آقای علاالدين بروجردی كه سرانجام به آرزو رسيدند و در جمع
مجلسی كه همه می دانند چقدر انتخابی و چقدر انتصابی است، به
رياست كميسيون امنيت ملی و سياست خارجی نصب شدند، برای اعلام
آن كه در كشور اوضاع و شرايط جديدی حاكم است صبر نكرده اند تا
دوره رياست جمهوری تمام شود و دولت محبوبشان بر سر كار آيد و
از همين الان اعلام داشته اند كه افشای قتل های زنجيره ای كار
غلطی بود. معنای اين سخن اينست كه اولا در دولت آينده كه به
مدد شورای نگهبان به روی كار خواهد آمد اگر قتلی مانند قتل های
زنجيره ای اتفاق افتاد مطمئن باشيد كه فاش نخواهد شد كه همه با
خبر شوند- دوستان دل قوی داريد چند ماه بيش تر نمانده است-
ديگر آن كه قتل اگر از جانب دوستان ما باشد پوشاندن آن واجب
كفائی است و اما اگر از جانب غير باشد ترورست و بايد محكوم
شود.
اين نوع انصاف حزبی و گروهی و هياتی در ايشان امروزی نيست. از
جمله اين كه امضا جمع كرده اند كه به دولت بگويند كه ربوده شدن
كاركنانت را در عراق دنبال كن. و با اين امضا جمع كردن زمينه
داده اند كه كيهان تيتر بزند كه مجلس در تلاش برای آزاد كردن
كنسول ايران در كربلا و نماينده خبرگزاری است. تلاش هم معنايش
معلوم است فشار آوردن به دولت ايران، چون كار ديگری كه از
ايشان ساخته نيست. اما در همين زمان اگر شما بپرسيد كه جناب
آقای بروجردی در زمانی كه مسوول تام الاختيار امور افغانستان
بود و آن فضاحت در زير دست ايشان رخ داد و طالبان به حكومت
رسيدند و ماموران ايرانی را كشتند، و بر سر منافع ملی سنتی
ايران در افغانستان آن آمد كه آمد. اگر از ايشان بپرسيم كه
بابت دعوت از گلبدين حكمتيار به ايران و پناه دادن به آدم هائی
كه حالا تك تك بعد از افشاگری های ديگران از گوشه های قم و
مشهد بيرون می آيند چه هزينه ای بر دوش منافع ملی ايران گذاشته
شد و بپرسيم آيا بايد در اين موارد مسوول باشند و جوابی به ملت
بدهند، حتما خواهند گفت نه مسووليت و از اين حرف های خاردار
مخصوص به دولت فعلی است حتی در زمانی كه منافع ملی قربانی شده
هم مثل داستان مثل قتل های زنجيره ای است و سئوال در مورد آن و
افشای رازها حرام است. آقای بروجردی در زمان صدارت خود بر امور
افغانستان همه را از دخالت در امور افغانستان بر حذر می داشت و
شب ها در سيمای جمهوری اسلامی چنان ژستی می گرفت كه به همه
ثابت شده بود كه اوضاع در آن جا كاملا تحت اشراف وی است، و هر
كه هر نظری می دهد از بی اطلاعی است. چنان نشانی می داد كه همه
بايد از بی دانشی خود شرم می كردند. اما معلوم شد كه تا شب
تسلط طالبان بر افغانستان از ماجرا هيچ اطلاع و برای آن هيچ
پيش بينی نداشت. و ماه بعد هم دوست همفكرشان پيش نهاد كرد كه
هياتی از جانب دولت برای شناسائی طالبان برود. حالا تجسم كنيد
كه اگر دوم خرداد نشده بود و ايشان با احترام از پستی كه به آن
چسبيده بودند و خيال دست شستن از آن را نداشتند، بركنده نمی
شدند و همان سياست كجدار و مريز با طالبان پيش می رفت الان چند
تا پرونده ديگر وجود داشت در مورد همدستی ايران با طالبان و
القاعده. حالا كه ايران طالبان را به رسميت نشناخت و دشمن
دانست و آن ها هم از هيچ دشمنی با رافضی ها كوتاه نيامدند، هر
روز روزنامه های جهان پر است از اتهاماتی از اين دست. وای اگر
چنان می شد. در همه دنيا يك مسوول به چنين حاصلی از كارش، اگر
به مواخذه كشيده نشود دست كم به خانه می رود و برای آن كه
تجديد مطلع نشده باشد ديگر جلو صحنه نمی آيد. تنها در سرزمين
ماست كه بايد همه خاطره ها و نقش ها را به آب شست و به افراد
مخصوصی مهلت مدام داد برای حفظ منافع ملی.
گفتند حاج امين التجار اصفهانی روزی در حجره نشسته بود می شنيد
كه پسرش دارد با دوستان خود داد سخن می دهد و به آن ها نصايح
می كند كه چنين كنيد در تجارت و چنان نكنيد. حاجی از همان جا
كه نشسته بود فرزند را گفت آقا جمال اگر سه تا تجارتخانه را
ورشكسته نكرده بودی و ارثت را پيشخور هدر نداده بودی حالا لابد
ادعای پيامبری داشتی. بابا جان با سرمايه بابا و ورشكستن كه
آدمی زاد دانش مند نيمی شد.(
نيمه دوم مقاله ای از مسعود بهنود بنام "دو نكته") |