۱ - بهانهی اين نوشتار، بررسی اسطورهشناسانهی نزاعی است كه
در درون محافظهكاران بر سَرِ جنسيّت رياست مجلس هفتم جريان
دارد.
پيش از هر سخنی، بايد بگويم كه مراد از «جنسيّت» در اينجا،
البته زن يا مردبودن نيست، بلكه مشخصآ «معمم» يا «مُكلا»بودن
است. در واقع، انتخاب واژهی جنسيّت، تعريضی حسابشده است به
يكی از مهمترين تجليات نظام جمهوری اسلامی كه عبارت است از
تقسيم و تفكيك جامعه به دو جنسِ متمايزِ معمم و مُكلا؛ و نيز
جدايی و برتری و سروری مُعممين بر ساير اقشار.
ذكر اين نكته هم ضروری است كه مقصود از «مُعمم» در اينجا،
روحانی فقط به معنای كسی كه دروس طلبگی در حوزه را خوانده و از
مزايای آن بهرهمند است، نيست؛ بلكه دقيقآ به معنای كسی است كه
كسوت ويژهی روحانيان را هم بر تن دارد.
اهميت اين نكته در آن است يك روحانی غير معمم، گرچه از همهی
مزايای ناشی از كارت طلبگی بهرهمند است و با وجوديكه فقط
دادگاه ويژهی روحانيت صلاحيت رسيدگی به جرايم وی را دارد، اما
با اينهمه، هيچگاه در درون جامعهی روحانی به اندازهی يك
«معمم» ارجمندی و مرتبت ندارد؛ بلكه حتی به دليل در بر نكردنِ
لباس ويژه، به گونهای آشكار تحقير هم ميشود. وانگهی، در ميان
كانديداهای كرسی رياست مجلس، هستند كسانی كه سطوحی از دروس
حوزوی را طی كردهاند و با اين وجود، آنچنان ارجی ندارند كه
حتی محافظهكاران هم آنان را طرف قياس با يك «معمم» بهشمار
آورند.
۲ - «اسطوره» به ارگانيسمی زنده ميماند ... زاييده ميشود؛
برای ادامهی حياتش مبارزه ميكند؛ به حالت نهفته درميآيد؛
ديگرگونی و جهش پيدا ميكند؛ پير ميشود ... و بالاخره
ميميرد.
بيمناسبت نيست كه آنرا به «باكتری» تشبيه كنيم. يك وجه جالب
اين شباهت اين است كه اسطورهها نيز بهمانند باكتريها
همچنانكه برای آدمی بيماريزايند، مفيد و ثمربخش هم توانند
بود. اما وجه تشابه ديگری كه بيشتر مورد نظر اين نوشتار است،
خصوصيتهای دفاعی آنان است. برخی باكتريها ميتوانند با
ديگرگونی ظاهری و جهشهای ژنتيكی، خويش را از گزند سلولهای
دفاعی بدن و نيز داروهای مختلف، حفظ كنند. گاه به اسپور تبديل
ميشوند و ديوارهای غيرقابل نفوذ بر گرد خود ميتنند و گاه
تركيباتی توليد ميكنند كه داروها و سلولهای مدافع را از كار
مياندازند. «اسطوره» نيز چنين است.
3
- دنيای باستان، دنيای پيش از رنسانس، دنيايی كه هنوز از
انفجار علوم تكان نخورده بود، برای زيست آرام و همراه با تكامل
«اسطوره» بسيار مناسب بود. در آن روزگار، معيار و منطق
دانشورانه چنان برندگی و تآثير نداشت كه «اسطوره» را برای
بقاء در زحمت اندازد. تن لختِ «اسطوره» در تاريكروشن سدهها و
هزارههای متمادی، همنشينِ بيواسطهی انسانِ كهنوش بود. اما
با يورش بيامان دانش به تمام عرصههای زندگی در دوران معاصر،
اسطورههای كهن يا جان باختند يا به ناگزير جانپناهی برای
ادامهی حيات جستند. صدالبته، اسطورههايی هم زاييده شدند.
«اسطورههای جديد»؛ كه گاه دقيقآ خودِ دانش يا فلسفه را به
جانپناه و مقام امن خويش تبديل كردند. مثل اسطورهی «فروپاشی
محتوم تمدن غرب».
