كيومرث صابری "گل آقا" نمرد، دق كرد.
اين را همه ميدانند اما نمی
توانند بگويند. او دوست گرمابه و
گلستان خيلی از به قدرت رسيدگان
پس از انقلاب 57 و از جمله علی
خامنه ای بود. خيلی چيز را
می دانست اما نگفت. شايد نوشت و
در گوشه ای گذاشت تا آيندگان
بخوانند و بدانند. كسی چه می
داند؟ شايد در اولين فرصت "آب
خوردن پس از بدسگال" اسنادی
بيرون ريخت كه بتوان تاريخ
جمهوری اسلامی را نه با
ادعاها و توهمات آقايان، بلكه با
اسناد نوشت. مگر در گذشته نشد؟ در
آينده نيز خواهد شد، حتی اگر در
هفت توی مقبره امام رضا پنهانش
كرده باشند.
خيلی ها می خواستند از دهان خود
صابری بشنوند كه چرا گل آقا را
تعطيل كرد؟ و آنها كه كمی بيشتر
می دانستند اما تشنه همه ماجرا
بودند می خواستند از دهان خود
صابری بشنوند كه پيام مقام
رهبری را چه كسی برای او
آورد و آن پيام دقيقا چه بود. و آنها
كه اين را هم می دانستند و حتی
از اين پيام رهبر برای گل آقا نيز
اطلاع داشتند « به صلاح آبرو و جان
شماست كه گل آقا را تعطيل كنيد»
می خواستند چه شد و چه گذشت كه
اين پيام نازل شد و بموجب چه دلائل و
نشانه هائی، صابری آن پيام را
آنقدر جدی و مخوف تلقی كرد كه
رفت به انزوا تا دق كند. از سرنوشت
سعيدی سرجانی، همنشين ساليان
دراز علی خامنه ای درس عبرت
گرفته بود؟
|