ايران

پيك

                         
 
دکتر فریبرز رئیس دانا :
تمركز ثروت و گسترش فقر

پايان افسانه طبقه متوسط

اگر تحولات اساسی و اصلاحات ساختاری در توزيع قدرت اقتصادي

و سياسی بوجود نيآيد، با انفجار اجتماعی روبرو خواهيم شد.
 
 

درگرماگرم بحث بر سر طبقه متوسط كه نه تنها در سالهای اخير بحث داغ مطبوعات اصلاح طلب بوده، بلكه دركنگره اخير جبهه مشاركت نيز به نوعی مطرح شد، دكتر فريبرز رييس دانا, كارشناس مسايل اجتماعي, نقطه نظراتی بكلی متفاوت را مطرح كرد. او گفت كه طبقه متوسط بسرعت در ايران آب می شود و روند طبقاتی شدن هرچه بيشتر جامعه رو به گسترش است. رئيس دانا درگفتگو با خبرگزاری ايلنا گفت:

درايران يك لايه سرمايه دار وجود دارد كه اين سرمايه داران تمام خصلت‌‏های يك سرمايه‌‏داری وابسته, بي‌‏هنر و بي‌‏خلاقيت را دارد و معمولا تقصير را گردن دولت, مردم و كارگرانی كه قدرشان را نمي‌‏دانند مي‌‏اندازند. اين سرمايه‌‏داران صاحب بالاترين امكانات و ثروت‌‏ها هستند و بالاترين مزيت‌‏های اجتماعی و اقتصادی در اختيار آنهاست.
اين لايه اجتماعی به خاطر اينكه اساسا در يك چنين نظامی جز عملكرد سوداگرانه, انحصارطلبانه,‌‏ رانت‌‏جويانه و زيان‌‏رسانی نقش ديگری در جامعه ندارند, مدعی هم هستند.
اين لايه سرمايه‌‏داری صرف‌‏نظر از بخش محدودی كه واقعا ناگزير از خلاقيت توليدی و اشتغال‌‏زاست, بقيه معمولا در پی گرفتن منابع ارزان از دولت و بيرون كردن كارگران و به دست گرفتن ظرفيت انحصاری بازار هستند.

آنها با استفاده از نظريه ميهن دوستانه ما كه مي‌‏گوييم بايد از صنايع ملی دفاع شود, اين حمايت از صنايع ملی را حمايت از جيب خودشان قلمداد مي‌‏كنند.

رييس دانا, با اشاره به وضعيت صنايع نساجی تصريح كرد: صاحبان اين صنايع با امتياز‌‏های بسيار ويژه و شگفت انگيزی كه در اين سالها گرفته‌‏اند, شگفتی همه اقتصاد دانان ايران و جهان را برانگيخته اند. به عنوان مثال از جمله امتيازاتی كه صنايع نساجی اخذ كرده, اين است كه مي‌‏توانند كارگران‌‏شان را جايگزين كنند كه عملا همان اخراج كردن است. همچنين, در اين راستا از صندوق ذخاير ارزی امتيازات سنگينی به صنايع نساجی داده شده است, در حالی كه ما از اين اعتبارات برای سازندگی بم خرج نكرديم.

مسئولان وصاحبان صنايع نساجی برای نوسازی اين صنعت اقدامی انجام ندادند ؛ بلكه تنها پول‌‏ها را در بانك‌‏های خارج جمع و كارگران را بيكار و از موقعيت انحصاری بازار استفاده كردند و به تدريج وارد فعاليت‌‏های وارداتی نيز شدند.
 اگر چند نفری هم با واردات مخالفت كردند, بقيه آنها را وادار به سكوت و تهديد كردند. بنابراين مشهود است اين عملكرد سرمايه دارانی است كه سرسوزن حاضر نيستند, امتيازی به كارگران و ستمديدگان اين جامعه بپردازند.

بخش ديگر سرمايه‌‏داری ما سرمايه‌‏داری دولتی است, كه اين سرمايه‌‏داری در يك شخص متبلور نمی شود ؛ بلكه در فرايندهايی كه دولت متولی آن است, ظهور مي‌‏كند , كه در اين بين كاركنان رو به بالا به علت اينكه اين نوع سرمايه‌‏داری برايشان امتياز ايجاد مي‌‏كند, از آن حمايت مي‌‏كنند.

