دكتر احسان يارشاطر در "بنياد دانشنامه ايرانيكا" واقع در
دانشگاه كلمبيای نيويورك، به نوعی صاحبخانه است. گاه تا ساعاتی
پس از نيمه شب هنوز آخرين نسخه های ويرايش مقالات ايرانيكا را
از نظر ميگذراند.
گرچه عارضه لرزش دست كه در 25 سال اخير با آن در جدال است
نوشتن را برايش دشوار ميكند، اما قدرت حافظه اش مرا از خودم
نااميد ميكند. در ابتدای اين گفتگو، يارشاطر درباره نحوه كار و
تهيه "ايرانيكا" می گويد:
- اين كار، يك كار دسته جمعی است و تنها بنده نيستم كه در اين
راه قدم ميزنم. بنده همكارانی دارم كه آنها صاحب صلاحيت اند و
همگی دلسوزانه در كار كمك ميكنند. از اين گذشته كمك اساسی و
بزرگی كه به ما ميرسد از طرف دانشمندانی است كه مقالات
"ايرانيكا" را مينويسند. اگر آنها نبودند و اطلاعات و دانش خود
را در اختيار ما قرار نميدادند، كوشش بنده و ديگران به جايی
نميرسيد. البته همانطور كه اشاره كرديد، كار سنگينی است، زيرا
تفصيل آن بسيار زياد است، و بنابر آن گذاشته نشده است كه اين
اثر را در چند سالی تمام كنيم و به بازار عرضه كنيم، بلكه غرض
اين بوده كه كاری انجام بگيرد كه حق تاريخ و فرهنگ و تمدن
ايران را درست ادا كنيم. نبايد فراموش كرد كه ما اگر تاريخ
عيلام را هم حساب كنيم دست كم صاحب پنج هزار سال تاريخ هستيم.
خود بنده با كمال ميل هر روز هفته، همچنين روزهای آخر هفته تا
پاسی از شب گذشته مشغول كار هستم. حجم كار طوريست كه با وقت
كمتر از اين پيش نميرود. بعضی از همكاران من نيز نظر به عشق و
علاقه ای كه به فرهنگ ايران دارند، آنقدرها تابع وقتهای اداری
نيستند و چندين نفر آنها بعد از ساعت اداری در دفتر ما ميمانند
و به كار ادامه ميدهند. با كمك آن دانشمندان و اين همكاران
خوشبختانه اين كار تا اينجا پيش رفته و بی ترديد كه تا اتمام
كار نيز به همين ترتيب پيش خواهد رفت.
تا به حال يازده جلد از دانشنامه منتشر شده است، جلد دوازدهم
نيز دراين تابستان چاپ خواهد شد.
ميتوان پيش بينی كرد در مجموع در چند جلد و در چه زمانی به
پايان ميرسد؟
ــ اين فرصتی را به بنده ميدهد تا يك سوءتفاهم عمومی را مرتفع
كنم و آن اينكه دانشنامه اثری نيست كه بتوان گفت ناتمام است.
"ايرانيكا" از همان جلد اول درباره تمام مسائلی كه در آن جلد
مطرح شده تمام است. اين در حقيقت يك اثر زاينده ای ست كه كار
آن روشن كردن وجوه گوناگون تاريخ و تمدن ايران است. هر مقاله،
جزوه، بخش و يا جلدی را در نظر بگيريد در حوزه ی خودش يك اثر
كامل است. اين به مانند آن است كه كسی بخواهد تاريخ دنيا را
مطالعه كند. مثلا اگر كسی اطلاع دقيق از كوه البرز يا كتاب
اوستا يا شهر بخارا يا كمونيسم در ايران يا آثار ايالت فارس يا
آذربايجان با زبان گيلكی باشد ميتواند اطلاعات دقيق و مستند در
"ايرانيكا" پيدا كند.
برای اينكه "ايرانيكا" به انتها برسد به اين مفهوم كه تمام
مسائلی كه لازم است در آن به بحث گذاشته شود و به صورت مستند و
مستدل در دسترس خواننده قرار بگيرد، البته هنوز قدری طول خواهد
كشيد. اين را بگويم كه اگر شما سه سال پيش اين سئوال را از من
پرسيده بوديد، در جواب ميگفتم حدود سی و پنج سال ديگر اتمام
كار طول ميكشد. اما از حدود سه سال پيش ما برنامه ای در پيش
گرفته ايم كه اين مدت را فوق العاده كاهش ميدهد و در حقيقت به
حدود يك ثلث ميرساند. اين روش از اين قرار است كه ما برخلاف
سابق، از سه سال پيش تصميم گرفتيم به جای اينكه مقالات را تنها
به ترتيب الفبايی دعوت كنيم، به موازات آن مقالات اساسی و مهم
را نيز بدون رعايت ترتيب الفبايی دعوت كنيم. اين مقالات فورا
در اينترنت منتشر ميشوند و بعدا به نوبت الفبايی هم چاپ
ميشوند.
بنابراين اكنون "ايرانيكا" به دو صورت، يكی به صورت مجلدات چاپ
شده و ديگری به اصطلاح انگليسی Online منتشر ميشود كه گونه دوم
در سايت ما يعنی www.iranica.com
قابل دسترسی است. طی سه سال گذشته ما به تقريب 1400 مقاله دعوت
كرده ايم. كار ويراستاری تعداد زيادی از آنها انجام شده است و
هم اكنون در حدود دويست موضوع از آنها در اينترنت منتشر شده
است. بقيه نيز به مرور بر روی سايت خواهد رفت.
من در بخش ديگری به بحث انتشار بر روی اينترنت باز خواهم گشت
اما در اينجا ميخواستم با افسوس فراوان به ضايعه از دست رفتن
زنده يادان دكتر تفضلی، مهرداد بهار و سعيدی سيرجانی اشاره كنم
و با توجه به از دست دادن اين بزرگان عرصه ی ايرانشناسی، از
شما بپرسم كه آينده ايرانشناسی را چگونه ميبينيد؟ آيا نيروهای
جوان در اين راه گام برميدارند و يا ما در اين زمينه با فقر
فرهنگی روبرو خواهيم شد؟ و ديگر اينكه تاثير اين موضوع را بر
روی كار "ايرانيكا" چگونه ميبينيد؟
ــ اساسا برنامه دعوت مقالات خارج از نوبت الفبايی را ما به
همين علت آغاز كرديم. سه سال پيش در فاصله ی شش ماه سه تن از
بزرگترين ايرانشناسان فوت كردند. بنده خيلی متأسف شدم كه چرا
تا زمانی كه اين دانشمندان زنده بودند، آنها را برای مقالاتی
كه آنها در آن منحصر به فرد به شمار ميرفتند دعوت نكرديم.
طبيعتا بنده متوجه شدم كه اين مسئله منحصر به اين سه نفر
نخواهد بود. تا ما به "فصل ساسانيان"، يا "نوروز" و يا "زردشت"
برسيم عده ی بيشتری از دانشمندان از دنيا خواهند رفت، پس تا
زمانی كه هنوز دانش اين بزرگان در دسترس ماست وقت را تلف نكنيم
و آنچه را كه آنها ميتوانند برای ما و برای خوانندگان ارائه
بدهند، در دستور بگذاريم.
در مورد چند نفری كه ذكر كرديد البته همين طور است كه ميگوييد،
يعنی در اين سالهای اخير با فوت امثال تفضلی و زنده يادانی چون
سعيدی سيرجانی، عبدالحسين زرين كوب، عباس زرياب خوئی و مهرداد
بهار، دانشمندانی از دست رفتند كه يافتن جانشين برای آنها به
غايت مشكل به نظر ميآيد. تأسف اينكه روز به روز از تعداد اين
دانشمندان كاسته ميشود. متأسفانه وضع
تحصيلات به علل مختلف در ايران چندان اميدبخش نيست.
شايد روزی با زدودن پيرايه هايی
از نظام آموزشی كه ربطی به مسئله كسب علم ندارد، وضع
تحصيلات در ايران رو به بهبود بگذارد. اما امروز ما با كمبود
استادان ايرانی مواجه هستيم. آن روز كه ما شروع كرديم دست كم
ميتوانستيم بيست نفر را در ايران نام ببريم كه جزو دانشمندان
بسيار خوب در سطح بين المللی به شمار ميرفتند. اما امروز
متاسفانه شايد سه چهار نفر در رشته های ادبی و تاريخی بيشتر
باقی نمانده باشند. به اين ترتيب آينده ايرانشناسی آنقدرها
اميدبخش نيست. از يك سو، اوضاع ايران است، مثلا محققينی كه
طالب پژوهش در ايران اند و نياز به سفر به ايران دارند با
موانع بزرگی روبرو هستند، و از طرف ديگر، مشاغلی كه جوانان را
به سمت ايرانشناسی جلب كنند، بسيار كم شده اند.
ديگر اينكه، افرادی كه در خارج ايران مايل به تحصيل در ايران
شناسی بودند به دليل خلل در روابط اقتصادی و سياسی به كشورهای
عربی، تركيه، هند، و امثال اينها روی آورده اند.
به همين دلايل خيلی از دانشگاههايی كه استادانی در رشته ايران
شناسی داشتند، پس از متقاعد شدن و يا فوت آن استادان محل آنها
را به استادان ديگر در رشته های ديگر واگذار كرده اند. در
نتيجه رشته ايرانشناسی از داشتن استاد و استقبال دانشجويان
جديد محروم مانده است. البته يك استثناء در اين ميان به چشم
ميخورد و آن كشور ايتاليا
است. اين كشور به دلايل مختلف از جمله وجود چند دانشمند متنفذ
كه علاقمند به تقويت ايرانشناسی بودند، روی هم رفته، در
ايرانشناسی، پيشرفت كرده است. ولی اين رشته در غالب ممالك ديگر
از جمله، آلمان، آمريكا و انگلستان متاسفانه فروكش كرده است.
شما علاوه بر اينكه عمر خود را در اين راه گذاشتيد، بعد از
فوت همسرتان تمام دارايی خود را نيز به بنياد دانشنامه هديه
كرديد، اما عيان است كه مخارج هنگفت اين اثر عظيم تاريخی نياز
به ياری مالی بسيار دارد. آيا در سالهای اخير در آهنگ رشد
كمكهای مالی تغيير مثبتی ايجاد شده است؟
ــ البته اين جنبه از كار، نيز همچون جنبه های ديگر فراز و
نشيب دارد. غالبا شنيده ميشود كه هموطنان ما به كارهای فرهنگی
علاقه ای ندارند، گرچه اين گفته ممكن است در اين جا و آنجا صدق
كند، اما طی سی سال گذشته "دانشنامه ايرانيكا" همواره از
كمكهای عده ای از وطن دوستان ايرانی كه در خارج از ايران زندگی
ميكنند برخوردار بوده است. بخصوص ما همواره از كمكهای فرهنگ
دوستان ايرانی و بعضی موسسات با مديريت ايرانی در آمريكا و
انگلستان برخوردار بوده ايم. اميد من آن است كه اين علاقه و
كمك ادامه داشته باشد.
گاهی افرادی در كمال خلوص و با عشق وافر به ايران كمكهای عمده
ای كرده اند كه خارج از انتظار ما بوده است. به عنوان مثال
خسرو اقبال و محمود خيامی و خسرو سمنانی كمكهای بزرگی كرده
اند، بويژه در دو سال اخير، كمكهای قابلی به دانشنامه نموده
اند. بزرگترين كمك ها اما طی بيست و پنج سال گذشته توسط
National Endowment for The Humanities يعنی "موسسه ملی علوم
انسانی” آمريكا كه يك موسسه فدرال است، اما مستقل از دولت عمل
ميكند عرضه شده است. اما حال چشم دارند كه ما روی پای خود
بايستيم.
البته ما در فكر تاسيس يك موقوفه ای بوده ايم كه اگر اين
موقوفه به حد نصاب برسد، اميدواريم كه از بهره آن بتوانيم
دانشنامه را در سالهای آينده اداره كنيم و ديگر محتاج تامين
كمك مالی به شكل كنونی نباشيم بويژه اينكه اين كار بسيار وقت
گير و دشوار است و خيلی از اوقاتِ من و بعضی همكارانم را
ميگيرد. با تكميل موقوفه كه با كمك دوستداران فرهنگ ايران بايد
انجام بگيرد ما از اين كار وقت گير و ديگران از مزاحمت های ما
خلاص خواهند شد.
اين موقوفه بايد به پانزده ميليون دلار برسد تا از بهره ای كه
به طور متوسط در حدود هفتصد و پنجاه هزار دلار در سال خواهد
بود، "ايرانيكا" كم و بيش اداره شود. البته در آن زمان نيز به
كمكهای مختصری محتاج خواهيم بود، اما ترديدی ندارم كه اشخاص،
داوطلبانه اين مقدار كمك را دريغ نخواهند داشت.
تا به حال نزديك به نصف مبلغ مزبور فراهم شده است. ما
اميدواريم از طرق مختلف از جمله اين كه افراد در وصيت نامه شان
سهمی برای اين كار در نظر بگيرند، باقيمانده مبلغ نيز تامين
بشود.
«دانشنامه» همانطور كه اشاره كرديد به صورت الكترونيكی نيز
منتشر ميشود و اكنون نه تنها تمامی 11 جلد منتشر شده، بلكه
بسياری مقالاتی كه به چاپ نرسيده اند، بر روی اينترنت قابل
دسترسی هستند. «بنياد» در مقابل ارائه اين خدمات وجهی دريافت
نميكند و اين در حالی ست كه خدمات مشابه توسط شركتهای بزرگ با
پشتوانه های بزرگ مالی تنها در مقابل پرداخت وجه ارائه ميشود،
آيا اين نميتواند راهی برای دريافت كمك به «بنياد» باشد؟
ــ چرا. البته ما در آغاز كار مقداری برای ترتيب اشتراك و
پرداخت برای استفاده مخارجی هم متقبل شديم، اما در عمل ديديم
كه اولا با اين روش، ممالك جهان سوم و همچنين هموطنانمان در
ايران دستشان به كلی از دانشنامه كوتاه ميشود. زيرا كه پرداخت
با كارت اعتباری آن هم با دلار امريكا برای خيلی از ممالك مثل
هند، بنگلادش، آسيای مركزی و حتی بسياری كشورهای اروپايی با
اشكال روبروست. به اين نتيجه رسيديم حالا كه ما اينقدر خرج
دانشنامه ميكنيم و اين كار اصولا با كمك اشخاص توانايی ادامه
حيات دارد پس چرا به خاطر چند هزار دلار بسياری از علاقمندان
آن را بخصوص در ايران و جهان سوم از دسترسی به آن محروم كنيم.
واقعيت اين است كه مخارج دانشنامه بسيار بيش از آن است كه به
نظر ميآيد. به طور مشخص مخارج هر نسخه از يك جلد تا اين كه به
چاپ برسد حدود هفتصد و پنجاه دلار است اما قيمت فروش دويست و
پنجاه دلار يعنی ثلث قيمت تمام شده است. و تفاوت اين مبلغ تنها
از طريق كمك های افراد و موسسات تامين ميشود.
البته اگر تعداد مجلدات بيشتر بشود و همه آنها روی اينترنت
باشند و رايگان بودن رجوع به سايت ها تاثير نامطلوبی بر فروش
نسخه های چاپ شده بگذارد، شايد دوباره به فكر ترتيب اشتراك
بيفتيم و شايد تا آن روز وسائل فنی اين كار نيز كامل تر شده
باشد به طوری كه اين امر مانع استفاده افراد در كشورهای فقير
نشود.
اخيرا جلد چهارم ايرانيكا نيز در ايران به فارسی منتشر شد. شما
تا چه حد با مترجمان و ناشران اين اثر تاريخی در ايران در
ارتباط هستيد؟
ــ بنده هم شنيده بودم كه سه جلد "ايرانيكا" به فارسی ترجمه
شده است و بسيار تعجب كردم، چرا كه هر جلد ايرانيكا به تنهايی
در ترجمه به فارسی اقلا سه جلد بسيار بزرگ خواهد شد.
اما آنچه به فارسی چاپ شده است
انتخابی از مقالات "ايرانيكا" است. از جمله يكی از اين
مجلدات شامل بيست و سه مقاله مربوط به لباس است. ديگری مقالات
مربوط به انقلاب مشروطيت است. كتاب سوم ترجمه رشته مقالات
مربوط به داستان نويسی در ايران است.
ايران به قرارداد Bern[كپی رايت] نپيوسته است، بنابراين هر كسی
ميتواند بدون پرداخت حقوق مولف آثار ديگران را ترجمه و منتشر
كند.
البته كسی كه مقالات مربوط به لباسها را ترجمه ميكرد اطلاع
داد. طبيعتا ما مايل بوديم كه از ترجمه اطلاع داشته باشيم و
ترجمه ها را رسيدگی كنيم و مطمئن بشويم كه ترجمه درست انجام
گرفته است. اما فرصت اين كار برای ما پيش نيامد. مترجم امين و
دلسوز بوده است. اميدواريم ترجمه ها روان و دقيق باشد.
اين را بويژه با توجه به اين موضوع ميگويم كه اخيرا كتابی از
خود من ترجمه شده است كه سراپا غلط و گمراه كننده است.
ميتوانم خواهش كنم اسم اين كتاب را بگوييد؟
ــ نام آن «حضور ايران در جهان اسلام» است.
آيا به همين نام ترجمه شده است؟
ــ بله! به همين نام ترجمه شده و حتی دو ترجمه از آن منتشر شده
است. يكی از آنها خيلی بد نيست، ولی آن ديگری پيداست پيش از آن
كه ويراستاری شود، و ظاهرا با عجله، به نشر رسيده است.
فكر نميكنيد اگر برای ترجمه اثری به اين عظمت كه با اين همه
زحمت و توسط اين تعداد از عاليرتبه ترين دانشمندان به ثمر
رسيده است، توجه كافی مبذول نشود، جفايی بزرگ در حق اثر و
آفرينندگان آن، و تا حد زيادی به دور از انصاف است؟
ــ البته اين كاملا درست است.
دين اول ما به دانشمندانی كه اين اثر را تاليف ميكنند اين است
كه كار آنها را به شكل غلط ارائه ندهيم و به نام آنها اطلاعات
نادرست در مقابل مردم نگذاريم. بايد توجه داشته باشيم كه اين
مقالات تخصصی هستند و به درد اهل تحقيق ميخورند. ترجمه آنها
كار آسانی نيست. از اين گذشته اين مقالات پر از مراجع و مآخذ
به زبانهای مختلف است كه شامل انگليسی، فرانسه، آلمانی، حتی
ژاپنی، چينی، تركی و بويژه عربی است. اگر اين ماخذها فقط به
صورت ترجمه فارسی آورده شوند خواننده نخواهد توانست به آنها در
صورت لزوم رجوع كند، چه ذكر آنها برای مراجعه علاقمندان و
پژوهندگان است كه در صورت تبديل به فارسی بی مفهوم خواهد شد.
از طرف ديگر تركيب خط فارسی كه از راست به چپ و خط فرنگی كه از
چپ به راست نوشته ميشود، مشكلات بسياری می آفريند.
زمانی كه«دانشنامه ايران و اسلام» را در ايران منتشر ميكردم با
دشواری اين امر روبرو شدم. البته ما تلاش و دقت بسيار ميكرديم
كه اين دشواری سبب آفرينش خطا در نتيجه كار نگردد، اما طبيعتا
در كارهای بازاری و بدون مبذول داشتن دقت كافی به وجود آمدن
خطا غيرعادی نيست.
نكته ديگر در اين رابطه اين كه، آيا فكر نميكنيد مستقل از عدم
وجود قانون كپی رايت در ايران، رعايت اخلاق بايد مترجم و
ناشران را وادارد كه با آفرينندگان اثر تماس بگيرند؟
ــ البته اين درست است. به عنوان نمونه وقتی كه من افتخار خدمت
در «بنگاه ترجمه و نشر كتاب» را داشتم كتابهای بسياری را ترجمه
ميكرديم اما درست به همين دليل كه شما اشاره كرديد، هميشه با
صاحب اثر تماس ميگرفتيم و برای ترجمه كسب اجازه ميكرديم و
اصولا نيز همه اجازه ميدادند. پس اين موضوع به وجدان مترجم يا
ناشرانی كه ترجمه را سفارش ميدهند و يا آن را چاپ ميكنند
وابسته است.
بايد اميد داشت كه به تدريج اين وجدان در ايران تقويت بشود.
آيا شما به ترجمه "ايرانيكا" به فارسی می انديشيد؟
ــ آنچه در درجه اول مهم است اين است كه "ايرانيكا" به همين
زبان نسبتا رايج انگليسی به وجود بيايد و بتواند مورد استفاده
اهل تحقيق قرار بگيرد. ترجمه آن امری ثانوی خواهد بود و
خوشبختانه حال در ايران آغاز شده است.
واقعيت اين است بيشتر آن عده كه ميتوانند از دانشنامه استفاده
كنند در ايران هم به حد كافی به انگليسی آشنا هستند.
البته وقتی كه اين كار به آخر رسيد، انشاءالله وسائلی در ايران
فراهم خواهد شد كه آن را به ترتيب الفبايی ترجمه كرده و عرضه
كنند. معتقدم اين كار بايد در ايران و نه در جايی ديگر صورت
بگيرد.
كه البته كاری دشوارتر از ترجمه يك رمان خواهد بود؟
ــ البته كاری سنگين خواهد بود.
برخی منتقدان معتقدند كه «دانشنامه» به ادبيات مدرن و
آلترناتيو توجه كافی مبذول نداشته، به نظر شما جايگاه ادبيات
معاصر ايران در ايرانيكا چگونه است؟
ــ اتفاقا يكی از پافشاری های ما اين بوده است كه به ادبيات
نوين ايران بپردازيم. به عنوان مثال مراجعه كنيد به مقاله صادق
هدايت "بوف كور"، علويه خانم " فروغ فرخزاد، و "چشمهايش" علوی،
آل احمد و گلشيری و "دائی جان ناپلئون".
البته يك نكته وجود دارد و آن اين كه ما شرح حال افرادی را كه
هنوز زنده اند به دلائل واضح نمينويسيم.
اما مثلا بلافاصله پس از مرگ چوبك مقاله او دعوت شده است.
همچنين درصدد تهيه مقالات مربوط به شاملو، سپهری، و اخوان
هستيم.
آيا پس از به اتمام رسيدن "ايرانيكا" ميتوانيم بگوييم كه
جهانيان ايران را علاوه بر حافظ و رومی و خيام، با سپهری،
شاملو،گلشيری، چوبك و براهنی نيز تداعی ميكنند؟
ــ خوب اينها بر حسب اهميتشان هرگاه كارهايشان به اندازه كافی
به زبانهای ديگر ترجمه شده باشد موجب معرفی ايران و ادبيات آن
ميشوند. البته ايران در دوران معاصر، يك دوره پررونق ادبی
داشته است و افرادی كه نام برديد در اين دوره به وجود آمده
اند. اميد هست كه به تدريج كارهای آنها به زبانهای رايج غربی
ترجمه شود و موجب شناخته شدن اين ها و آثارشان بشود، اما شك
دارم كه مقالات دانشنامه برای اين هدف كافی باشد.
در نقدی كه بر جلد دوم دانشنامه نوشته شده است، منتقد سهم
دانشمندان ايرانی را در اين جلد 11 درصد شمرده است. احتمالا
اين درصد كم و بيش در مجموعه اين اثر حفظ شده است. شما تاثير
سهم نسبتا كوچك ايرانيان را در اين اثر چگونه ارزيابی ميكنيد؟
ــ واقعيت اين است كه تحقيق علمی آن مقدار كه در ممالك غربی
رايج است در ايران رايج نيست. افرادی كه راجع به مثلا مذهب
زرتشت، مذهب مانوی، و يا مثلا سلسله هخامنشی و ساسانی و حتی
صفاری و سلجوقی به شيوه علمی تحقيق كرده باشند زياد نيستند. ما
همواره در صورت تساوی شرايط ترجيح ميدهيم از دانشمندان هموطن
خودمان استفاده كنيم. استفاده از دانشمندان ايرانی منوط به آن
است كه تابع روش علمی باشند و مبالغه نكنند و به منابع لازم
دسترسی داشته باشند. توجه داشته باشيم كه همان گونه كه ايران
در تمام رشته های ديگر علم از كشورهای غربی عقب مانده است، در
ايرانشناسی نيز بجز بعضی استثناها به پای دانشمندان غربی
نميرسد.
به عنوان مثال تمام خطوط باستانی ايران توسط فرنگی ها خوانده
شده است. تمام تحقيقات اساسی درباره مذهب زرتشت توسط غربی ها
صورت گرفته است.
متاسفانه بايد بپذيريم كه دوران ما دوره ی رونق و شكوه تمدن
ايران نيست و ما به دلائلی عقب افتاده ايم و اين شامل همه چيز
از جمله علم و تحقيق نيز ميشود، آنچه ما در آن تخصص داريم،
فخرفروشی است كه به كار علمی نميخورد.
