سعيد حجاريان، عضو شورای مركزی جبهه مشاركت برای همايش
دانشآموزان فعال در جبهه مشاركت نوشت:
جنبش دانشآموزی پيرو ساير جنبشهاست. اين جنبش يك جنبش تبعی
است. دانشآموزان خودشان نميتواند سازماندهی مستقلی به وجود
بياورند. رهبری مستقل و ايدئولوژی مستقلی ندارند و در نتيجه
تابع جنبشهای پيشتاز ميشوند. در ايران نيز وقتی دانشآموزان
به حركت درآمدهاند كه يك نيروی پيشتاز يا يك حركت قوی
پشتيبان آنها بوده است. مثل بخش دانشآموزی حزب توده يا احزاب
پيكار، مجاهدين، فداييان، زحمتكشان، و حتی حزب رستاخيز. در
ساير كشورها نيز عمدتا همين طور بوده است. در باقی موارد
حركتهای انفجاری روی داده است. يعنی حركتی كور و بيهدف و
شايد بعضی وقتها هدفمند و تابع يك واقعه خاص يا تحت تاثير يك
واقعه فراگير. مثلا مرگ «تختي» كه همه دانشآموزان در مراسمش
شركت كردند، يا مثلا انقلاب اسلامی كه دانشآموزان در آن
پيشتاز بودند، اما اين حركتها پيگير نبوده است و چون سازمان
تداوم دهنده نداشته، ادامه پيدا نكردهاند.
بايد توجه كرد كه مشاركت سياسی با مشاركت اجتماعی متفاوت است.
در ايران مشاركت اجتماعی در كل خيلی اندك است. در پژوهش
مقايسهای كه بين قصههای ايران و تركيه انجام شده، ميبينيم
كه درونمايه قصههای ايرانی بيشتر رنگ كلاهبرداری و رندی و
ناجوانمردی دارد. مثلا بزی تا بزغالههايش را تنها ميگذارد،
گرگی برای فريب آنها وارد ميشود. از اين قصهها بسيار زياد
است. تعامل و تعاون در قصههای ايرانی خيلی كمرنگ و كم فروغ
است در حالی كه در قصههای تركيه زيادتر است. ايرانيان كمتر به
يكديگر اعتماد دارند. اعتماد بزرگترين سرمايه اجتماعی است. گام
اول كار گروهی و مشاركت، اعتماد به همنوع است. اگر اعتماد
نباشد مشاركت اجتماعی هم از بين ميرود.
نظام آموزشی در ايران نيز گروه محور نيست و كمتر بر پايه كار
گروهی (team
work)
بنا شده است. سيستم آموزشی بيشتر رقابتی است، هر فردی بايد
گليم خود را به تنهايی از آب بكشد و بخصوص اين اواخر كه كنكور
خيلی جدی شده، بچهها دريغ دارند كه حتی يك تست به هم بدهند.
چون همكلاسياش را رقيب خود ميبيند. در طبقات پايينتر معمولا
اعتماد بيشتر است. در روستاها اعتماد بيشتر است. از نظر
اجتماعی با همديگر همبستگی دارند، ولی مشاركت سياسی پايين است.
روستاها كار سياسی نميكنند. برعكس شهرها كه از نظر سياسی فعال
هستند، ولی از نظر اجتماعی تعامل ندراند. روستاها به لحاظ
سياسی
passive
(منعفل) هستند. در نظام آموزشی غرب در بسياری درسها بچهها
بايد با هم كار كنند. مثلا در جغرافيا بايد به يك محيط بروند و
آن محيط را كشف كنند، بشناسند، در آنجا زمينشناسی كنند. . .
ولی در ايران كار گروهی عليالعموم انجام نميشود. حتی بازيهای
قديمی ما كه
team work
بوده، بازيهای دستهجمعی و گروهی بوده، الان همان بازيها هم
فردی شده، بازيهای رايانهای جای بازيهای دستهجمعی را
گرفتهاند، ممكن است در دنيای مجازی هم بشود يك كارهايی كرد.
چتهای اينترنتی، رايگيريهای اينترنتی، گروه دوستی اينترنتی،
حزب اينترنتی، عشق اينترنتی، ولی سياست مجازی نداريم، دموكراسی
مجازی هم نداريم،
e_democracy
(دموكراسی اينترنتي) نداريم.
نكته ديگری كه در بررسی حركتهای دانشآموزی بايد بدان توجه
كرد، آن است كه دانشآموزان به خصوص دخترها بيشتر تحت تاثير
گروه همسالان خود هستند، اما مرجع دانشآموزان والدين آنهاست.
والدين هم عموما به شدت مخالفت سياست هستند، چون از سياست
ضربه خوردهاند. هزينه سياست در ايران بالا بوده است. سياست
نردبان خوبی هم برای ترقی نبوده است. الان تنها راه ارتقا در
جامعه كنكور است، به همين علت بچهها را موظف ميكنند كه برای
كنكور درس بخوانند. برای ارتقای عمودی از طريق كنكور،
سياستورزی يا هر نوع فعاليت غير مرتبط با كنكور ممنوع ميشود.
وقت هم كم است و بچهها بايد درسهای عجيب و غريب را بخوانند و
آماده بشوند برای كنكور. اگر كسی علاقهای هم داشته باشد،
ميگويند صبر كن بعد از رفتن به دانشگاه.
بين دانشآموزان حتما نيروهای مستعدی وجود دارد كه هم
ميتوانند درسشان را بخوانند و هم فعاليتهای اجتماعی بكنند و
هم فعاليتهای سياسی بكنند. درس خواندن تنها آدم را ديوانه
ميكند. مثلا بچهها ميتوانند در انجمنهای خيريه كار كنند.
خيلی از دانشآموزان هم الان مشغول به چنين كارهايی هستند. پس
در واقع برای فعاليت وقت دارند. فعاليتهای ورزشی يا موسيقی.
من خودم در دوران دانشآموزی، هم درس ميخواندم و هم فعاليت
اجتماعی و فعاليت سياسی ميكردم. مشكلی هم در درسم پيش
نميآمد. فعاليتهای سياسی مختلفی داشتم. مثلا دفاعيات
آيتالله طالقانی را در سطح مدرسه و در كل نازيآباد پخش
ميكردم. كلی كتابخانه در داخل مساجد راهاندازی كردم. فقط
خودم هم نبودم. يك گروه داشتم. رساله امام (ره) پخش ميكرديم،
برنامه كوه داشتيم. همزمان به كلاسهای پايينتر هم درس
ميدادم: رياضی، فيزيك، شيمی. با دانشكده فنی هم ارتباط داشتم.
كتاب ميگرفتم و به بچهها ميدادم. البته ساواك هم دنبال اين
بود كه مرا بازداشت كند. همبستگی بين بچههای نازيآباد خيلی
زياد بود. چون كار گروهی زياد كرده بودند. حتی الان هم اگر
كارهای گروهی منطقه نازيآباد را با ساير مناطق تهران مقايسه
كنيد، شايد مثل نازيآباد جايی را پيدا نكنيد. ببينيد
نازيآباد چقدر نيرو برای ايران پرورده است. بعد از انقلاب
چقدر نيرو درست كرده. چقدر وزير داده، چقدر وكيل داده، چقدر
كار كرده، چقدر نيرو پرورده است. اينها همه به خاطر كار گروهی
و اعتماد به يكديگر است.
از نظر جامعهشناختی نزديكترين جنبش به جنبش دانشآموزی، جنبش
دانشجويی است. در عمل هم به طور مثال حزب پيكار، پيكار
دانشآموزی ـ دانشجويی ايجاد كرده بود كه به «د ـ د» معروف
است. ساير احزاب هم «د ـ د» داشتند. پيكار «د ـ د» داشت،
مجاهدين و حزب توده و فداييان هم همين طور. «د ـ د» متشكل از
يك دانشجو و يك «خوشه» چند نفره از دانشآموزان بود. جنبش
معلمان بيشتر صنفی است و مطالبات آنها خيلی ارتباطی به
دانشآموزان ندارد. البته ميشود كه دانشآموزان از معلمانی كه
مورد ظلم و محروميت واقع شدهاند حمايت كنند يا همكاريهای
موردی نظير نقد كتب درسی داشته باشند، ولی از اين همكاريهای
موردی، پيوند جنبشی برقرار نميشود.
به گمان من دانشآموزان ما بايد معرفت را از دانش تفكيك كنند.
اينها دو نوع آگاهی هستند و هردو هم لازمند، اما معرفت اعم از
دانش و اهم از دانش است. علم مدرسهای خوب هست، اما نبايد
معرفت را فراموش كرد. الان بچههای ما كجا بايد هنر را ياد
بگيرند؟ موسيقی را ياد بگيرند؟ عشق را كجا تعليم بگيرند؟
نوعدوستی را از كجا ياد بگيرند؟ كجا بايد انديشيدن به هدف
زندگی را انديشيدن به طبيعت را تمرين كنند؟ جهان را چطور
بشناسند؟ كجا بايد درباره اينكه زندگی چيست، توسعه كشور چيست،
منافع ملی چيست آموزش ببينند. مجموعه اينها معرفت است و اينها
را لازم است كه بچههای ما بدانند.
آنچه مهم است، داشتن قوه ناقده (critical
thinking)
و توان تحليل كردن و آناليز كردن (analytical
ability)
است. سنت دانش به اين ميانجامد كه شما فقط صورت دانش را
دريافت كنيد. شايد منطق صنعتی شدن هم اين باشد كه آدمها تك
ساحتی بشوند، به يك چيز بپردازند و به امور ديگر كاری نداشته
باشند. اصلا به امور ديگر فكر نكنند. هر كسی در اين كارخانه يك
پيچ بپيچد و غافل شود از بقيه امور.
دانش همه چيز را تسخير ميكند و همراه با تسخير هم از طبيعت و
هم انسانها بهرهكشی ميكند. دانش خود انسان را، فرد انسانی را
تسخير ميكند. اما بايد انسانها را با محيط زيست آشتی داد.
بايد او را با طبيعت آشتی دهيم، بايد با خودمان آشتی كنيم،
بالاخره ميخواهيم در اين دنيا زندگی كنيم. |