محمود دولتآبادی
طی سخنانی در مراسم بزرگداشتی كه برای او در دانشگاه تهران
برپا كردند
گفت:
از نخستين شليكهای جنگی كه بهواقع بر ملت ما و بعد بر خود
ملت عراق تحميل شد، نوشتن در اينباره، فريضهای برای من شده
است. از طرف ذهن خودم ميگويم كه از همان آغاز، من در
انديشهی اين بودهام كه بايد اثری فراخور اين واقعهی عجيب
بيافرينم؛ و اگر تا بهحال بهصورت مستقيم واردش نشده و حرفش
را نزدهام - و فقط يكبار در اينباره پيامی دادهام و در
پايان جنگ مقاله مهمی در مطبوعات جهانی نوشتهام - برای اين
است كه مساله از نظر من مهمتر و عظيمتر از آن است كه در
عرصهی مطبوعات، حرف و سخن گفته شود. اين يك فريضهی ملی است و
حتما انجام خواهد شد. اگر شده كه باقيماندهی عمر من صرف آن
شود، حتما اين كار را خواهم كرد. بدون شك، اين دفاع مقدس است؛
برای اينكه از نظر ما، هم جنبهی ايمانی دارد و هم جنبهی ملی
و در عين حال، يك واقعيت بسيار خوفناك است و بايستی كه اثری
فراخوردش پديد آيد. اين امری است وجودی و شخصا اميدوارم
توفيقی در اين راه پيدا كنم. توفيق برای اينكه دينی را ادا
كرده باشم؛ و بهعنوان نويسندهای كه مردم در هر وضعيتی كه
بودهام، هرگز محبتشان را نسبت به من دريغ نكردهاند - و اگر
هم اينگونه نبود باز هم - اين جزو فرايض من بوده و هست.
اميدوارم كه اين سفرهی نفتی كه در درون من است، پيش از آنكه
مشتعل شود، راه خود را پيدا كند و بتوانم به وجدان خودم پاسخ
بگويم. بدانيد كه شخصا، هرگز خالی از اين موضوع نبودهام.
”كليدر” ، ”روزگار سپريشده مردم سالخورده” ، ”جای خالی سلوچ”
و ”آن ماديان سرخيال”
تاكنون مشهورترين رمان های دولت آبادی بوده است. بايد ديد
رمانی كه او می خواهد درباره جنگ 8 ساله بنويسد برفراز اين
رمان ها قرار خواهد گرفت و يا همطراز با آنها.
دولت آبادی گفت:
من نويسندهای هستم متعلق به همهكس و در عين حال، متعلق به
هيچ جريان خاصی نيستم. من اين را به عنوان يك نويسنده حفظ
خواهم كرد. اگر گاهی اظهار نظر سياسی كردهام، موضعگيری
نبوده؛ درواقع نقطه نظرات من بوده است؛ برای اين كه درغايت، من
يك ايرانی هستم. اگر در اين مملكت خدای نخواسته بمبی ريخته
شود، هم همسايهی من و هم من در خطر قرار داريم. پس اگر لازم
است گامی برداشته شود كه اين اتفاق نيفتد، من اين كار را
ميكنم. اين جزو فريضهی نويسندگی من هم هست؛ نه اين كه من
موضعگيری خاص سياسی نسبت به اين يا آن جناح داشته باشم.
باور
كنيد من اسم وكلای مجلس را نميدانم، وزرا را هم نميشناسم،
اما دلم ميخواهد خيابانهای مملكتم آسفالت شود. دلم ميخواهد
وقتی ماشينهای شهرداری آشغال ميبرند، بستههای آشغال در
خيابانها نريزند؛ يا در امور مهمتر، مثلا آبها هرز نشوند و
مملكت آباد باشد.
در ايامی كه در آستانهی انقلاب سخنرانی داشتيم، تز من همين
بود: “ آبادانی مملكت، آزادی قانونی و قانون و رعايت آن از طرف
مردم“. من هرگز شعار آزادی بيقانون نداده و نميدهم. چون
آزادی بدون قانون اصلا معنا ندارد. اگر قانون اجرا نميشود،
نقصی است كه حل آن به نمايندگان مردم مربوط ميشود.
هميشه كاملا در حوزهی كار خودم حركت كرده و ميكنم. نميدانم
به چه علت، اما امروز كه گذشته را مرور ميكردم، ديدم تقريبا
نخستين يا دومين مقالهی من در مطبوعات آن ايام - سالهای
58،59 - عنوانش اين بود: ”پيش از هر آيينی، ما ايرانی هستيم
”. اين نوع نگاه من بوده از درون، از كودكی بوده، در جوانی
تقويت شده، بهمرور ايام منسجمتر شده است و تا من باشم، چنين
نگاه و نگرشی در خودم و آثارم ادامه خواهم
داشت.
|