طلعت تقی نيا
تريبون فمينيستی ايران:
مادر و دختر هر دو با صدايی غمزده حرف می زدند. دختر جوان با
بغض از پسر جوانی می گفت كه درنقش مامور به او تجاوز كرده است.
راننده آژانس می گفت: يك مامور در تماس تلفنی با دفتر آژانس
درخواست خودرو كرده بود. وقتی راننده آژانس به محل انتظار
مامور رسيد، پسر جوانی با ظاهر فريبنده به همراه دوستش سوار
خودرو شدند، در ميانه راه دوستش پياده شد. مسافر با نشان دادن
كارت شناسايی خود و دستبند با اين عنوان كه مامور است و می
خواهد در شهرك غرب گشتی بزند و امر به معروف كند از راننده
خواست با رسيدن به اين منطقه آهسته حركت كند.
اين مامور با بكار بردن كلمات انقلابی بهانه آورد كه چون
خودروهای ارگان نشانه مشخصه دارند و زنان و دختران با ديدن آن
سعی دارند به طور مقطعی حجاب را رعايت كنند و يا پنهان شوند از
اين به بعد قرار است با خودروهای شخصی به خصوص آژانس به گشت
زنی بپردازند.
من به خانه ام كه در شهرك غرب است می رفتم شخصی كه سوار خودروی
شخصی بود به من نزديك شد و به نوع پوشش من ايراد گرفت، كارت
شناسايی و دستبندش را نشان داد و گفت جای دخترهايی مثل من در
زندان است. به درخواست او سوار خودرو شدم و از راننده خواست كه
حركت كند. در راه مرا نصيحت می كرد و من التماس می كردم كه
خانواده ام چشم انتظار هستند و مرا رها كند. جلوی پارك خلوتی
از راننده خواست توقف كند. مرا پياده كرد و با راننده آرام
صبحت كرد، مرا به جای خلوتی كه محل رفت و آمد نبود برد. چاقويی
از زير لباسش درآورد و زير گلويم گذاشت و خواست بدون داد و
فرياد تسليم خواسته های او شوم. او مرا ... و من بيهوش شدم،
وقتی به هوش آمدم از مامور خبری نبود.
راننده آژانس گفت:
مامور به من گفت اينجا منتظر بمان تا من اين دختر را بترسانم،
تعهد بگيرم، حدود 15 دقيقه بعد كه آمد خنده ای كرد و گفت دختر
جوان ارشاد شده است.
مامور( به قول نويسنده"قلابی”) بعد از شناسايی و دستگيری گفت:
ابتدا راننده های آژانس را گول می زدم و ضمن حركت در مسير شهرك
غرب چند زن و دختر را كه پوشش مناسبی نداشتند با حالتی جدی صدا
می زدم و تذكر می دادم اما دستگير نمی كردم . با اين روش
اعتماد راننده را جلب می كردم تا يكی از آنها را انتخاب كرده و
از راننده می خواستم تا درمسير دلخواه من حركت كند تا آنها را
به محل های خلوت ببرم وسپس با چاقو آنها را تهديد می كردم
و..........
به اين ترتيب، 80 دختر
و زن جوان در محدوده شهرك غرب از سوی اين جوان شكار و به آنها
تجاوز شده است، كه اكثر اين دختران و زنان از بيم آبروی خود
سكوت كرده اند.
اين شوخی نيست! دريك منطقه، 80 اتفاق به يك روش خاص انجام می
گيرد و كسی هم باخبر نمی شود و اگر اين مادر و دختر آن هم به
طور تصادفی با راننده همان آژانس درددل نمی كردند معلوم نبود
اين قضيه تا كی و تا كجا ادامه پيدا می كرد. تا كی دختران و
زنان می خواهند با التماس و درخواست مسئله را حل كنند؟ گويا
احساس گناه از نوع پوشش است كه برخی زنان را وادار می كند تا
از آنچه پوشيده اند به دفاع برنخيزند و مجرميت خود را بپذيرند
و به راحتی مرعوب كسی شوند كه آنها را به خاطر لباس شان به هر
كجا می كشاند. درصورتی كه اگر احساس مجرميت بر ما غلبه نكند می
توانيم به جای عجز و التماس از حق شهروندی خود دفاع كنيم و
حداقل با اعتراض خود رهگذران را در جريان قرار دهيم تا چنين
اتفاقاتی كمتر روی دهد.
قربانيان اين خشونت ها، گناهی جز ترس، سكوت و پنهان كاری
ندارند كه اين ها هم گناه كمی نيستند!
اين وظيفه مسئولان است كه اعلام كنند: كسی حق ندارد به جرم
پوشش فرد ديگری را بترساند و دستگير! يا به مكان های خلوت
ببرد!
|