هنر و انديشه

پيك

                         
 

با مرگ دلکش

خيابان لاله زار

سیاهپوش شد

بازم بگو نواره!

 

عکس از مهرانه آتشی

 

درگذشت "دلكش" هم در داخل و هم در خارج كشور انعكاس وسيع يافت. همه سايت های خبری و راديو تلويزيون های فارسی زبان اين خبر را همراه با شرح حال دلكش و ترانه های فراموش نشدنی او پخش كردند. پيك نت نيز در مجله هفتگی خود كه با نام "پيك هفته" منتشر می شود نه تنها اين خبر را پوشش داد، بلكه ديدار و مصاحبه ای از او را منتشر كرد كه حاوی نكات تازه ای در باره زندگی دلكش بود. ( اين مطلب را می توانيد همچنان در پيك هفته بخوانيد)

شايد عجيب ترين و در عين حال غافلگير كننده ترين واكنش توام با بزرگداشت دلكش در يكی از مراكز قديمی فرهنگی ايران روی داد: لاله زار!

سايت ميراث فرهنگی در خبری كه برای ساعاتی روی اين سايت بود و سپس غيب شد(!) نوشت: " به محض انتشار خبر درگذشت بانو دلكش، خيابان لاله زار نو كه روزگاری مركز هنری تهران بود و اين روزها به منطقه ای تجاری تبديل شده است يكپارچه سياه شد."

جلوی انتشار و يا ادامه انتشار آن در ميراث فرهنگی را گرفتند، اما با حذف صورت مسئله كه اصل مسئله حذف نمی شود!

دلكش اگر پيش از انقلاب و تاسيس جمهوری اسلامی همينگونه عادی و بدون گرفتار آمدن در حادثه ای چشم بر جهان فرو بسته بود، يادمان او فراتر از يك برنامه راديوئی و انتشار خبر خاكسپاری احتمالی او در گورستان ظهرالدوله نبود. آهنگ هايش در نوبت های مختلف پخش می شد و مردم هم درعين حال كه به زندگی شان ادامه می دادند اين خبر را در جمع بقيه برنامه های راديو و احتمالا تلويزيون می شنيدند ومی ديدند و يا در شماری نه فراتر از 130 – 140 هزار مطبوعات وقت می خواندند.

حالا، در سن 79 سالگی دلكش و قطع صدايش برای 25 سال از راديو و حضور نسلی كه اساسا راديو تلويزيون ملی زمان شاه را بخاطر ندارد، چگونه است كه يكباره مردم چنين واكنشی در باره مرگ دلكش از خود نشان ميدهند؟ اگر احمد جنتی امروز سر بر زمين بگذارد، چنين خود جوش مردم خيابانی را سياهپوش می كنند؟ همان مردمی كه وقتی طالقانی در گذشت، از 6 صبح مثل زنبور ريختند توی خيابان و درحاليكه توی سر خود می زدند به طرف پيچ شميران و خيابان تنگابن كه خانه قديمی طالقانی بود راه افتادند.

نه جنتی و نه رهبر؛ نه رفسنجانی و نه ناطق نوری و بگيريد و برويد جلو.... نمی دانند چه اتفاقی درايران افتاده؟

ازهاری شايد از جمله كودن ترين ژنرال های شاه بود و بدليل همين كودنی هم او را كردند نخست وزير نظامی شاه تا در طشتی آبی كه جلويش گذاشته بودند شنا كند.

چند شب پس از ماجرای نهضت عمومی الله و اكبر بر بام خانه ها كه از ابتكارات اعتراضی مردم درجريان انقلاب 57 بود، رفت مجلس شورای ملی و يك نطق تاريخی كرد. با صدائی كه به صدای جوجه خروس می ماند و بسيار هم شبيه صدای احمد جنتی امام جمعه موقت تهران و دبير ثابت شورای نگهبان گفت: «... آقايان دروغه. من و زنم ديشب با دوربين رفتيم روی پشت بام. هرچه نگاه كرديم كسی روی پشت بام ها نبود. نوار ضبط صورت می گذارند روی پشت بام ...»

بيچاره ازهاری شايد هم راست می گفت. براستی هم روی بام های محله ای كه او در آن زندگی می كرد، كسی روی بام نمی رفت كه الله و اكبر بگويد. لابد همين گزارش ها را به شاه هم داده بود.

از فردای روزی كه اين نطق تاريخی و بديع را در مجلس كرد، مردمی كه در خيابان های تظاهرات می كردند روی در و ديوار شهر نوشتند: ازهاری گوساله بازم بگو نواره! و همين جمله شد يكی از شعارهای تظاهرات انقلاب 57.

  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی