آنچه که در دوران افشاگری های اکبر گنجی و يا عمادالدين باقی،
درباره حسين شريعتمداری نماينده ولی فقيه و سرپرست موسسه
انتشاراتی کيهان گفته و نوشته شده اگر روزگاری دادگاهی برای وی
تشکيل شود بعنوان اظهارات و اتهاماتی که به وی وارد شده بايد
رسيدگی شود. کسانی نيز که با چشم بسته در شکنجه گاه ها از
دستنبد قپانی پائين آورده شده و در برابر او نشانده شدند تا
شريعتمداری با آنها گفتگو کند(!) نيز اگر زنده از آن گفتگوها
خلاص شده و يا جان بدر برده باشند، بی شک بعنوان شاهد در اين
دادگاه حاضر شده و خواهند گفت شريعتمداری با آنها در شکنجه گاه
اوين و گوهر دشت با آنها چه کرده است. به آن نوشته ها و گفته
ها و اظهارات شهود احتمالی و زنده مانده، اعترافات قبل از چنان
دادگاهی را هم بايد افزود که شريعتمداری خود و به قلم خويش
تاکنون کرده و نوشته است. يکبار در مدرسه حقانی قم و در اوج
افشاگری های اکبر گنجی که گفت " من به حرفه بازجوئی در جمهوری
اسلامی افتخار می کنم" و يکبار هم چهار روز پيش در سرمقاله ای
که در روزنامه کيهان و بمناسبت سالگرد در گذشت آيت الله مطهری
نوشت.
اين که او در اين سرمقاله و در غياب آنها که سرانجام از زندان
زنده آزاد نشدند چه ادعاهائی کرده، همانقدر معتبر است که
ادعاهای هر بازجو و شکنجه گری در هرکجای دنيا و از جمله در
ايران معتبر است، چه در مورد آيت الله مطهری و اعتقاد
شريعتمداری به انديشه های او در عملی که همگان از او به ياد
دارند و چه آنها که ايشان با آنها در شکنجه گاه اوين گفتگو
کرده است! آنچه به سرمقاله حسين شريعتمداری اعتبار می بخشد
همانا اعتراف به بازجوئی است. او در اين سرمقاله می نويسد که
در همان ابتدای دستگيری رهبران حزب توده ايران ( که به اعتراف
شريعتمداری بخش امنيتی سپاه پاسداران در آن نقش مستقيم داشته)
ايشان را برای "گفتگو" با دستگير شدگان به زندان دعوت کرده
اند. اين زندان به استناد نامه تکاندهنده کيانوری دبيراول حزب
توده ايران در کميته مشترک ضد خرابکاری شاه، يا زندان توحيد در
جمهوری اسلامی بوده است، که اتفاقا محمدعلی عموئی تنها عضو جان
بدر برده رهبری حزب توده ايران 10 روز پيش در مصاحبه تلفنی با
نشريه "شهروند" چاپ کانادا نيز اشاره مختصری به آن دوران و
شکنجه های آن کرد.
حسين شريعتمداری را نه برای گفتگو( چرا که گفتگو را در مناظره
تلويزيونی انجام می دهند و نه در شکنجه گاه!) بلکه برای شکنجه
و اعتراف گيری به زندان توحيد دعوت کرده بودند. نامه کيانوری و
مصاحبه عموئی را درباره دوران زيرشکنجه بايد بعنوان مستندات در
کنار اين اعتراف حسين شريعتمداری قرار داد و او را در دادگاه
فراخواند تا بگويد در آن هفته های مخوف نقش او در زندان چه
بوده و گفتگوهائی که خود به آن اعتراف می کند در چه شرايطی
انجام شده است. بقيه ادعاهای او در باره آيت الله مطهری نيز
اتفاقا در همين دادگاه می تواند چيز ديگری از آب درآيد. مثلا
اينکه در ترور وی نيز خود شريعتمداری دست و نقش داشته است يا
خير؟ البته اگر برای حسين شريعتمداری نيز سرانجامی همانند
اسدالله لاجوردی و يا احمد خمينی و يا سعيد امامی رقم نزنند که
شاهد و اطلاعاتش برای هميشه خاموش شوند تا بقيه را يک روز و
روزگاری لو ندهند.
از قلم شريعتمداری در کيهان بخوانيد:
خاطرات ناگفته درباره استاد مطهری (يادداشت روز)
5- سال های اوليه دهه 60 بود. مرحوم احسان طبری، يكی از چند
تئوريسين و نظريه پرداز بلندآوازه ماركسيسم و عضو برجسته
آكادمی علوم شوروی سابق كه شهرتی جهانی داشت در پی خيانت حزب
توده- كه مرحوم طبری نيز عضو مركزيت آن بود- بازداشت شده بود.
