ايران

پيك

                         

كنار پياده رو بيمارستان فارابي

اين جسد را يك ارگاني

از روی زمين بردارد!

                              طلعت تقی نيا

 

 

جرينگ, جرينگ صدای سكه می آمد . مردم مهربان شهر كفاره می دادند. چند اسكناس هم

اطراف زن مرده ريخته بود. معتادان وگدايان جسد را دوره كرده بودند. مرد معتادی به بغل دستی اش زد و گفت " پول ها را جمع كن "

عابران با ريختن سكه برای كفاره چنين مرگی را از خود دور و وجدان خودشان را سبك می كردند. سكه ها و اسكناس ها روی اسفالت خيابان نرسيده ذوب می شدند تا شبی ديگر معتادان خودرا بسازند. بگذار بسازند!

نگهبان ساده بيمارستان فارابی كه لباس زردی بر تن داشت می گفت :

خودم با كمك يك نفر جسد را از وسط خيابان به پياده رو كشاندم . تا همين چند ساعت پيش فقط يك چادر رويش بود و مردم همه چهره له شده زن را می ديدند.

دو بار آمبولانس پزشك قانونی تا بالاِی جسد آمده و برگشته, می گويند برای انتقال مرده نياز به يك امضای ديگر داريم. من از نگهبان بيمارستان فارابی يك كاور مشكی گرفتم و جسد را داخل كاور گذاشتم. سر زن زير لاستيك رفته خودم مغزش را از روی زمين جمع كردم و داخل پلاستيكی ريختم وكنار صورت اش گذاشتم.

گزارش گر همشهری ( 27 فروردين ) می نويسد: وقتی بالای سر جسد رسيديم باور نمی كرديم كه پس از ده ساعت هنوز جسد زن بينوا درخيابان مانده باشد . يكی از مغازه داران نزديكمان آمد وگفت :من بودم كه به شما زنگ زدم , ساعت 30/9 صبح بود موتور سواری به اين زن می زند وزن را پرت می كند وخاور با چرخ عقب ازروی سر زن می گذرد. به هر جا كه می توانستم زنگ زدم حتی به خبر گزاری صدا و سيما با برنامه معروفش, به پليس 110زنگ زدم گفتند اين مورد به ما ربطی ندارد ونيامدند. جسدزن از ساعت 30/9 صبح تاهمين چند ساعت پيش وسط خيابان بود.

يك نفر از لای جمعيت آرام نزديك شد وگفت " اين حرف ها نيست اگر پولدار بود تا حالا جسدش روی زمين نمی ماند."

موتوری پيك سوار بود كه گواهی نامه هم نداشته, بعداز حادثه به دنبال تريلی رفته واورا به صحنه تصادف باز گردانده چون راننده خاور نفهميده كه از روی سر زن گذشته است.يكی از بستگان زن می گويد احتمالا راننده خاور هم گواهی نامه نداشته است زيرا با وجود مقصرشناخته نشدن در باز داشت بسر می برد.

10ساعت از لاشه متلاشی شده زن در خيابان پر تردد گذشته و كسی نبود كه او را بردارد و ايراد از سكوت زن مرده بود ,چون در زمان زنده بودنش هم فرياد نمی زد. نه خانواده ای ,نه آشنائي, نه مردم ونه مسئولين, آن هم جلوی در بيمارستان ! عجب شهر غريبي!
يك بنز با خط های سرمه ای از آنهايی كه هر كی می بيند ذوق زده می شود
باسه سرنشين پليس ,مثل همه آدم های معمولی نگاهی به جسد انداختند و رد شدند, جسد زنی كه سرش زير لاستيك خاور رفته به هيچ كس مربوط نمی شد. صحنه های انسان دوستانه, مسئولين خوش صحبت تنها برای پخش شدن از صدا وسيماست ايراد از پر توقعی ماست كه فاصله بين رويا و واقعيت را درك نمی كنيم . پسر مغازه داری خندان می گفت" درگزارش اسم مغازه مرا بياوريد" اين شوخی نيست, يكنفر می خنديد, يك نفر كفاره جمع می كرد, مسئولان پزشك قانونی يك امضاء كم داشتند. هيچ كس مرده را از روی زمين بر نمی داشت و زن تنها روی اسفالت خيابان افتاده بود مثل زمان زنده بودن كه زن ها در حاشيه زندگی قرار دارند .

همسر اين زن می گفت: من اهل گرفتن ديه نيستم , مهم اين است كه مسئولان جواب سئوالات مرا بدهند مگر نمی گويند مرده نبايد روی زمين بماند؟ می خواهم بدانم چه كسی مسئول پيگيری چنين اتفاقاتی است؟ نيروی انتظامی , پزشك قانونی , پليس يامردم؟ گلايه های خانواده زن پايانی نداشت.

زن حاشيه نشين با مرگ نابهنگام خود تصوير جامعه ای را به ما نشان داد تا شايد وجدان شهروندان و مسئولان را به درد بياورد!

آن كاميونی كه در روز در خيابان پر تردد بدون داشتن گواهی نامه رانندگی می كند! آن جوان پيك سوار كه بدون گواهی نامه استخدام می شود! آن كسانی كه بايد می آمدند و نيامدند! آن كفاره هايی كه نا پديد می شدند و آن جوانی كه مِی خنديد.

چرا در اين شهر كسی فكر كسی نيست ؟ (تريبون فمينيستي)

  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی