ايران

پيك

                         
 

گو ببندند، اين دكان را

                                         بيژن صف سري
 
 

می پرسند چرا این همه سکوت ؟ چرا این همه نظاره ی بی تکلم فریاد, از ملتی که تاریخ را گواه وطنخواهیش می داند؟

میگویم , دیگر ازچه باید گفت که تا کنون نا گفته مانده است؟  از چه باید نوشت که هزاران نکته ی باریکتر ا ز مو به تحریر آمده است؟

و حال چه باید کرد جز خزیدن به لاک سکوت که پایان همه ی آن فریاد بی پژواک است ؟,سکوتی که تو گویی آخرین سلاح تکلم بی فرجام را می ماند.
آنچه امروز مردم این کهنه دیار را به این چنین سکوتی سنگین وا داشته, بی اثر بودن ضجه های عاشقان وطن در دل کر و کوروطن ستیزان بی خرد است که دریغا فریاد رسی و گوش شنوایی.

از خلیج فارس که امروز دیگر خلیج عربی می نامندش , تا به یغما بردن دریای مازندران, از سربه دار کش740 تن دخترکان سیه بخت تا ضجه های مادران داغدیده ,از در بند کشیدن قلم بدستان بی یاور تا تاراج ثروت ملی , از همه و همه, هزاران فریاد گفته آمد، بی آنکه حتی رک غیرتی جنبیده باشد, که تنها همت لاف زنان به ظاهر وطن پرست روزگار ما, چشم به بیگانگان دوختن و دلبستگی به خرافات یاوه گویان وطن فروشی است, که امروز فرود قریب الوقوع اهورایی ساحری را در انتظارند تا در میدان شهر به رقص درآید و آزادی هدیه کند. و عجبا که هنوز هم چنین متاع کهنه از بازار خرافات , در عصر عقل و دانش خریدارانی دارد, که پیش از این در بلندای آسمان این ملک و بر پیشانی ماه, نقشی می جستند و درلا به لای کتاب  آسمانی بدنبال تار مویی بودند.

حال ای غافل از سر سکوت , با این همه تحمیق چه باید کرد؟ و از قلم وزبان دربند چه می جویی ؟

بي گمان رو به هند آوردن روشندلان بي وجه نيست، اما اگر در جستجوی چرايي ميل به سکوت ناخواسته مردم این آب و خاک را خواسته باشی، جز به رمز آن بیت ازشعرقاآني نمي توان گفت که:

آنجا كه پشك و مشك به يك نرخ است

عطار گو ببندد دكان را.

 

  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی