ايران

پيك

                         
 
سايت بازتاب: گفتگو با دكتر محسن رضايی،از هر زاويه‌ای جذابيت‌های مخصوص به خود را دارد!

بارتاب شاخ به شاخ

محسن رضائی با علی اكبر ولاتي

 
 

محسن رضايی فرمانده سابق سپاه پاسداران و دبير مجمع تشخيص مصلحت، ضمن انتفاد تلويحی از علی اكبر ولايتی وزير خارجه دوران جنگ با عراق و كانديدای اصلی رهبر برای انتخابات آينده رياست جمهوری نقطه نظرات قابل تاملی را مطرح كرد. او از" ناكارآمدی سياست خارجی جمهوری اسلامی در دوران جنگ سخن گفت و ديدگاههايش را بيان داشت.

 به نوشته روزنت بازتاب رضايی " درآستانه روز خبرنگار و برای تجليل از زحمات اين صنف آگاهي‌آفرين، در جمع خبرنگاران و مسئولان خبرگزاری مهر حضور يافت" و البته بدون آنكه كلمه ای راجع به خبرنگار و خبرنگاران سخن بگويد و يا به توقيف وقايع اتفاقيه و جمهوريت و نسيم صبا اشاره كند، برای رياست جمهوری خودش تبليغ كرد. ترتيب يافتن اين مصاحبه از سوی خبرگزاری مهر كه گفته می شود به احمدی نژاد شهردار متهم به قتل تهران نزديك است ظاهرا نشان می دهد كه طرفداران رضايی و احمدی نژاد می خواهند جبهه مشتركی در برابر ولايتی ايجاد كنند. آنان ازقرار هنوز نگران حضور موسوی نيستند و معتقدند كه بحث نه بر سر انتخابات كه انتصابات از درون نيروهای خودی است و موسوی خودی محسوب نمی شود.

رضايی در اين مصاحبه می گويد: "ما در سياست خارجی تجربه و آگاهی كافی نداريم ... ما درجنگ ايران و عراق و طی 25 سال گذشته، ضعف ديپلماسی داشتيم، قطعنامه 598 خيلی دير تصويب شد. بايد زودتر انجام مي‌شد، يعنی بايد پس از عمليات فاو تصويب مي‌شد در صورتی كه بعد از فاو بدون بهره‌برداری از آن ناچار شديم، عمليات كربلای 5 را انجام دهيم و بعد هم دو سه عمليات ديگر تا قدرت‌های بين‌المللی با فشارهای نظامی ايران و نه مهارت‌های ديپلماتيك، قطعنامه 598 را صادر كردند"

معنای اين جملات اين است كه ادامه جنگ فعلا از فاو به بعد تقصير ضعف ديپلماسی يعنی وزير خارجه وقت "علی اكبر ولايتی” بود كه رقيب احتمالی وی در انتخابات آينده رياست جمهوری خواهد بود.

اما، در مقابل بنظر رضايی تمام شدن جنگ و تصويب قطعنامه 598 مرهون "فشار نظامی” يعنی عمليات قبل و بعد از فاو بود، كه محسن رضايی فرمانده آن بود. احتمالا منظور وی از موفقيت " فشار نظامی” همان خبرهای مربوط به كشتارهای ده ها هزار نفری يا فرار دستجمعی از جبهه هاست، يا شايد خالی كردن خزانه كشور به جيب عمليات نظامی و ورشكسته شدن اقتصاد كشور كه باعث شد كه دنيا تسليم ما شود.

رضايی كه اين اواخر خود را كارشناس ديپلماسی معرفی می كند در ادامه مصاحبه ضمن  اشاره به معضل فعاليت های هسته ای ايران می گويد : " اگر در مذاكرات هسته‌ای جديت اروپايي‌ها را در منع پيشرفت‌های هسته‌ای ايران كمتر از آمريكا برآورد كنيد در اشتباهيد، از قبل معلوم بود كه اروپايي‌ها از آمريكايي‌ها در اينكه ايران اصلا فناوری هسته‌ای نداشته باشد تندترند، اگر دير اين مسأله را تشخيص بدهيد، ممكن است طرف‌های بازی را بد انتخاب كنيد و زمان را از دست بدهيد"

بعبارت ديگر، محسن رضائی كه دو سال پيش در آتن و به همراه زيباكلام با هيات امريكائی ملاقات و مذاكره كرده بود، معتقد است بجای اينكه طرف بازی را اروپا انتخاب كنيد بايد برويد سراغ آمريكا كه به گفته وی "از ايران دورتر" است و در نتيجه نگرانی كمتری نسبت به "موشك های " ايران می تواند داشته باشد. يعنی همان كاری كه محسن رضايی می خواست در آتن انجام دهد و حمايت امريكا را از رياست جمهوری خودش بدست آورد.

محسن رضايی سپس به بيان اشكالات دستگاه ديپلماسی ايران پرداخته و مدعی می شود كه ما قوی ترين كادر ديپلماسی دنيا را داريم ولی چون از آنان در وزارت خارجه پشتيبانی نمی شود دستاورد چشمگيری ندارند. محسن رضايی صدها عامل را در عدم موفقيت ديپلماسی ايران بر می شمارد تا به يك موضوع اشاره نكند: مشكل سياست خارجی ايران كمبود ديپلماسی نيست، نبود دمكراسی است. يعنی، بهترين كارشناسان سياست خارجی دنيا هم كه جمع شوند در كشوری مثل ايران بدون دمكراسی نتيجه فقط شكست و سقوط و دادن امتياز خواهد بود.

در اين شرايط محسن رضايی كه مانند رقبايش علی اكبر ولايتی يا احمدی نژاد از دمكراسی وحشت دارد برای حل مشكل ديپلماسی از خون ملت مايه می گذارد و با اشاره به احتمال حمله به ايران می گويد: " اگر حمله محدودی هم كنند، محكوم آنها هستند و قهرمان ما هستيم و ما با اين قهرمان بودنمان خيلی كارها مي‌توانيم انجام دهيم و فضای كار برای ديپلماسی ما و اقدام عليه دشمن آماده مي‌شود"

يعنی ضعف نبود دمكراسی را ملت ايران بايد با خون خود بدهد تا امثال محسن رضايی و ولايتی قهرمان شوند و فضا برای ديپلماسی شان باز شود. اين " قهرمان" شدن هم البته از همان تخيلاتی است كه در شعارهای دوران جنگ سرداده ميشد "جنگ جنگ تا پيروزی” و " فتح بغداد" و " راه قدس از كربلا می گذرد". حتی اگر تصور بر حادثه آفرينی به منظور بستن فضای داخلی باشد باز هم تصوری خام و باطل است. حادثه آفرينی و جنگ افروزی زمانی می تواند دستمايه بستن فضا باشد كه مردم معتقد نباشند كه خود حكومت دارد عامدانه و آگاهانه آن را بوجود می آورد. هر اتفاق و فاجعه ای كه امروز در ايران بيفتد مردم رهبر جمهوری اسلامی را مسئول مستقيم آن ميدانند. در اين شرايط شايد بتوان با جنگ افروزی بقول محسن رضايی” محدود" فضا را بر روی چند روزنامه و چند حزب بست ولی پيامدهای فاجعه كوتاه مدت و درازمدت بر روی دوش مردم خواهد بود و مگر ميشود فضا را بر روی مردمی كه حكومت خود را مسئول فاجعه می دانند بست؟

جنگ افروزی محدود و نامحدود رفتن به دامی است كه از درون آن نابودی حاكميت بيرون خواهد آمد. البته هيچكس از اين بخش مسئله ناراحت نيست. نگرانی آنست كه اين نابودی به بهايی سنگين برای كليت ايران تمام شود.

  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی