از خبرها بر می آيد که در يک روز رييس جمهور بوش و مشاور امنيت
ملی وی، همزمان برای حکومت ايران پيام های تند فرستاده اند.
خانم رايس گفته است: حکومت ايران، مردم را بزرگترين دشمن به
حساب ميآورد و به همين دليل ايران از جنبش دموكراتيك در عراق
نگران است و از هيچچيز بيشتر از مردم نميترسد؛ آنها از
چيزي بيشتر از اين نميترسند كه صداي مردم به گوش ها برسد و
همه بفهمند كه مردم ايران خواستار چه هستند.
رئيسجمهور جورج بوش هم در گفتوگو با راديو آمريكا و راديو
فردا با بيان اين كه آمريكا، پيام آزادي را براي مردم ايران به
ارمغان ميآورد گفته است تصميم آمريكا براي كمك به فرايند
دموكراسي در عراق پيام واضح و علني براي مردم ايران است.
آزادي، امكانپذير است و به عبارت ديگر، کسانی که هوادار
اصلاح در روند حکومتی هستند و كساني كه خواستار آزادي هستند،
ميخواهند بدانند كه آيا آمريكا آنقدر قوي هست كه با افزايش
فشارها، در عزم خود سست نشود.
چند نکته در اين باره گفتنی است: اول آن که خبرگزاری کار
[ايلنا] که
اين خبر را منعکس کرده در لابلای آن به سبک مرسوم در ايران
تحليل های خود را نيز آورده، تا جائی که خواننده عادی گيج شود
و نتواند از لای آن عين گفته های اين دو تن را پيدا کند. البته
مردم از طريق راديو ها و رسانه های جمعی آزاد از ماجرا با خبر
خواهند شد اما نه همه آن ها – به هر حال بيش تر مردم مرجعشان
برای اطلاع از جهان، رسانه های داخلی و به خصوص صدا و سيماست و
اين نوع خبررسانی هم برای آن ها ساخته شده است - خبررسانی جهت
دار که بر اساس فريب مردم طراحی شده چنان در ميان اهل حکومت در
ايران هوادار دارد که وقتی خبری به همان شکل که هست در رسانه
ای منعکس می شود از رهبر جمهوری اسلامی تا روزنامه تحت نظرش
کيهان به فغان می آيند که چرا خبر را لخم و خام به مردم دادی.
بنابراين آن ها چنان که شورای نگهبان را دارای وظيفه نظارت
استصوابی می دانند برای حکومت نيز وظيفه استصواب در خبررسانی
قائلند تا مباد احساس شود که مردم خود عقل دارند و حق دارند
بدانند .
اما در کنار اين روش مرضيه، جند کار ديگر هم در خبر ايلنا صورت
گرفته که لازم است يادآوری شود. همه جا " حکومت ايران" به "
دولت ايران " ترجمه شده تا به مردم چنين وانمود شود که آمريکا
با دولت محمدخاتمی مخاطب است و نه مثلا با بخش های انتصابی.
باز بايد گفت که در کلام روسای امريکا چنين تفکيکی وجود ندارد
و نظر به کسانی دارد که ايران را اداره می کنند و اگر تا قبل
از دوم خرداد مردم شک داشتند که رييس جمهور مشغول اين کار ست
ديگر در کسی ترديدی نمانده که کار دست دولت نيست و به نوشته
بيل کلينتون رييس جمهور سابق آمريکا در کتابش " دولت در ايران
کاره ای نيست" پس اشاره مقامات آمريکا خطابش به دولت بی اختيار
که نيست بلکه به آنهاست که در شش سال با زحمت بسيار به دنيا
اثبات کردند که اختيار دارند.
سوم دستکاری که ديگر به نوعی خيانت به خبرست، آوردن اصطلاح "
اصلاح طلب" به جای کسانی است که "هوادار اصلاح در روند حکومتی
هستند". چرا اين خيانت و خلط مهم است چون "اصلاح طلب" در ايران
به اعضای يک جبهه سياسی در داخل کشور می گوئيم که به تازگی از
مجلس محرومشان کرده اند. خبرگزاری مربوطه با اين گونه ترجمه
سازی می کوشد تا پرونده ای زير بغل اصلاح طلب های هوادار دولت
خاتمی بگذارند. در حالی که از قضا ماه گذشته گزارش سازمان سيا
نشان می داد که حکومت امريکا از اصلاح طلبان داخلی اميد بر
کنده و به دستگاه اداری پيشنهاد کرده که با محافظه کاران گرم
گفتگو شود که قدرت واقعی را در دست دارند. اما همان محافظه
کاران که در پشت پرده و در مقاطع مختلف مشغول گفتگو و لابی با
آمريکائی ها هستند در داخل کشور، اصلاح طلبان را به اين کار
متهم می کنند تا مردم را عليه آن ها بشورانند. در حقيقت حکايت
دزد دزد است و داخل شدن دزد در ميان جمعيت برای پنهان داشتن
خود.
به شما قول می دهم فردا که چهارشنبه باشد کيهان همين را تيتر و
موضوع مقاله خود خواهد کرد که بله رييس جمهوری بوش برای اصلاح
طلب ها پيام فرستاد که شما را تنها نمی گذاريم. رسالت هم همين
را دنبال می کند بعدش ملاحسنی و امامان جمعه غيرتمند هم همين
مضمون را ساز خواهند کرد.
اما واقعيت اينست که اگر گفته های بوش و خانم رايس کمی تا
قسمتی هم واقعی باشد می توان گفت که کار از اين بازی ها گذشته
است. فقط اين خشگ مغزان هستند که دنيا را در دعواهای داخلی خود
مختصر می بينند. در عالم واقع به همتی که مخالفان اصلاحات به
کار بردند و تيشه ای که به ريشه زدند از نظر جهانيان ديگر
تفاوتی بين اصلاح طلب و محافظه کار درون جمهوری اسلامی نيست.
و کار از اين مرحله گذشته است.
بی شک از همين امروز محافظه کاران و هواداران حکومت مطلقه گفته
های تازه بوش و خانم رايس را به حساب نزديک بودن انتخابات
رياست جمهوری امريکا خواهند گذاشت و قدرت نمائی جمهوری خواهان،
و با مقداری تهديد و احيانا برپائی تظاهراتی توسط سازمان
تبليغات اسلامی مردم را سرگرم خواهند کرد؛ گرچه در پشت صحنه
پيام به آمريکا خواهند فرستاد که آقا چه می گوئيد چکار بايد
کرد، برای حفظ نظام، بگو تا بکنيم.
اما می توان با سروصدا از همين فردا، اصلاح طلبان درون حکومت
را هم واداشت برای رفع اتهام از خود در اعلاميه های چنان ژست
ضد آمريکائی بگيرند که دست محافظه کاران را از پشت ببندند و
سابقه افتخارات ضد آمريکائی خود را به يادها آورند.
می توان به همين بهانه دو سه نفر ديگر را دستگير کرد و هشت
ماهه آخر دولت خاتمی را از اين که هست سخت تر کرد.
می توان نوجوانان و جوانان کهيکيلويه را که از شدت فقر به لقمه
نانی محتاجند، مانند هفته گذشته به رزمايش پابرهنه ها کشاند و
ندا سر داد که ميليون ها ايرانی آماده جانبازی و دفاع از کيان
اسلامند.
می توان فرماندهان سپاه را فرمان داد که در مناسبت های مختلف
از امکانات نظامی و موشکی بگويند و اسرائيل و حتی آمريکا را
تهديد کنند و رجز بخوانند برای روحيه دادن به مردم.
و ده ها از اين قبيل کار. اما در عين حال می توان به وظيفه و
مسووليت های حکومتی هم عمل کرد. راست و خدنگ به خطا ها اعتراف
کرد و آن را با مردم در ميان گذاشت و به آن ها گفت که در
انتخاباتی آزاد اجازه دارند نظر خود را درباره نحوه اداره کشور
بيان کنند. و با اين شيوه به ترتيب اساسی مردم را با هم متحد
کرد. تاکنون چنين راهی در نظر نبوده است. هر چه بوده در نهايت
جدا کردن مردم از هم و نشاندنش در برابر هم بوده است.
هيچ گاه وطن ما تا اندازه امروز متفرق نبوده است.
جامعه جوان و تحصيلکرده در مقابل مطالبات متحجرانه و قرون
وسطائی عده ای مقاومت می کند و حکومت تمامی پول نفت و امکانات
خود را بسيج کرده است که گروه اخير را بر آن گروه چيرگی دهد و
با کمک همان ها بر سر پا بماند. اين تفرقه، نه آمريکا که هر
صاحب قدرتی را در دنيا به انديشه می اندازد که در اين شکاف می
توان تخمی کاشت. ميليون ها جوان و مردم طبقه متوسط شهری را در
مقابل خود و توده مردم قرار دادن هنری نيست و اگر هست همان است
که رايج شده و کار را تا به اين جا نشانده است.
حتی اين تحليل که تهديد آمريکا توخالی است و تهديدهايش مصرف
داخلی و انتخاباتی دارد، که حظی از واقعيت در آن است، ما را
نگران می دارد. توجه کنيد تا برايتان بگويم چرا.
اين که سياست گذاران در آمريکا دريافته اند که رضايت مردم
آمريکا و رای آن ها بستگی به آن دارد که نومحافظه کاران به آن
ها وعده دهند که به ايران حمله خواهند کرد، معنای مستترش اين
است که افکارعمومی آمريکا عليه حکومت ايران بسيج شده و آماده
اند و آماده تر از زمانی که به عراق حمله شد. از اين معادله
وقتی در کشورهای مردم سالار مطرح می شود از آن نتيجه ای جز اين
بر نمی آيد که هر دولتی در آمريکا بر سر کار آيد سخت گيری بر
حکومت ايران و احيانا حمله به آن ديار را در دستور کار خود
قرار می دهد. و وقتی داد، شرايطش هم فراهم می شود، اگر به قدرت
آن ها نشد به خطای حکومتگران ما می شود.
بزرگ کردن مسائل داخل عراق و نشان دادن هر روزه مردم زخم ديده
و حملات نظامی از برنامه های متعدد خبری صدا و سيما چنان که
مردم باور کنند که در عراق زندگی جريان ندارد و همه جای آن شده
مانند ويت نام، کاربردی مختصر و محدود دارد در زمان حاضر. گول
می زند، نه که نزند، اما نه برای مدتی دراز. مگر افغانستان
نبود که دارد توريست از ايران جلب می کند در حالی که همين
تبليغات درباره آن می شد. عراق ثروتمند هم – چنان که لابالای
خبرهای به شدت کنترل شده روزنامه های تهران هم مشهودست - دارد
پوست می اندازد و زندگی اقتصادی در آن آغاز می شود و سرمايه
های عرب و غرب سرازير آن جا می شود و در پشت هر تظاهراتی اين
خبر هم پنهان است که آزادی به خانه هاشان سرکشيده است. بله
روزنامه نگاران عراقی اطلاعيه داده و از تعطيل دفتر تلويزيون
الجزيره در بغداد بوی سانسور شنيده اند. اما همزمان با اين خبر
به گوش ها می رسد که روزنامه نگاران عراق برای اولين بار می
توانند جمع شوند و اعلاميه عليه تصميم دولت بدهند. می توانند
از موضوعی به نام آزادی بيان دم بزنند. آيا از عراق چنين
صداهائی به گوش رسيده در سی سال اخير. بارها گفته ام که بزرگ
ترين سرمايه غرب امروز، وقتی به جائی حمله می برد نه توپ و
تانک ها بلکه آن دموکراسی است که در کوله پشتی دارد و دهان ها
را آب می اندازد. حالا شما هر روز صدتا خبر پخش کن که دموکراسی
يعنی حمله به حرم و جنايت. جواب جوان ها را چه می دهيد که
برعکس تبليغات رايج اصلا آن بخش را نمی بينند و چشمشان به آن
دموکراسی است.
راه حلی که تا کنون از سوی خشگ مغزان ارائه داده شده بيش تر
کردن شکاف های توده مردم با مردم شهری و فحاشی به دموکراسی و
دموکراسی خواهان است – به همان قياس که بعد از شهريور 29
روحانيون تبليغ می کردند که کمو در زبان روسی يعنی خدا، پس
کمونيست يعنی خدا نيست – حالا هم اقای مصباح و ديگران راه
افتاده اند که دموکراسی دينی است که می خواهد جای دين اسلام
بنشيند و دموکراسی يعنی تانک به سوی حرم امام علی. تا به اين
شيوه توده را از خواست دموکراسی و آزادی منصرف کنند. اتفاقی که
افتاده اين است که عده ای اين سخن را باور کرده اند و در مقابل
عده ای که اين سخن را باور ندارند صف آراسته اند و جامعه شده
است دو بخشی. و همين جامعه دو بخشی ديگران را به طمع انداخته
است.
پس جا دارد که سخنان بوش و خانم رايس را به خشگ مغزان تبريک
گفت. آن ها که همين را می خواستند تا کاری حسينی کنند، قمه ها
برگيرند، بر سرزنان شعار "خون بر شمشير پيروزست سردهند"، همان
ها که امروز مقتدا صدر را مقتدا خود گرفته اند و به او لقب های
افتخار آميز هديه داده اند، تا باری مگر عده ای ديگر را گوشت
دم توپ کرده و به آوردگاه در آورند. آيا اين است جامعه ای که
قرار بود زندان نداشته باشد و زندان هايش مدرسه شود، گورستان
هايش آباد نباشد و آباديش رشک عالم شود. مبارکتان باد |