۴ - ميرايی «اسطوره» در تعريفی بسيار كلاسيك، تابعی است از
گسترش روزافزونِ خردورزی در چگونگی رخدادهای گيتيانه و نيز
افزايش درجهی نفوذ و كاربردِ دانشهای بشری در سطوح مختلف
جامعه. يعنی «اسطوره» هنگامی توش و توان و ماندگاری از كف
ميدهد كه ”ناانديشيدگي“ كه محمل اصلی آن است، از ميان رفته
باشد. واضح است كه در اينجا مراد از ”ناانديشيدگي“ ، بيتوجهی
و نينديشيدن به چگونگی سازوكارهای حاكم بر گيتی يا بيكوششی
برای درك آنها نيست؛ بلكه مقصود، همان شيوههای خاصِ
اسطورهای در دريافت و فهم و تعليل پديدههاست كه هيچ دخلی به
منطقِ دانشورانهی مبتنی بر تجربه ندارد.
برای مثال، اينكه همهی گيتی از اجزای گوناگون بدن يك گاوِ
نخستين (= گاو يكتا آفريده) پديدار شدهاند، گونهای تعليل
اسطورهای از فرآيند خلقت است كه گرچه با هيچ معيار
دانشورانهای راست نميآيد، ليكن بيش و كم در بسياری از
باورهای كهن وجود دارد. يعنی، حكايت اين گاو نخستين، پاسخی
بوده كه ذهن بشر باستانی بر اساس بينش خاص اسطورهای و غيرعلمی
خود، برای بخشی از معمای خلقت جهان، ساخته و پرداخته است. اما
اين اسطوره، بهتدريج و با توسعهی آگاهيهای علمی در دوران
معاصر، ماندگاری خود را از چنان كف داد كه شايد اينك، هيچ
انسانی در بيان چگونگی خلقت گيتی به آن متمسك نشود.
۵ - سادهانگاری است اگر گمان كنيم كه با هر گام كه دانش و خرد
بشری به جلو برميدارد، «اسطوره» نيز لاجرم يك گام به عقب
ميرود. تكليف «اسطورههای جديد» كه روشن است. اينها حتی گامی
به آنسوی خودآگاهيهای فعلی انسان برميدارند و كماكان در
«ناخودآگاه» - اين خلوتكدهی امنِ اسطورهها زندگی ميكنند.
اما «اسطورههای كهن» نيز بيكار نمينشينند تا مرگ تدريجی خويش
را نظاره كنند.
از ميان سازوكارهای گوناگونی كه «اسطوره» برای دفاع و ماندگاری
خويش برميگزيند، يكی فرورفتن در پوستهای سپندينه يا مقدس
شمرده شده است. اين پوستهی دفاعی ميتواند برای مثال
ناسيوناليسم باشد، اما آنچه بيش از همه در اين نوشتار مورد نظر
است، بهرهگيری «اسطوره» از دين و ماندگاری در آن با استفاده
از نمودهای دينی است. يعنی اسطورههايی هستند كه بهسان اعمالی
دينی مقدس شمرده ميشوند و لذا، در برابر پيشرفتهای
دانشورانه نه فقط عقب نمينشينند، بلكه به سختی مقاومت
ميكنند.
يك مثال، آيينهای نوروزی است. اين آيينها هيچ دخلی به
باورهای اسلامی ندارند و نميتوانند داشته باشند؛ اما با اين
وصف هم دعايی به سياق ساير ادعيه برای هنگام تحويل سال خورشيدی
در دست است و هم شماری حديث در تمجيد از نوروزگان كه عمدتآ به
امامان شيعی منتسبند. خوانندهی ارجمند توجه دارد كه بحث بر
سَرِ مجعول يا صحيحبودنِ اين روايات نيست؛ زيرا با فرض وثاقت
باز هم ميتوان گفت كه ابرام ايرانيانِ نومسلمان در پايبندی
به اسطورهای كه در اصل به جمشيد پيشدادی مربوط است، دليل صدور
آن روايات بوده است. و اين يعنی ماندگاری اسطوره از طريق
فرورفتن در پوستهی دينی و متناسب با تغييرات زمانه.
در برابر ميتوان از اسطورههايی نام برد كه استطاعت نداشتند
تا پوستهای از دين را در بر كنند. مانند رقص و آواز حاجی
فيروز در طليعهی بهار. تا حكومت دينی در اين سرزمين برقرار
نشده بود، حاجی فيروز ميتوانست از رواداری مردمی بهره بگيرد و
ماندگار بماند؛ اما از وقتی كه واژهی رقص به «حركات موزون»
تصحيح شد و شادمانی رنگی از خجلت گرفت، مجال بر اين چهرهی
سياهِ قرمزپوشِ نشاطآور چنان تنگ شد كه تقريبآ فراموش شد.
۶ - اما «اسطوره» حتی وقتی كه سپری از دين بر گرد خود تدارك
ديده است هم از گزند در امان نيست؛ همچنانكه اسپور هيچ
باكتريای غيرقابل نفوذ نيست. مقتضيات زمانه، گاه چنان با هم
ميسازند كه پوستهی محافظ اسطوره شكافته ميشود و پيكرهی آن
در برابر تابش نور بيامان خرد و دانش قرار ميگيرد.
يك نمونه، آيين قمهزنی است كه بنياد آن با بسياری از آيينهای
بركتخواهانهی ديگر يكی است. قمهزنی برای بسياری از مردم
عادی و تودههای سنتی، هيچ كم از يك باور اصيل دينی نداشت؛
بلكه از بسياری از آنها هم مهمتر بود. شايد شما هم ديده باشيد
كه چگونه كودك خردسال و حتی نوزاد را قمه ميزنند. اما اين
آيين، آرام آرام در برابر موج خردورزی و دانشمداری – كه آنرا
گونهای از مازوخيسم و مخالف عقل ميدانست – چنان آسيبپذير شد
كه بالاخره يك مرجع تقليد شيعی توانست رسمآ و با قاطعيت آنرا
حرام اعلام كند و مانع انجام آن شود. برای درك اهميت موضوع به
ياد بياوريد كه تا چندی پيش، بسياری از مراجع به بهانهی
اينكه اعمال مرسوم در عزاداری امام حسين به حوزهی عشق مربوط
است، از موضعگيری صريح و شديد بر عليه قمهزنی طفره ميرفتند.
۷ - مرگ «اسطوره» همواره با ضربتی است كه دانش و خرد بر آن
وارد ميكند. «اسطوره» ماندگاری در روشنای بی سايهی دانش و
خرد و منطق علمی را تاب نميآورد. پوستهی محافظش كه دريده شود
و تن لختش كه در برابر نورِ علم قرار بگيرد، آرام آرام – و گاه
بهسرعت - جان ميسپارد. اما دانش و خرد آنقدرها هم دستشان
بر «اسطوره» گشاده نيست. اگر پوستهی «اسطوره»، نمودی و بروزی
دينی - و لاجرم مقدس - داشته باشد، مسلمآ دانش و خرد هيچ
هجمهای بر آن نتوانند كرد، مگر در ذهن معدودی روشنفكر و
سنتشكن. اين يعنی ماندگاری «اسطوره» در عرصهی عمومی جامعه به
رغم تعارض آشكارش با دانش.
اما وضعيتی منحصربهفرد وجود دارد كه در آن، الزامات ناشی از
دنيای سياست، مجوز هجوم دانش و خرد بر «اسطوره» را فراهم
ميكنند، حتی اگر اين اسطوره در پوستهای سپندينه و دينی خزيده
باشد. بهترين مثال، همين چالشی است كه اين روزها بر سَرِ
معممبودن يا نبودنِ رييس آتی مجلس ايران در جريان است.
۸ - اينكه دقيقآ از چه زمانی كسوت روحانی، مقدس انگاشته شد،
معلوم نيست. اصلآ چگونگی تخصيص يافتنِ اين لباسِ ويژه به
روحانيان، خود محل بحث است. اين لباس كه با زندگی پر تحركِ
روستايی و پيشهور شهری ابدآ سازگاری ندارد، بهقاعده بايد
لباس همهی اهل علم در دوران گذشته بوده باشد. «اهل علم» يعنی
همهی كسانی كه كاربهدست نبودند ... و البته در گذشته «علم»
منحصر به «دين» نبود.
قدر مسلم، تا پيش از طرح اجباری لباس متحد الشكل در دورهی
پهلوی اوّل، تمايز و تفاوت ميان لباس روحانيان با مردم عادی
چندان برجسته يا چشمگير نبود. انواعی از عبا و قبا و سربند (و
از جمله عمامه) لباس بسياری از اقشار مردم – مخصوصآ شهرنشينان
– بود. و اين عمامه، كه جانمايه و بنِ اصلی لباس روحانيان
فعلی است، در چشماندازی اسطورهشناسانه، نمادی است از سپهری
مينوی بر گردِ سَر. چيزی قابل قياس با همان هالهی نورانی كه
بر گرد سر و صورت قديس ترسيم ميكردند ... به هر حال، بعد از
پهلوی اول، گسستی ميان لباس روحانيان با مردم عادی پديدار شد.
گسستی كه پهنايش درست به اندازهی چالش ميان سنت و مدرنيته
بود.
۹ - اينكه يك لباس ويژه، آنقدر مقدس شمرده شود كه طنازی چون
گلآقا هم جرئتِ
كاريكاتوريكردنِ آن را نيابد و آقای آيتالله العظمی مكارم
شيرازی فيلمی را به دليل توهين به آن محكوم نمايد، فی حد ذاته
نشان از جايگاه كاملآ اسطورهای آن دارد. و گرنه در چشماندازی
خردورزانه، هيچگاه يك پوسته يا تنپوش مايهی سپندينگی
نميشود. بهقاعدهی منطق خود ايشان، اگر چنين ميبود، امام
علی در صفين حكم به پرهيز از جنگ به دليل حفظ حرمت قرآنِ مكتوب
ميداد.
و روحانيت و روحانيتپرستان، سخت بر حفظ تقدس اين لباس
پايفشارند و هرگونه كجتابی با آن را بس خشمآلوده پاسخ
ميدهند. سهل است؛ عبدالله نوری را كه در نماز جمعه كتك زدند،
روزنامههای اصلاح
طلب چنان از واژگونی عمامهی او ضجه كردند كه گويی ملكوت
خداوندی وارونه شده بود! ... و اين سخن كه امروز در لزومِ
برگماری يك معمم به رياست مجلس هفتم بر زبان آوردهاند، همانی
است كه اصلاحطلبان در مجلس ششم بی هيچ گفتگويی به آن تن
دادند!
با اينهمه، اسطورهی تقدس لباس روحانيت در معرض مخاطرهای جدی
قرار گرفته است. اين مخاطره را نه مخالفان هميشگی روحانيت و نه
جوانانِ رميده از حجم آوارگونهی روحانيمآبی، بلكه دقيقآ
دستمالبهدستانِ سنتی و حسابگرِ روحانيت ايجاد كردهاند ...
و همهی حيرت من از اين است كه اينبار ميرايی يك اسطوره را
سياستبازانی رقم ميزنند كه دقيقآ، خود جيرهخوار همان
اسطورهاند!!!
۱۰ - الزامات سياسی و منافع حزبی، كسانی از دل و بدنهی
سنتيترين محافظهكاران را جنبانده است تا در برابر اصراری كه
به معممبودنِ رييس مجلس ميشود، سخت بايستند. كسانيكه آن
اصرار را دارند، در پشت همان اسطورهی تقدس لباس و خود روحانيت
سنگر گرفتهاند. بحثی در كردار و منش ايشان نيست. اما كسانيكه
ميخواهند يك «مكلا» از همقطارانِ خود را بر آن مسند بنشانند،
به پارادوكس عجيبی گرفتارند: اينان، تا همين چندی پيش، طرفدار
سينهچاك روحانيت و تقدس لباس آنان بودند. و حالا كه بنا به
الزامات سياسی ميخواهند يك «مكلا» را بر منبر فراز كنند،
خواسته و ناخواسته، پوستهای را كه «اسطوره» بر گرد خويش تنيده
است، ميشكافند. آنهم اسطورهای كه بقايشان بازبسته به
ماندگاری آن است.
۱۱ - و جايگاه فيلم پر سر وصدای «مارمولك» نيز دقيقآ در همين
چارچوب قابل تبيين است. كسيكه اين فيلم را ساخته، آشكارا قصد
اعادهی حيثيت روحانيت را در سَر داشته است. اينرا هر كسی با
كمی دقت ميفهمد. اما پارادكس آشكار اين فيلم در آن است كه
كارگردان با پوشاندنِ «كسوت مقدس» بر تن يك بزهكار حرفهای،
عملآ – و احتمالآ ناخواسته – وجه ناسوتی و الوهی آن كسوت را
لگدمال كرده است. كارگردان درصدد است تا به تماشاگر اين
گزارهها را تفهيم كند كه «همهی روحانيان بد نيستند» و «حتی
يك بزهكار هم با پوشيدن اين لباس مقدس، ” آدم“ ميشود»؛ اما
قبل از اينكه كلمهای از اين گزارهها حتی قرائت شود، ديدنِ يك
«مارمولك» در آن كسوت مقدس، شكافی عميق در پوستهی «اسطوره»
ايجاد ميكند و تن لختِ «اسطوره» را آماج خردورزی تماشاگر
ميگرداند.
۱۲ - ميرايی و ماندگاری و ديگرگونی، جزيی از سرگذشت «اسطوره»
است. اما گاه در اين سرگذشتِ پر از فراز و نشيب، حوادثی رخ
ميدهد كه اسطورهشناس را هم ميخكوب ميكند!
بعدالتحرير: از سالن نمايش فيلم كه بيرون آدم، يك آخوند
را ديدم كه بی اعتناء به نگاههای متلكآميز مردم، در پيادهرو
قدم ميزد. حيرتآور بود: يك آخوند در قلب تهران، درست در ساعتی
كه نمازجمعه برقرار بود، آنهم كنار سينمايی كه فيلم مارمولك را
نشان ميداد؟! يك لحظه از خاطرم گذشت: «مارمولكی بر كرسی رياست
مجلس»! ... يكراست به خانه آمدم و تا اين متن را ننوشتم، از
جا برنخواستم. ببخشيد كه طولانی شد.(
پرشين بلاك) |