دو شب پيش فيلم مستند ايرانی تكاندهنده ای از تلويزيون هلند
پخش شد كه سوژه ای بكر و ساختاری سخت مستحكم داشت. متاسفانه
پيش از نشاندادن كارنامه (تيتراژ) فيلم، پخش تبليغات آغاز شد و
معلوم نشد سازنده آن كه بود (شايد هم به دلائلی قابل درك
كارگردان فيلم نمی خواست نامش را فاش كند). به هرحال اين فيلم
كه تماما در توالت زنانه
پارك لاله در تهران، به شكلی كاملا ساده با دوربين ويدئو
فيلمبرداری شده قصه زنان و دختران خيابانی را از زبان خودشان
بازگو می كند كه در داخل اين توالت
به دور از چشم پاسداران و بسيجيان با هم ملاقات می كنند. فيلم
با چند نمای ساده اما بياد ماندنی آغاز می شود. زنی دارد كف
محوطه توالت را جارو می
كند. دختر جوانی موهای بلند مشكی اش را در دستشوئی
توالت می شويد. زنی ميانسال
دارد وضو می گيرد. بر كف سالن
توالت عمومی پتوئی پهن است و روی آن يك متكا، قوری و
كتری چای قرار دارد و جانمازی كه پهن است و زن كه دارد عبادت
می كند.
با اين مقدمه كوتاه و گويا، فيلم قصه ی زنان و دختران خيابانی
را آغاز می كند. قصه ی رعنای ميانسال را بازگو می كند كه به
سادگی جلو دوربين می گويد اگر با مردان نرود از كجا بياورد
بخورد. در پاسخ اين پرسش كه آيا از ماموران نمی ترسد می گويد
در اين سن و سال نه، چون وقتی با مردی به خانه اش می رود
همسايه ها خيال می كنند كه او مادر بزرگ يا عمه و خاله مرد
است. قصه ی سپيده، دختر جوانی كه می خواهد سری به "آقا رضا"
بزند و همانجا خودكشی كند. بعد معلوم می شود منظورش "امام رضا"
است! اول اشك می ريزد بعد شعری از فروغ را، سليس و روان، می
خواند و آنگاه می زند زير آواز و با صدائی دلنشين "گل گلدون
من" سيمين غانم را می خواند (كارگردان بعدا به ظرافت اين ترانه
را با صدای اصلی روی آخرين صحنه فيلم می آورد). سپيده علت سير
شدنش از زندگی را اين می داند كه مادرش خودش هر شب مرد به خانه
می آورد ولی او اين حق را ندارد كه پسربازی كند. تازه اخيرا
فهميده كه مادرش با دوست پسر خود او روی هم ريخته است. بعد
گفتگوی زيبائی دنبال می شود ميان سپيده و دختر جوان ديگری
(سيما؟) كه مثل خود او كتاب خوانده و با دانش است. اين يكی
نحوه خودكشی صادق هدايت را با جزئيات برای سپيده شرح می كند تا
اگر می خواهد خودش را راحت كند راه دور نرود. دختر ديگری سرزده
وارد می شود و قصه اش را جلو دوربين می گويد. اين يكی از قصد
تجاوز پدرش به خود حرف می زند. زن ميانسال ديگری همراه فرزند
كوچكش از راه می رسد و انگار به خانه دوستی وارد شده باشد كف
توالت می نشيند و پشت سر
اين و آن حرف می زند... و بالاخره زنی سفيد مو كه از دوره شاه
(وقتی جوان بود) در اين كار بوده است از تجربيات طولانی اش در
دنيای فحشا حرف می زند، دنيائی كه رژيم اسلامی ايران با همه
ادعاهای اخلاقی اش درگسترش و پويش آن موفقترين چهره را از خود
نشان داده است.(وبلاگ علامه زاده) |