مصطفی تاجزاده در سخنرانی خود در كنگره جبهه مشاركت، مواضع
موافقان و مخالفان حضور در صحنه سياسی كشور برای انتخابات
رياست جمهوری را بر شمرد و چهار گزينه را به شرح زير توضيح
داد:
« استدلال اول فعاليت سياسی در شرايط فعلی كشور را اصولاً
غيرمفيد ارزيابی ميكند و به همين خاطر، نسخه انفعال ميپيچد.
استدلال دوم، معتقد است فعاليت سياسی ممكن است اما نتيجهبخش
نيست چرا كه جريان اقتدارگرا با ردصلاحيت كانديداها، امكان
حضور در انتخابات را به جريان اصلاحطلب نميدهد.
استدلال سوم بر اين مبناست كه حتی اگر اصلاحطلبان امكان
فعاليت سياسی داشته باشند و نامزدشان هم تأييد صلاحيت شود،
امكان رأی آوردن در انتخابات را به خاطر دلسردی مردم از
اصلاحات ندارند.
استدلال چهارم می گويد اگر همه شرايط مهيا شود و كانديدای
جريان اصلاحات پيروز شود، كاری نميتواند بكند، همان طور كه
خاتمی نتوانست.
اگر اصلاحطلبان نقش دستكش حرير بر مشتهای آهنين ايفا كنند،
يا تنور انتخابات را گرم كنند بدون آنكه امكان رقابت آزاد
باشد، حق با پرسشگران است و عدم فعاليت سياسی به انجام آن
ترجيح دارد. اما نه حضور اصلاحطلبان در هفت سال گذشته چنين
بوده است و نه امروز فعاليت سياسی قانونی ما چنين نقشی ايفا
ميكند به شرط آنكه ما با اراده و فعال در صحنه حاضر باشيم و
بر مطالبات من تأكيد كنيم و به خصوص در تصميمسازيها نفس مهمی
به عهده بگيريم. آيا محافظهكاران از خبر تعطيلی احزابی مانند
جبهه مشاركت ناراحت ميشوند يا آنكه انحلال اين جبهه خوشنودی
آنها را به همراه دارد؟
درباره دسته دوم كه با اشاره به ردصلاحيت كانديداهای
اصلاحطلب امكان حضور در انتخابات را منتفی ميدانند، بايد
گفت:
حتی اگر در بدترين شرايط، صلاحيت نامزدهای اصلاحطلب تأييد
نشود، آيا بايد از الان تسليم شد و پای به عرصه انتخابات رياست
جمهوری نگذاشت و يا بهتر آن است كه از هم اكنون با قدرت و
سازماندهی به ميدان بياييم و اگر در نهايت كانديداهای ما را رد
صلاحيت كردند، در انتخابات شركت نكنيم و يا حتی با تحريم آن،
هزينه برگزاری يك انتخابات نمايشی را به اقتدارگرايان تحميل
كنيم و آن را رسوا سازيم.
به راستی حركت تاريخی مجلس ششم و تحصن نمايندگان اقدام مؤثرتری
بود و يا اينكه آنان يك ماه قبل از انتخابات اعلاميه ميدادند
كه چون ميدانيم ردصلاحيت ما حتمی است، در انتخابات شركت
نميكنيم؟
وقتی اقتدارگرايان ببينند با چنين جامعهای مواجه هستند، ناچار
به محاسبهگری در قبال آن ميپردازند. همان طور كه ناچار شدند
برای بدتر نشدن وضعيت خود در انتخابات رياست جمهوری آينده،
وزير پيشنهادی خاتمی را كه عضو شورای مركزی جبهه مشاركت است،
تأييد كنند.
ما بايد اراده ردصلاحيتها را با حضور مستمر مردم در
اقتدارگراها بشكنيم. ارادهای كه فكر ميكند وقتی ردصلاحيت
كند، دو سه ماه فضا شلوغ ميشود و بعد از كسب قدرت همه سكوت
ميكنند.
همين حضور مردم بود كه اراده تقلب در انتخابات دوم خرداد 76 را
از حكومت گرفت و در نهايت جز يكی از دو استان جای ديگر تخلف
مشهودی رخ نداد.
تاج زاده در پاسخ به استدلال سوم كه حضور در انتخابات رياست
جمهوری را با ذكر اين دليل كه «مردم رأی نميدهند» بيثمر تلقی
ميكنند، به تشريح درصدآرای اصلاحطلبان، محافظهكاران و جناح
خاموش پرداخت.
تاجزاده ميزان آرای جناح خاموش
را حداكثر 50 درصد،
محافظهكاران را 15 و
اصلاحطلبان را 35 درصد
ارزيابی كرد و گفت:«در انتخابات رياست جمهوری سال آينده
48 ميليون واجد شرايط حق رأی
حضور دارند كه اگر 50 درصد آنان يعنی 24 ميليون نفر در
انتخابات شركت كنند آرای 7 ميليون نفر آنها متعلق به كانديدای
محافظهكاران خواهد بود، 17 ميليون رأی سرگردان وجود خواهد
داشت كه اگر 2 تا 3 ميليون آن رأی سفيد باشد، كانديدای جريان
اصلاحات ميتواند با 10 تا 14
ميليون رأی پيروز انتخابات شود.
قدرت يك جريان سياسی بيش از آنكه از تعداد آن ناشی شود، حاصل
اراده و انسجام و برنامهای است كه در جهت دستيابی به اهداف
خود به نمايش ميگذارد.
اقداماتی نظير انتشار نامههای سرگشاده و تحصن نمايندگان پس از
انتخابات دور دوم شوراها انجام شد. با اينكه در اين شرايط
اصلاحطلبان از كمترين پايگاه مردمی خود برخوردار بودند،
توانستند مهمترين اقدامات سياسی خود را درطول دوران حضور خود
در حاكميت سازماندهی و اجرا كنند و حتی بخشی از اعتبار از دست
رفته خود را بازآورند.
بسته به شرايط ملی و بينالمللی و ضعف اقتدارگرايی، ما گاهی
ميتوانيم با آرای كمتر، دستاوردهای بيشتری داشته باشيم كما
اينكه ما در جنگ نتوانستيم دنيا را به اعلان تجاوز برای صدام
قانع كنيم، اما بعد از جنگ اين مسأله رخ داد.
اگر ما اين راهبردها را بشناسيم و در دامهای محافظهكاران
نيفتيم امكان توفيق را پيدا خواهيم كرد.
اولين و مهمترين راهبرد محافظهكاران مأيوس، نااميد و منفعل
كردن مردم است. از آنجا كه محافظهكاران از جلب اعتماد مردم و
افزايش پايگاه 15 درصدی خود نااميد هستند، تلاش ميكنند تا 85
درصد ديگر مردم منفعل، نااميد و غيرسازمان يافته باشند و به
همين خاطر، هر حركتی در جهت نااميد كردن مردم، گامی در مسير
تحقق راهبرد محافظهكاران خواهد بود.
كم اهميت و از درون تهی كردن كانونهای مورد اميد و منتخب مردم
راهبرد ديگر محافظهكاران است. وقتی مجلسی فرمايشی و
رئيسجمهور تداركاتچی شود، كسی رغبت نميكند در انتخابات آنان
شركت كند و ميدان برای محافظهكاران خالی ميماند.
يكی از روشهای صدا و سيما در دوره جديد «پايين
آوردن سطح همه نهادهای حاكميت به جز يك كانون قدرت» است. نتيجه
چنين اقداماتی شكلگيری نهادی با اختيارات مطلق در رأس هرم
قدرت است كه هيچ مسؤوليتی را هم متوجه خود نميداند.»
عضو شورای مركزی جبهه مشاركت اين راهبرد محافظهكاران را با
سيستم حكومت «محمدرضا پهلوي» در آخرين سالهای حكومت خود
مقايسه كرد و گفت:«آن زمان هم هويدا ميگفت كه چرا روزنامهها
شاه را «شخص اول مملكت» مينامند، مگر «شخص دوم» هم داريم؟»
تاجزاده هشدار داد:«پيامد شكلگيری نهادی با اختيارات مطلقه و
فاقد مسؤوليت و پاسخگويی در رأس هرم قدرت، شكلگيری جامعهای
است كه آزادی مطلق ميخواهد بدون آنكه مسؤوليتی بپذيرد و اين
همان چيزی است كه در دوره شاه وجود داشت و به انقلاب انجاميد.»
سومين راهبرد محافظهكاران «مصادره شعارهای اصلاحطلبانه»
است. آنها با اين كار خطرناك خود ميخواهند اين شعارها از درون
تهی شود و ديگر برای جامعه جاذبهای نداشته باشد.
تاجزاده با يادآوری شعارهای مصادره شده اصلاحطلبان نظير
«آبادی، آزادی، شادی، جوانگرايی مردمسالاری دينی و
قانونگرايي» گفت:«تنها شعاری كه محافظهكاران جرأت نزديك شدن
به آن را ندارند، «ايران برای همه ايرانيان است.»
«نمايش دموكراسي» چهارمين محور راهبردی محافظهكاران است. آنها
ميخواهند انتخابات وجود داشته باشد، حتی كانديدای اصلاحطلب
هم در عرصه حاضر باشد، اما كانديدايی كه رأی نميآورد.
نبايد در دام چنين انتخاباتی گرفتار شد و بايد در جهت رسوا
كردن آن تلاش كرد.
بروز شكاف و اختلاف در ميان اصلاحطلبان، تحقق اين مسأله
پنجمين راهبرد محافظهكاران است.
اصلاحطلبان برای انتخابات رياست جمهوری در حال حاضر 10
كانديدا دارند كه هر كدام از آنها امكان كانديداتوری پيدا
كنند، از هر رقيب محافظهكاری پيشی ميگيرند و آن گاه معلوم
ميشود كه ادعای محافظهكاران كه ميگويند مردم از اصلاحات
برگشتهاند، تا چه حد درست است.» |