بخش ديگر سرمايه‌‏داری ما سرمايه‌‏داری سوداگرانه است, كه در واقع آن بخش از سرمايه داری صنعتی كه مي‌‏تواند با مالكيت خصوصی خلاقيت داشته و آن را به خطر اندازد, اين نوع سرمايه‌‏داری است.

اين سرمايه‌‏داری سوداگر در كار دلالی ، قاچاق و معاملات ارزی فعاليت مي‌‏كند و معمولا در زمين باز ی، خريد و فروش، كالا خريد واحتكار كردن، با بخش سرمايه‌‏داری دولتی و بخش سرمايه‌‏داری خصوصی غيرمولد شريك است.

بخش ديگر طبقه اجتماعی، طبقه كارگران است كه در حوزه‌‏های مختلف اشتغال دارند، اگر ما حدود 5/16 ميليون نفر شاغل داشته باشيم, بر حسب آمارهای رسمي3/3 دهم ميليون نفر بيكار داريم.

بخش اعظم اين بيكاران ، كه در حدود 75 يا 80 درصد هستند كه حداقل 2/3 ميليون نفر كارگر هستند و زمينه‌‏های كارگری دارند در جستجوی كار برای مشاغل كارگری هستند.
وی گفت: اگر از جمعيت كشور، 5/19 ميليون نفر جمعيت فعال داشته باشيم، 2/16 شاغل و مابقی بيكار هستند ؛ اما به نظر من، جمعيت فعال بيشتر است و بنابراين بيكاران كارگری نيز، بيشتر است.

هم اكنون حدود 2/2 ميليون نفر كارگر ساده داريم كه اگر اين تعداد عمدتا شامل كارگران ساختمانی شوند، كارگرانی كه متصدی ماشين آلات و دستگاه‌‏ها و رانندگان هستند، حدود يك ميليون و350 هزار نفر هستند و صنعت‌‏گران ما حدود 3 ميليون نفر هستند، بنابراين، حدود 5/5 ميليون نفر كارگر اين سه بخش، يعنی بخش صنعت ،متصديان ماشين آلات و دستگاه‌‏ها و رانندگان، هستند.

ما چيزی حدود 350 تا 400 هزار نفر كارگر كشاورزی داريم. البته به جز آن كارگران كه نيمه‌‏خدماتی هستند كه اين افراد جزء نيروی كار مستعد كارگری محسوب مي‌‏شوند، اما كارگر به حساب نمي‌‏آيند.

كارگران بخش كشاورزی، 3 ميليون نفر هستند، دهقانانی كه دارای حق آب و نسق هستند، دهقانانی كه به صورت مزرعه‌‏داری كوچك كار مي‌‏كنند، در اين ميان مي‌‏توان به كاركنان خدماتی كه 5/1 ميليون نفر هستند و كارگران كشاورزی كه 3 ميليون نفر هستند، به جز در نظر گرفتن كارگران كشاورزی، شمار زيادی هم كاركنان فاميلی بدون مزد هستند كه برای فاميل كار مي‌‏كنند و مزد نمي‌‏گيرند.

حدود يك ميليون و 500 هزار نفر متخصص داريم، 500 تا 550 هزار تكنسين داريم، به جزء رقم‌‏های ديگر كه در رده مديران و كاركنان اداری و دفتری، هستند.

مي‌‏گويند كه بخش مهمی از جامعه ايران طبقه متوسط است كه من اين نظريه را قبول ندارم ؛ زيرا لايه‌‏های بالای جامعه اعم از مديران، مقامات عالی، كارمندان رده بالا، صاحبان سرمايه، متخصصان، مديران كه خودشان صاحبان سرمايه هستند، بازاري‌‏ها، لايه‌‏های بالايی جامعه هستند.

لايه‌‏های پايين، حدود 3 ميليون نفر كارگر بيكار و 5/5 ميليون نفركارگر و 500 هزار نفر كارگر كشاورزی و 3 ميليون نفر هم كشاورزان و 5/1 ميليون نفر هم كارگران خدماتی هستند كه اينها را نمي‌‏توانيم, بگوييم كه طبقه متوسط جامعه را تشكيل داده‌‏اند.
معلمان، كاركنان نيروی انتظامی، كارمندان دولت را مي‌‏توان در طبقه متوسط جامعه جا داد ؛ اما طبقه متوسطی كه بيشتر در جبهه كار هستند و اگر اينها را كنار هم بگذاريم، كاركنان رده پايين بخش‌‏های خدماتی هستند و به آن معنا كه طبقه متوسط مي‌‏تواند از توليد سرمايه‌‏داران سهم ببرد، نيست.

بخش عمده جامعه ما، كارگر و دهقان و يا معلم و سربازان و كارمندان رده پايين هستند و بنابراين جامعه يك جامعه طبقه متوسطی نيست ؛ البته اين بدان معنا هم نيست كه چون طبقه متوسط جامعه در رشد قدرتمند نيست، به لحاظ بنيه اقتصادی نمي‌‏شود در اين كشور دموكراسی برقرار كرد.

اين لايه‌‏های پايين هستند كه بهترين نوع دموكراسی را مي‌‏توانند حمايت كنند، منتهی بهترين نوع دموكراسی برای لايه‌‏های پايين اين است كه فقر از ميان برود.

بهترين دموكراسی اين نيست كه افراد پای صندوق‌‏های رای بروند و رای بدهند، بلكه بايد فقر از ميان برود و عدالت اجتماعی برقرار شود و آن 30 تا 35 درصد فقر مطلق جامعه ما افت كند و اين بخشی از فرايند دموكراسيته كردن جامعه است.

عدالت اجتماعی، گسترش بيمه‌‏های اجتماعی و گسترش حقوق سنديكايی كارگری و دفاع از حرمت كار، همه اينها بخشی از دموكراسی است و بخش ديگر دموكراسی در حوزه‌‏های سياسی متبلور مي‌‏شود.

به اين ترتيب احزابی كه خودشان را به طور آشكار، طرفدار حزب طبقه متوسط معرفی كرده‌‏اند, احتمالا مي‌‏دانند كه طبقه متوسطی كه به آن شكل به آن فكر مي‌‏كنند، وجود خارجی ندارد و اگر هم دارد، اين قدر محدود است كه ناگزير مي‌‏شود در بافت بينش وابستگی به لايه‌‏های ستمگر و فرمانروای اين جامعه جلوه مي‌‏كند.

به نظر من طبقه متوسط جامعه ما رو به انحلال نمي‌‏رود ؛ ولی طبق آن الگويی كه كارل ماركس هم در مورد تجزيه طبقه متوسط گفته، به نوعی تجزيه در طبقه متوسط صورت مي‌‏گيرد و اين نوعی ويران شدگی هست ؛ ولی انحلال نيست.

به نظر من ديدگاه كارل ماركس در كشور ما در حال اتفاق افتادن است, يعنی بخش عظيمی از طبقه متوسط ناگزير به سطوح پايين فقر در حال سقوط است، منتهی در جامعه سرمايه‌‏داری پيشرفته، فقر مطلق ايجاد نمي‌‏شود اين فقر نسبی است كه گسترش پيدا مي‌‏كند.
 در جوامع سرمايه‌‏داری ضعيف وابسته، كه حقوق دموكراتيك در آن وجود ندارد، مانند جامعه ما فقر مطلق زياد مي‌‏شود و طبقه متوسط بدون آنكه منحل شود، دچار آسيب‌‏های اساسی و انحراف‌‏هايی در روال زندگی اقتصادی مي‌‏شود.

درهرصورت، اگر جلوی فراينده آگاهي‌‏ها وگسترش سياسی وتوسعه سياسی گرفته شود، آن‌‏گاه شرايط عينی به دلخواه به شرايط ذهنی تبديل مي‌‏شود و در آن صورت، اين شرايط ذهنی سرسختانه است و به سادگی دچار انعطاف نمي‌‏شود.

نگرش ما رنگ و لعابی كه جامعه به طبقه متوسط مي‌‏دهد، نسبت به گذشته تغيير كرده است؛ زيرا در حال حاضر روستاها 30 تا32 درصد بيشتر جمعيت ندارند و ادغام جدی با شهرها پيدا كرده‌‏اند و روستاهای خوب و فعال نزديك شهرها هستند.

ارتباط داد و ستدی جدی است و طبقه متوسط دچار تجزيه ناموزنی درونی شده است و اين بايد به الگوهای قبلی اضافه شود.

بخش‌‏های مهمی از كاركنان ما، به دليل وجدان‌‏كاری و ضوابط سازمانی و يا به دليل نداشتن آگاهی كافی به سمت زحمت‌‏كشان نمي‌‏روند، در غير اين صورت 85 تا 90 درصد معلمان و 80 تا 85 درصد نيروی انتظامی و سربازان و بخش قابل توجه‌‏ای از كاركنان دولت، معمولا در رده‌‏های پايين جامعه هستند.

اين درست است كه در طبقه متوسط هستند، ولی در رده‌‏های پايين جامعه قرار دارند و بايد متعهد نيروی كار شوند و حال شايد بنا به دلايل ممكن اين اتفاق نيفتد.
اما آنچه كه اين وضعيت برای پيامدهای اجتماعی به وجود مي‌‏آورد، اهميت دارد، و آن چيزی كه دارد اين وضعيت را به وجود مي‌‏آورد، قدرت‌‏يابی بيش از حد
سرمايه‌‏داری سوداگر در شراكت با سرمايه‌‏داری دولتی است.

در صنايع قطعه‌‏سازی كسانی بودند كه فرياد بزنند و بخواهند كه جلوی واردات گرفته شود، ولی همين افراد خود زمانی در واردات شريك بودند و كسانی نيز بودند كه در صنايع نساجی و خودروسازی كشور عليه قاچاق و واردات بپا خواستند، ولی از درون خودشان با مقاومت روبرو شدند؛ چون خود اين صنايع نساجی را سوداگری را بيشتر ترجيح مي‌‏دادند.
بدين ترتيب اين مجموعه كه به سمت وحدت حركت مي‌‏كند، به لحاظ سياسی با نابود كردن طبقه متوسط، با ناموزن كردن آن و با بلعيدن ارزش‌‏های مادی اين طبقه، قوه خريد اقتصاد را نابود كرده است.

در نتيجه اقتصادی كه رو به خارج ندارد و قدرت صادراتی ندارد، بايد براقتصاد داخلی توجه كند و اقتصاد داخلی بر بنياد شماری فقير نمي‌‏تواند قوه خريد كافی و تقاضای درون زا داشته باشد، همان گونه كه بر بنياد شمار زيادی ار مردم ناآگاه و بي‌‏سواد نمي‌‏شود، دموكراسی ساخت.

به اعتقاد من اين امر اتحاد طبقاتی لايه‌‏ها بالا است كه دارد جامعه را به فقر مي‌‏كشاند و آن لايه نه تنها اميدی برای اينكه جذب مازاد را تبديل به سرمايه كند به دست نمي‌‏دهد، بلكه وضع را خراب‌‏تر و اقتصاد را وابسته‌‏تر و سوداگرانه‌‏تر مي‌‏سازد.
راه‌‏كارهای پيشنهادی من ممكن است كه راديكالی باشد ؛ ولی افراطی نيست, افراطی در واقع عملكرد فعلی اقتصادی كشور است كه اين افراط‌‏گرايی چه در سياست‌‏های دولت وچه عملكرد صاحبان سرمايه رده بالا ديده مي‌‏شود.

چون انبوه مردم را برای منافع حقير يك گروه محدود و منافعی كه هيچ تاثيری برای رشد اقتصادی و ايجاد اشتغال ندارد، فدا مي‌‏شوند و بايد جلوی آن گرفته شود و چون دولت نيز در آن افراط‌‏كاری مداخله مي‌‏كند، اميدی به سياست‌‏های دولت نيست.

 بايد تحولات اساسی و اصلاحات ساختاری، به ويژه در توزيع قدرت اقتصادی و سياسی به وجود بيايد.

  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی