پيشتر مايلم از دعوت آقای هوشنگ جاويد رييس کانون پژوهشگران
خانه موسيقی ايران تشکر کنم که اين فرصت را برايم فراهم کردند
تا دراين جا، در جمع هنر دوستان سخن بگويم. گرچه من تخصص
چندانی در موسيقی ندارم؛ اما هميشه سعی کرده ام شنونده خوبی در
اين عرصه باشم. البته من گاهی به موسيقی زادگاهم يعنی موسيقی
عربی خوزستان پرداخته ام ومقاله هايی نوشته ام و اين از سر
ناچاری بوده است چون کمتر کسی از انبوه محققان موسيقی محلی
ايرانی را ديده ام که به اين موسيقی پرداخته باشد. شايد آقای
هوشنگ جاويد استثنايی در اين قاعده باشد. وی آن گونه که برايم
تعريف کرده در يکی دوسال گذشته کارهايی در اين زمينه انجام
داده است. به نظر من عدم پژوهش درباره موسيقی عربی خوزستان
ريشه در نوعی بی توجهی يا حتی بی اعتنايی دارد. در سال ها و
دهه های گذشته بسا پژوهشگرانی که به موسيقی محلی قوميت ها و
مناطق مختلف ايران پرداخته اند واز موسيقی محلی آذربايجانی و
کردی و ترکمنی ومازندرانی گرفته تا موسيقی بلوچی و خراسانی و
ولری و شيرازی و بندری را به تحقيق نشسته اند اما گويی 3 تا 4
مليون هموطن عربشان در خوزستان سزاوار - حتي- گوشه چشمی هم
نبوده اند. اين را ما هم نزد روشنفکران و هم دولتيان می بينيم.
بيست و اندی سال است که جشنواره موسيقی ايران را در دهه فجر در
تهران برگزار می کنند واز همه قوميت ها و استان های ايران دعوت
می کنند اما دريغ از دعوت از يک گروه موسيقی عربی خوزستان.
شايد سال 1381 يک استثنا باشد که گروه موسيقی عربی الغدير به
جشنواره آمد؛ آن هم به همت برخی از عرب های اهوازی مقيم تهران.
اداره کل ارشاد خوزستان بودجه های هنگفت برای برنامه های پر
طمطراق خرج می کند اما توجه و اهتمامش به هنر
و فرهنگ و مطبوعات بوميان عرب استان بسيار اندک است. جالب اين
که در برخی از سريال ها ی تلويزيونی يا فيلم های سينمايی برای
معرفی موسيقی عرب های خوزستان از موسيقی بندری استفاده می شود.
درست است که موسيقی بندری موسيقی همسايگان عربهای خوزستان در
بنادر جنوبی ايران است و حتی در شهرهايی مثل آبادان هم نفوذ
کرده اما موسيقی بندری به هيچ وجه موسيقی مردم عرب خوزستان -
وحتی عرب های آبادان- نيست بلکه موسيقی اين مردم، عربی است.
بايد بگويم که در شمال خوزستان موسيقی لری و بختياری ودر
شهرهای دزفول و شوشتر موسيقی دزفولی و شوشتری نيز رايج است اما
همان گونه که گفتم موسيقی مردم عرب اين استان - که اکثريت
جميعت خوزستان را تشکيل می دهند- موسيقی عربی خوزستانی است
ولاغير. سازمان صدا وسيما در داخل و تلويزيون های سلطنت طلبان
وملی گرايان افراطی در خارج همواره کوشيده اند موسيقی بندری را
به عنوان نماد يا سمبل موسيقی خوزستان عرضه کنند واين البته
گونه ای از مسخ واقعيت است. اين واقعيت چون در اکثريت وجودی
خود عربی (ايرانی) است به مذاق عرب ستيزان خوش نمی آيد، لذا می
کوشند بديلی برای آن دست و پا کنند.
کم لطفی هنرمندان و روشنفکران وپژوهشگران ايرانی نسبت به هنر و
زندگی هموطنان عربشان در خوزستان محدود به به پژوهش در عرصه
موسيقی نيست بلکه ديگر عرصه های هنری و فرهنگی و اجتماعی را
نيز در بر می گيرد. از اين همه مجموعه های عکس که درباره ايلات
و عشاير و اقوام مختلف ايرانی در کتاب های قطع بزرگ و کوچک چاپ
می شود چند عدد آنها به زندگی عرب های خوزستان اختصاص دارد؟
مردمی که 4 گونه زندگی " بدوی”،
" هورنشينی” ، " روستايی” و" شهری” دارند که در ايران تقريبا
بی نظير است. هنرمند نقاش يا عکاس يا موسيقی پژوه يا جامعه
شناس يا تاريخنگار يا داستان نويس ايرانی آن قدرکه به ساير
مناطق ايران پرداخته آيا به عرب های خوزستان پرداخته است؟
اگر از کتاب " تاريخ پانصد ساله خوزستان" سيد احمد کسروی
بگذريم که درباره تاريخ خوزستان تا مقطع فرمانروايی شيخ خزعل
است وهفتاد سال پيش نوشته شده وپيرامون نگاه شووينيستی اش حرف
وحديث فراوان هست، شما در ادبيات تاريخی و اجتماعی 50 – 60 سال
اخير کمترين اشاره ای به زندگی مردم عرب خوزستان می بينيد. اگر
کسی هم کاری کرده جز مسخ چهره فرهنگی و اجتماعی آنان چيزی
ارايه نداده است که پيشتر به نمونه ای از آنها اشاره کردم.
متاسفانه گفتمان عرب ستيزی در خودآگاه و ناخودآگاه بسياری از
هموطنان ايرانی ما رسوخ کرده است و زدودن زنگار آن از ذهن
وزبان اين هموطنان نياز به کار فراوان دارد.
همان گونه که گفتم مسخ واقعيت های اجتماعی و فرهنگی عرب های
خوزستان محدود به موسيقی نيست وعرصه گسترده ای را در بر می
گيرد. از کتاب " خوزستان" ايرج افشار سيستانی و " قوميت و
قوميت گرايی” حميد احمدی بگيريد تا فيلم " عروس آتش" خسرو
سينايی. حتی دوست درگذشته ام احمد محمود که رمان نويس شناخته
شده ای در ايران است و به اقليت دزفولی اهواز تعلق دارد
ومطمئنا اکثريت عرب اين شهر را به خوبی می شناخت در کتاب های
خود اينان را درحد ووزن و کثرت و تاثيرشان در خوزستان تصوير
نکرده است و قهرمانان رمان هايش اغلب از ميان اقليت غير عرب
برگزيده شده اند.
آن چه گفتم يک قاعده است. شايد در سال های دهه چهل و پنجاه
شمسی، اشاره گذرای بيژن جزنی به عرب های خوزستان درکتاب
" تاريخ سی ساله" ونيز مقاله " آيين فصل در خوزستان" جلال آل
احمد در کتاب " کارنامه سه ساله" و قصه های خاکسار استثنايی در
اين قاعده بود. البته اکنون نيز ما از يک نگاه واقع بينانه
فرهنگی و سياسی - خالی از غرض و مرض- نسبت به عرب های خوزستان
دور هستيم وعرب پژوهشی علمی نزد روشنفکران ايرانی امر بسيار
کميابی است.
اين پديده يعنی تقسيم بندی مردمان اين مرز و بوم به ايرانی و
انيرانی و ناديده گرفتن فرهنگ و موسيقی و ادبيات و تاريخ بخشی
از ايرانيان يعنی مردم عرب خوزستان، ناشی از گفتمان برتری
جويانه ای است که عرب ها را گاه " تازی”، گاه " انيرانی”، گاه
" سوسمار خور" و زمانی " ملخ خور" خطاب می کند والبته از
کاربرد اصطلاح غيرعلمی "عرب زبان" درباره مردم عرب خوزستان
ابايی ندارد. بی گمان اطلاق صفت انيرانی به عرب ها يا ترک ها،
دو قوميت مهم را از دايره ايرانی بودن خارج می کند واين امری
ضد ايرانی است. از اين رو بايد به جای بهره گيری ازاين گونه
اصطلاحات اساطيری، بر مبنای ضرورت های دوران جديد از اصطلاحات
مدنی و نوين "عرب ايرانی” يا "ترک ايرانی” استفاده کنيم. به
نظر می رسد ايديولوژی سياسی و تاريخی مبتنی بر نژاد گرايی، نقش
نخست را در اين گفتمان بازی می کند. اگر در دوران خلفای اموی و
عباسی، شعوبيگری، ايديولوژی ستيز عليه خلفا بود ونقشی تدافعی
داشت اکنون اين ايديولوژی در درون ايران، نقشی هجومی دارد؛
زيرا برضد عرب ها که يک اقليت بومی ايرانی است ودر قدرت سهم
بسيار اندکی دارد، به کار گرفته می شود. لذا اکنون ودر روزگار
ما ترک ستيزی، شعوبيگری و عرب ستيزی، ايديولوژی های ضد
ايرانی،ضد اسلامی و ضد ملی هستند.
نگاه عرب ستيز وعرب گريز وخودی و ناخودی کردن در سطح ملی ودر
عرصه های فرهنگی و هنری، باعث می شود تا هموطنان عربمان از
زاويه ديد هنری و اجتماعی بسياری از هنرمندان و روشنفکران ما
کنار زده شوند و اگرهم قصدی برای نگاه کردن يا تصويرادبی يا
هنری در کارباشد، چيزی تصوير می شود که ذهن تصوير گر می خواهد
نه واقعيت جامعه عربی خوزستان. نگاه نژاد گرا- که پايه های آن
در عهد پهلوی نهاده شد- نه تنها در خود آگاه ذهن عرب ستيزان
ناسيوناليست بلکه رسوبات آن در نا خود آگاه ذهن
انترناسيوناليست ها وحتی انسان های عادی جامعه نيز وجود دارد.
اين نگاه در بطن و متن خويش با معايير حقوق بشر منافات دارد.
بايد گفت سرزمين خوزستان، از نظر جغرافيايی محل تقاطع شبه
جزيره عرب و فلات ايران و از جنبه فرهنگی محل تلاقی دو تمدن و
فرهنگ عربی (سامی) و ايرانی است. از اين رو ويژ گی های اين دو
تمدن را ما در اين ديار می بينيم. از پيوند اين در فرهنگ است
که پديده ای به نام هنر و فرهنگ عربی اهوازی (خوزستانی ) يا
عرب ايرانی سر برآورده است.
اگر موسيقی عربی خوزستان را به دو بخش موسيقی ريفی يا
روستايی وموسيقی مقامی يا شهری تقسيم کنيم، مشابهت های
فراوانی ميان اين موسيقی و موسيقی جنوب عراق مشاهده می کنيم.
البته اين تشابه فقط خاص موسيقی نيست بلکه لهجه را نيز در بر
می گيرد زيرا لهجه عربی خوزستانی، لهجه بين النهرينی است و با
لهجه عربی خليجی تفاوت دارد. رديف ها و دستگاه های موسيقی عربی
خوزستان با نظاير آن در موسيقی عربی خليجی نيز متفاوت است.
موسيقی مقامی بين النهرينی از موسيقی کهن فارسی (ايرانی) تاثير
پذيرفته است. ما هم اکنون مقام های اصفهان، نهاوند، دشت، سه
گاه و پنج گاه را در موسيقی عراقی و موسيقی عربی خوزستانی
داريم. اصولا منشا آواز " مقام" عربی به دربار خلفای عباسی بر
می گردد که به علت پيوندهای فرهنگی ايران و عراق شماری از
دستگاه های موسيقی ايرانی وارد موسيقی مقامی بين النهرين شده
است.
نقوش حجاری شده نوازندگان عيلامی در شوش - که پايتخت آنان بود-
نشانگر سابقه چند هزار ساله موسيقی در اين منطقه از جهان است.
دوران حاکميت مشعشعيان برعربستان( خوزستان کنونی) گواه
شکوفايی فقه وادب و شعر و موسيقی عربی در اين منطقه وبه ويژه
در حويزه پايتخت آنان بود. در پايان اين دوران شکوهمند هنر و
فرهنگ عربی (ايرانی)، دستگاهی به نام حويزاوی "المقام
الحويزاوی” در دربار خاندان آل مشعشع پديد آمد که دستگاه
موسيقی خاص عرب های خوزستان ويکی از بهترين مقام های موسيقی
بين النهرينی است. اين دستگاه در موسيقی مقامی عراق جايگاه
برجسته ای دارد.
در دوره شيخ خزعل نيز موسيقی عربی خوزستان رونق و رواج فراوان
يافت. شيخ، افزون بر نوازندگان عرب محلی از گروه های موسيقی
کشورهای عربی نظير عراق، لبنان و مصر دعوت می کرد تا در کاخ
های وی برنامه اجرا کنند.
در دوره پهلوی که دوران سرکوب همه جانبه فرهنگی و سياسی مردم
عرب خوزستان است، موسيقی عربی دچار رکود و ابتذال گرديد. در
دهه چهل شمسی بود که هنرمند وشاعر يک لاقبايی به نام "علوان
ابوشهلا" در اهواز پديدار شد که رديف ها و دستگاه های آوازی
وانواع شعر مردم عرب خوزستان را می شناخت. علوان مبدع سبک
آوازی عربی نوينی است که به نام او معروف شد.
"علوانيه" سبکی حزين و درد آلود است وبا سبک آوازی "اميری” در
مازندران مشابهت دارد.
" علوانيه" بيانگر رنج ها، آلام و ستم ملی وارد بر مردم عرب
خوزستان است واز همان ابتدای سال های آغازين دهه چهل شمسی با
اقبال عمومی توده ها روبه رو شد. در اين سبک، شاعر با نواختن
"رباب" که ساز سنتی عرب هاست، اشعاری از شاعران نامدار گذشته و
حال را می خواند. سبک علوانيه از مرزهای خوزستان و ايران فراتر
رفت و در عراق و بحرين و کويت نيز رواج يافت. هم اکنون
هنرمندان و ترانه سرايان اين کشورها اين سبک را با نام "علوان
اهوازی” می شناسند. بی گمان سبک آوازی علوانيه در بخش موسيقی
"ريفی” جای می گيرد. اکنون نيز در خوزستان، آوازخوانان بسياری،
سبک و شيوه علوان را دنبال می کنند که مهمترين شان " حسان
الگزار" در بخش " شاوور" شهرستان شوش دانيال است.
کولی های - که عمدتا در شهرهای اهواز و آبادان بودند- در
ترويج موسيقی عربی در خوزستان نقش داشتند اما از آنها اصيل تر
گرو ه های موسيقی "الخشابه" بودند که از مرگ نهايی موسيقی عربی
خوزستانی در عصر پهلوی جلوگيری کردند و حتی به ترويج آن در
برابر موسيقی مبتذل وکوچه بازاری فارسی هم کمک کردند.
اکنون - اما - گروه های الخشابه جای خودرا به گروه های جديد
موسيقی عربی ( الفرق الموسيقية) داده اند که در شهرهای مختلف
خوزستان گسترده اند. اين گروه ها هم در موسيقی آيينی و مذهبی
(موشحات) وهم در موسيقی عربی محلی اهوازی و هم در موسيقی عام
عربی تخصص دارند و در عروسی ها، جشن ها و مناسبت های ملی و
مذهبی برنامه اجرا می کنند.
عرب های خوزستان افزون بر موسيقی محلی خود به موسيقی ديگر
کشورهای عربی نيز علاقه نشان می دهند و آن را موسيقی خود می
دانند. کمتر خانواده عرب خوزستانی را می بينيم که با ام کلثوم،
عبدالحليم حافظ، محمد عبدالوهاب، فريد الاطرش، فيروز، وديع
الصافی، ناظم الغزالی، کاظم الساهر و نيز نسل جديد خوانندگان
لبنانی و مصری و عراقی مانوس نباشد. بی شک شماری از ايرانيان
نيز با اغلب اين چهره های موسيقی آشنايی دارند.
سازهای موسيقی عربی خوزستاني
1.
مطبگ
يا "مطبق": دو عدد نی بهم چسبيده است که سه سوراخ در بالا و سه
سوراخ در پايين دارد. مطبگ از يک طرف باز است که از همين قسمت
در آن می دمند.
2.
ماصول:
سازی است که فقط يک نی دارد وسوراخ هايی در بالا و پايين آن
هست. ماصول از " نی” کوتاه تر است.
3.
الناي:
همان " نی” است که در ساير نقاط ايران نيز کاربرد دارد.
4.
العذبه:
از يک نی تشکيل می شود که هفت سوارخ در بالا و يک سوراخ در
پايين دارد. "العذبه" ساز حزينی است که فقط صوت دارد وهمراه آن
نمی توان آواز خواند. اکنون چوپانان عرب از اين ساز استفاده می
کنند وفقط کاربرد تک نوازی دارد.
5.
الکاسور:
يا "الطبله" که بندری ها به آن " تمپو" ودر فارسی به آن "
دمبک" می گويند با طبل تفاوت دارد. يک دهانه آن باز و دهانه
ديگر آن را پيشتر با پوست نوعی ماهی به نام " يريه" يا پوست
ماهی کوسه يا پوست گاو يا گوسفند تهيه می کردند. اکنون اما از
طلق استفاده می کنند. با "کاسور" ريتم تندی زده می شود که ويژه
ترانه ها و آوازهای عربی "ريفی” است.
6.
الدف:
نيز نوعی دمبک است که در فارسی به آن "دايره" می گويند.
7.
الزنجاري:
نوعی دف است که دورادور آن را سوراخ می کنند و تشتک های کوچکی
به آن می بندند که هنگام تکاندادن دف به حاشيه دف می خورند و
ايجاد صدا می کنند. می توان آن را با دايره زنگی همانند دانست.
8.
سچابيق (اسنوچ):
نوعی صفحه فلزی کوچک و مدور که هنگام رقص آن را با تکه ای کش
به سر انگشتان می بندند. اين ابزار پيشتر توسط زنان کولی
استفاده می شد.
9.
الرباب يا "الربابه":
گالن خالی نفت يا روغن را از يک طرف باز می کنند و چند موی دم
اسب را از وسط آن می گذرانند وبا آرشه بر آن می نوازند. رباب
همان ويالن جديد است. با "چعب الربابه" تار را بالا و پايين می
آورند. عرب های خوزستان انواع و اقسام دستگاه ها را با ربابه
می نوازند. با الربابه هم آواز " ابوذيه " و " عتاب" می خوانند
و هم ام کلثوم را می نوازند وهم محمد عبدالوهاب را. رباب به
نوعی نماد موسيقی عربی هم هست. ابونصر فارابی در کتاب الموسيقی
الکبير خود از اين ساز با نام رباب الشاعر ياد می کند.
10.
قانون:
يک ساز اساسا عربی است که در سال های اخير ميان گروه های
موسيقی عربی خوزستان رايج شده است. اين ساز موسيقی متشکل از
طبلی مسطح و مستطيل است که سيم های فلزی بر آن نصب شده وبا
انگشت سبابه مسلح به زبانه ای فلزی آن را می نوازند. بعدها سيم
های اين ساز را از روده ساختند و با دو مضراب - که مانند
انگشتانه به انگشت سبابه کنند- وبا هر دودست می نوازند. وچون
نغمه های زير وبم را می توان با هم به صدا در آورد، آهنگ اين
ساز بسی مطلوب و دلنشين است؛ به خصوص که مانند سنتور انعکاس
صدا ندارد.
11.
سنتور:
نيز در ميان گروه های آوازخوان وسنتی "الخشابه" وهم در ميان
گروه های جديد موسيقی معمول است اما انتظار می رود قانون به
تدريج جای سنتور را بگيرد.
دمام:
همان طبل بزرگ است که اکنون فقط در مراسم عزاداری امامان و
شخصيت های مذهبی وبه وِيژه در ماه محرم استفاده می شود. در
مراسم آيينی "زار" که در برخی شهرهای عرب نشين مانند قصبه
(اروندکنار) و آبادان انجام می شود نيز از " دمام" استفاده می
شود.
(متن سخنرانی در تالار انديشه حوزه هنری تهران- 25/2/83)
|