شما انتشار «دانشنامه ايران اسلام» را در سال 1975 آغاز
كرديد و اين كار پس از انقلاب و پس از انتشار 9 دفتر متوقف شد،
دلائل توقف كار چه بودند؟
ــ بنای «دانشنامه ايران اسلام» بر ترجمه Encyclopedia of
Islam «دايره المعارف اسلام" كه اثر بسيار دقيق و ارزنده ای
ست، گذاشته شده بود. ويرايش اول اين اثر در اروپا در سال 1938
به پايان رسيد. بعد از جنگ دوم جهانی ويرايش ديگری به دست
گرفته شد كه اكنون نزديك به اتمام است.
دفترهای آن به تدريج پس از چاپ به دست من هم ميرسيد. من متوجه
ميشدم كه در اين اثر مفيد سهم ايران نسبت به كشورهای عربی
مختصر است، حتی تركيه سهم بيشتری از ايران در آن داشت. ازين
گذشته "دايره المعارف اسلام"شامل ايران پيش از اسلام نميشد و
حال آنكه اين دوره بيشتر از ايران اسلامی است. من به دنبال
راهی بودم كه اين نقيصه مرتفع شود. در نتيجه قرار شد ما مقالات
«دانشنامه اسلام» را ترجمه كنيم و در مواردی كه به نظرمان می
آمد كوتاهی شده، همچنين درباره ايران پيش از اسلام مقالات اصيل
توسط دانشمندان ايرانی يا غيرايرانی سفارش بدهيم.
در نتيجه «دانشنامه» "ايران و اسلام" حدود پنجاه درصد شامل
مقالات ترجمه و نيم ديگر شامل مقالات اصيل ميشد. اين اثر توسط
«بنگاه ترجمه و نشر كتاب» به نشر سپرده شد. اما بعد از انقلاب
اين بنگاه مثل تاسيسات ديگری همچون «انجمن كتاب» و مجله
"راهنمای كتاب" كه تاسيس كرده بودم تعطيل اعلام شد. اين موسسات
توسط مهاجمين... مورد حمله و غارت قرار گرفت.
پس از انقلاب يك دفتر نيز كه در چاپخانه بانك ملی زير چاپ بود
منتشر كردند، اما مهری بر روی آن زدند به اين مضمون يا چيزی
مشابه با اين كه «به زباله دان تاريخ پيوست».
اما خوشبختانه حدود ده دوازده سال بعد بنياد دانشنامه جهان
اسلام آن كار را از حرف "ب" از سر گرفت و اكنون در جريان
انتشار است.
بعضی از مطالب آن اصيل، برخی ديگر ترجمه و يا تلخيصی است از
«دانشنامه اسلام» و يا «ايرانيكا». البته ما با تلخيص موافق
نبوديم زيرا معتقد بوديم كه مترجم شايد قسمتهايی را كه از عهده
برنيايد و يا مناسب نداند حذف كند و اين منافی كار علمی است،
اما با اين همه، تلخيص مقالات نيز خالی از فايده نيست.
آيا هيچگونه رابطه رسمی يا غيررسمی ميان "بنياد دانشنامه" و
موسسات آموزش عالی در ايران وجود دارد؟
ــ ايرانيكا هيچگونه رابطه رسمی با هيچ دانشگاهی در ايران
ندارد. اما "مركز نشر دانشگاهی” كه زيرنظر دكتر نصرالله
پورجوادی اداره ميشود نظر به اهميتی كه برای كار قائل بودند،
سابقا 200 نسخه با تخفيف مناسبی ميخريدند و اين نسخه ها را بين
محققين و كتابخانه ها پخش ميكردند. بعداز مدتی اين قطع شد.
اخيرا دوباره اين كار را آغاز كرده اند اما به دليل اينكه
ديگر از سهميه ارز ارزان قيمت برخوردار نيستند، تعداد سفارش
آنها كمتر شده است. اكنون 60 نسخه خريداری ميكنند. اگر چه
"مركز نشر دانشگاهی” موسسه ای دولتی است اما به هيچ دانشگاهی
وابسته نيست.
ممكن است درباره وضعيت سلامتی خودتان هم بگوييد؟
ــ حقيقت مطلب اين است كه سن من بالاست و الان
84 سال دارم و طبيعی است كه
در اين سن برخی گرفتاری های صحی به وجود بيايند. مشكل عمده من
در حال حاضر لرزش دست است كه تقريبا مقارن انقلاب يعنی بيست و
پنج سال پيش به تدريج شروع شد و روز به روز بيشتر شده است. اما
ربطی به بيماری پاركينسون ندارد. حدس زده ميشود كه اين موروثی
باشد. در اصطلاح طبی به آن essential tremor ميگويند. علاجی
ندارد، اما خطرناك هم نيست. فقط مزاحمت فوق العاده ايجاد
ميكند. از جمله هنگام نوشتن يا غذا خوردن. خوشبختانه از عوارض
ديگر منجمله از كم سويی بينايی و مشكل شنوايی، قلب و كليه،
فشار خون و عوارض پروستات، و از اين قبيل مصون مانده ام.
البته واقعيت سالمندی را نميتوان در نظر نگرفت. در هفت هشت سال
اخير به دنبال جانشينی برای خود ميگردم ولی تاكنون فردی را كه
حائز شرايط باشد و تن به قبول مسئوليت بدهد متاسفانه نيافته
ام. اين اواخر فردی را در نظر گرفتيم و اميد است كه قبول بكند،
گرچه او هم ممكن است كرسی استادی دانشگاه هامبورگ را تصدی كند
و تا تكليف اين امر روشن نشود نميتواند جواب قطعی بدهد.
نكته روشن اين است كه هيچ كس عمر نوح ندارد و روزی بايد كار را
واگذار كرد و رفت. بهتر اينكه قبل از رفتن فردی را با امور
"ايرانيكا" آشنا بكنم تا اينكه كارها بتواند به طور منظم و
شايسته ادامه بيابد. البته من همكارانی دارم كه بعد از بنده
ميتوانند اين كار را در حد مسئوليتهايی كه دارند ادامه بدهند
ولی خوب يك نفر كه سرپرستی امور علمی اينجا را به عهده بگيرد
لازم خواهيم داشت.
با توجه به اينكه ياری به "بنياد دانشنامه" به عنوان يك سازمان
غيرانتفاعی در كانادا و ممالك متحده از معافيت مالياتی
برخوردارست و علاقمندان ميتوانند با استفاده از اين معافيت
كمكهای درخوری بكنند، به نظر شما ما به عنوان يك رسانه چگونه
ميتوانيم در اين راه مفيد باشيم؟
ــ تبليغات ما متأسفانه ضعيف است. ما آنقدر به اصل كار مشغول
هستيم كه ديگر وقتی برای تبليغ نميماند. از اين گذشته تبليغ
گاه شامل تظاهر هم ميشود كه در شأن يك كار علمی نيست. اصولا
اين گونه برنامه ها يا كار دولتهاست و يا كار موسسات ثروتمند
كه از منابع مالی كافی برخوردار باشند.
در آغاز هيچ پشتيبان روشن و مسلمی وجود نداشت، از اين رو ما
بايد از "بنياد ملی علوم انسانی” آمريكا متشكر باشيم كه طی
بيست و پنج سال به ما مداوما كمك كرده است، آن هم در كشوری كه
متاسفانه ايران شهرت بسيار خوبی ندارد و احساس عمومی نسبت به
كارهای مربوط به ايران چندان مساعد نيست. اما آن عده از
ايرانيان برونمرزی كه به فرهنگ ايران علاقمند بوده اند و
"ايرانيكا" را مفيد تشخيص داده اند، البته همواره ياری رسانده
اند.
آنچه رسانه ها از جمله مطبوعات ميتوانند برای ما بكنند همان
معرفی دانشنامه است. يعنی به مردم توضيح بدهند كه دانشنامه
چيست، چه ميكند؟ حدود كار آن كدام است؟ چه كسانی در آن مقاله
مينويسند و فرق آن با ساير آثار درباره ايران چيست.
من متوجه شده ام كه خيلی ها به دانشنامه كمك ميكنند بدون آنكه
هرگز آن را ديده باشند. طبيعتا در صورت آشنايی رغبت كمك به ما
بيشتر خواهد شد. بسيارند كسانی كه هيچگونه اطلاعی از اين كار
ندارند و اگر نامی هم شنيده اند محتوای آن برای ايشان روشن
نيست. معرفی دانشنامه، تشريح وضع مالی آن، و توضيح اينكه اين
كار يك كار ملی است و تنها با حمايت همگان پيش خواهد رفت.
خوشبختانه بسياری از ايرانيان خارج از ميهن، بويژه بخش ساكن
آمريكا و كانادا، بسيار موفق اند و در صورت آشنايی با
"ايرانيكا" ميتوانند كمكهای شايسته ای به آن بكنند. |