يک ماه در بخش اعصاب و روان
پشت جبهه
خمپاره نفرت از جنگ انبار شده
ماه گذشته در بخش روان بودم و بيمارانی که مراجعه کردند را
يادداشت کردم تا اينجا بنويسم. آنچه در زير می آيد گزارش
مستندی است از بيماران تا بدانيد ايرانيان امروزه به چه حالند.
1 .
زنی است 26 ساله از مادر شوهرش متنفر است در خانه مادر شوهرش
دست و پاش می لرزد و از کنايه های او در امان نيست. مادر شوهرش
طعنه می زند دائما و شوهرش هر روز دوست دارد به مادرش سر بزند
و با او مشورت کند و حرف مادرش را گوش می دهد .شوهرش خانه نشين
است و کار نمی کند. شوهر خواهرش که برای احوال پرسی به او زنگ
می زند شوهرش مشکوک می شود. شوهرش کار نمی کند و پول توجيبی هم
بهش نمی دهد. شوهرش يکی از 5 پسر خانه شان است و پدرش که فردی
پولدار هم هست به او خرجی نمی ده،
گرچه خود او نيز اصلا کار نمی کند. برادرهای ديگرش هم بيکار
هستند و منتظرند تا پدرشان به آنها خرجی بدهد . دائما با شوهرش
مشکل دارد و دوست ندارد شوهرش به خانه ی مادرش برود و حرف های
او را گوش کند،
حتی در حضور او شوهرش و مادر شوهرش آهسته و درگوشی با هم صحبت
ميکنند که او متوجه نشود .
2 .
مرضيه 20 ساله مجرد . يک هفته است دائما گريه می کند . تا دوم
راهنمايی درس خوانده 1 خواهر و 3 برادر دارد خواهرش 8 سال است
ازدواج کرده و بچه ندارد . کار نمی کند اما کارهای خانه را
انجام می دهد . در خونه دعوا زياد بوده بين پدر و مادرش اما
صبرش کم شده و نسبت به دعواها حساس شده است . يک هفته است
نخوابيده . احساس خودکشی دارد اما اقدامی نکرده . 6 ماه پيش
همين حالات افسردگی را داشت اما الان شديدتر است.
مادرش می گويد : پول نداريم درمان را طولانی ادامه دهيم .
3 .
دختری است 19 ساله . اهل افغانستان . با پسری عقد کردند که او
نيز افغان بوده . اما بعد متوجه می شود که پسر معتاد است . از
او چگونگی عقد را برای اتباع بيگانه می پرسم ميگويد : هر
خانواده شيخی می آورند و روی ورقه ای عقد را می نويسند و دو
خانواده برگه هايشان را با هم عوض می کنند . اگر خواستند می
برند محضر و بهشان دفترچه ی مخصوصی ! می دهند. اما عقدشان در
هيچ محضری ثبت نمی شود. ( درمان دپرشن ماژور را برايش شروع می
کنيم )
4 .
مردی است 26 ساله اهل افغانستان . در جنگ گلوله ی تانک را برای
شليک آماده می کرده و از صدای شليکش گيج می شده،
همچنين از ديدن جنازه ها نيز گيج می شده . در مواقع انجام کار
خوب افراد سبزپوشی را می بيند و نور قرمز را در زمان انجام کار
اشتباه . شبها تمام لباسهايش روشن می شود . در دلش حرف های بد
می شنود . مسير راه را از ده تا شهر متوجه نمی شود چگونه طی
کرده . افسرده و دلمرده است 2 ماه است عقد کرده اما ميل جنسی
ندارد . 8 ماه است در سرش صدايی می شنود . شغلش بساطی است .
5 .
مردی است 51 ساله . هم اکنون انتظامات دانشگاه است . 7 فرزند
دارد . جانباز اعصاب و روان . سردرد ، لرزش دست ، زود عصبانی
می شود ، داد و بيداد می کند . کتک اما نمی زند. خواب اصلا
ندارد. اضطراب زياد دارد. بی حال و حوصله است. گاهی گريه می
کند. در نمازش زياد شک می کند. توهم و هذيان ندارد. از فيلم
جنگی خوشش نمی آيد. می گويد تحمل کشتن حتی يک مرغ را حتی
ندارم. به خودکشی فکر کرده اما عمل نکرده.
6 .
پسری است 21 ساله . از اينکه با زنش دعوا می کند و کتکش می زند
ناراحت است . خودش می داند زود عصبانی می شود . زنش 14 سال
دارد ! . از 2 سال پيش عقد بودند . قرص های آرام بخشش که تمام
شده بوده بيشتر در خونه دعوا داشتند . آخرين بار جلوی مادرش
چاقو را به سمت زنش پرتاب کرده . از اينکه وقتی موقع لباس
پوشيدن زنش لباسهايش را طرفش پرت کرده ناراحت است . می گويد به
او گفتم اگر يک بار ديگر پرت کنی کتک خواهی خورد .
7
.
مردی است 46 ساله . 2 سال در جنگ بوده و مجروح شيميايی است .
ترکش در بدن دارد. اما برايش 15% جانبازی تعيين کردند . زود
عصبانی می شود و فکر می کند در خونه کسی نگاهش می کند . با
شنيدن صدای هواپيما فکر می کند حمله شده . اعصابش که خورد شود
کتک می زند و نمی فهمد در حين کتک زدن چکار می کند . خواب جنگ
و منطقه را می بيند . بچه دار نمی شود و تحت نظر است . می شنود
که صدايی صدايش می زند . به آينده هيچ اميدی ندارد . در
کارخانه ی نخ کار می کرده . بدليل اعتراض به صبحانه پس از 7
سال اخراج شده . خواستار گواهی برای افزايش درصد جراحت است .
در کميسيون برای تعين درصد جراحتش از او هيچ سوالی نکردند و
حرفی حتی با او نزدند . نمايشگاه جنگ و صدای نوحه را دوست دارد
. از فيلم جنگی متنفر است .
8
.
مردی است 32 ساله . سال 67 مجروح جنگی شد در اثر موج پس از
انفجار . در آن سال
او 16 ساله بوده . ترکش نيز در بدنش دارد . کارمند استانداری
است . بعد از موج را يادش نمی آيد . صحنه ی انفجار را يادش هست
يک خمپاره در نزديکی او خورده و او را پرتاب کرده. بعد از 2
ماه کسی را نمی شناخت . 5 سال اخير بدتر شده . فراموشی دارد و
موقع دعوا با کسی نمی تواند حرف هايش و خودش را کنترل کند .
پرخاشگر شده و اين اعمال باعث به هم خوردن زندگی شخصی اش با
همسرش نيز شده . سرش داغ می شود . گوش هايش سوت می کشد و موقع
خواب بايد راديو روشن باشد تا با صدايش به خواب رود و سرش سوت
نکشد . ده سال پيش 15% جراحت برايش تعيين کرده اند . دوست
ندارد برود سر کار و دارو می خورد و سر کار خواب آلود است . می
خواهند اخراجش کنند از استانداری . از فيلم جنگی بدش می آيد .
معترض است به 8 سال جنگ و در فکرش مخالف است با اين جنگ . از
نمايشگاه های جنگ بدش می آيد . يک بار پس از ديدن صحنه های جنگ
آنقدر گريه کرده که به بيمارستان منتقلش کردند . تقاضايش گواهی
برای رسيدن به 25% جراحت است تا در کميسيونشان مطرح شود و بدون
کار کردن و استراحت در منزل حقوقش را بگيرد .
9 .
با گريه داخل شد . همراه با دخترش . زنی است 34 ساله . 3 فرزند
دارد . شوهرش 5 سال است زنی ديگر گرفته . او 4 سال است با خبر
شده . دختر همراهش دوم راهنمايی است . او به شدت گريه می کند و
ناراحت است . شوهرش ماهی يکبار پيش او می آيد و شب هم نمی ماند
. اهل افغانستان است . شوهرش نيز . زن دوم مرد نيز از شوهر
قبلش بچه داشته .
|