او بعد از مدتی، مورد لطف و عنايت خدای سبحان قرار گرفت و در
مقابل حيرت محافل آكادميك و عصبانيت مجامع سياسی شرق و غرب به
اسلام بازگشت و با نگاهی عالمانه و جديتی كم نظير به نقد و نفی
ماركسيسم نشست. نگارنده در آن هنگام از سوی شهيد محلاتی
نماينده حضرت امام(ره) در سپاه و نيز فرماندهی وقت سپاه
پاسداران برای مباحثه و گفت وگو با احسان طبری و برخی ديگر از
اعضای مركزيت حزب دعوت شده و همراه دو تن ديگر از برادران
سپاهی از اولين هفته های بعد از دستگيری سران حزب كار خود را
آغاز كرده بوديم و از نزديك در جريان تحولات روحی و عقيدتی
احسان طبری بوديم. مرحوم احسان طبری در جريان اين گفت وگوها كه
بعد از بازگشت وی به آغوش اسلام و تا روزهای پايانی عمر وی نيز
ادامه داشت، بارها و به مناسبت های مختلف از استاد شهيد مرتضی
مطهری ياد می كرد و با قاطعيت می گفت كه ترور ايشان نمی تواند
كار يك گروه بی شعور نظير گروه فرقان باشد. طبری به جد معتقد
بود- و برای اين اعتقاد خود نيز دلايل و شواهد فراوانی می
آورد- كه ترور استاد مطهری طرح و برنامه سازمان های سيا و
موساد بوده و صرفاً با هدف خشك كردن يكی از چشمه های جوشان
معارف اسلامی صورت پذيرفته است. مرحوم طبری می گفت كه آكادمی
علوم شوروی نيز به اندازه آمريكايی ها از توليد فكر شهيد مطهری
نگران بود.
اظهارات مرحوم طبری درباره استاد، اگر چه فراوان و تمامی آنها
عبرت انگيز و درس آموز است ولی در اين نوشته تنها به چند نمونه
از آن بسيارها اشاره می كنم. با اين توضيح كه تمامی گفت وگوها
از سوی واحد اطلاعات سپاه ضبط می شد و احتمالاً در حال حاضر- و
بعد از تشكيل وزارت اطلاعات- بايستی اين نوارها در آرشيو وزارت
اطلاعات باشد كه به عقيده نگارنده انتشار آن برای آگاهی افكار
عمومی ضرورت دارد... و اما نمونه ها؛
مرحوم طبری می گفت كه من و دوستانم در حزب توده و نيز در
آكادمی علوم شوروی از آثار استاد مطهری استفاده فراوانی می
كرديم(!) و در مقابل پرسش همراه با تعجب نگارنده توضيح می داد-
نقل به مضمون- آقای مطهری از جمله دانشمندانی بود كه وقتی می
خواست يك نظريه و عقيده مخالف اسلام، نظير ماركسيسم را نقد و
رد كند، مثل بعضی ها، عقيده مخالف را از ابتداء بگونه ای ناقص
مطرح نمی كرد كه نفی و نقد آن ساده و آسان باشد. و می گفت؛
آقای مطهری ماركسيسم را دقيقاً همانگونه كه بود مطرح می كرد و
تمامی دلايل و شواهدی را كه ما برای اثبات ماركسيسم می آورديم،
بدون كم و كاست ارائه می كرد و نكته در خور توجه و مورد
استفاده ما، اينكه استاد علاوه بر آنچه نظريه پردازان ماركسيسم
به عنوان دليل برای اثبات نظر خود آورده بودند، به دلايل جديد
و تازه ديگری نيز كه به ذهن ما خطور نكرده بود اشاره می كرد و
سپس با نگاهی عالمانه و موشكاف به نقد آن می پرداخت و آنچه را
كه ما طی چند دهه، رشته بوديم، به راحتی پنبه می كرد. احسان
طبری می گفت؛ ما به دلايل جديد و بديعی كه استاد مطهری علاوه
بر دلايل خودمان برای اثبات ايدئولوژی ماركسيسم می آورد، نياز
فراوانی داشتيم و البته طبيعی بود كه به منبع آن اشاره نمی
كرديم چرا كه اشاره به مأخذ باعث مراجعه اعضاء و هواداران به
نظرات استاد می شد و اين، يعنی فاتحه خواندن بر ماركسيسم...
طبری می گفت؛ فلانی! آيا به نظر تو اگر كسی فقط پاورقی استاد
بر اصول فلسفه و روش رئاليسم را مطالعه كند ديگر برای ماركسيسم
و ساير مكاتب غيردينی پشيزی ارزش قائل می شود؟
گفتنی است كه يك روز از نورالدين كيانوری، دبيركل حزب توده
پرسيدم، چرا بخش قابل توجهی از تبليغات حزب را به مخدوش كردن
چهره استاد مطهری اختصاص می داديد؟ در پاسخ گفت، پس انتظار
داشتيد كه اعضاء و هواداران را به مطالعه آثار ايشان تشويق
كنيم؟! تلاش برای مخدوش كردن چهره آقای مطهری منحصر به حزب
توده نبود، در اين زمينه ميان تمامی گروه های مخالف نظام يك
توافق نانوشته و البته قطعی وجود داشت. وی توضيح می داد كه
آثار مطهری برای همه ما خطرناك بود.
احسان طبری می گفت، اگر استاد مطهری به اردوگاه ماركسيسم و يا
اردوگاه امپرياليسم تعلق داشت(!) هرگز اجازه نمی داديم اوقات
گرانبهای اين كانون توليد فكر و انديشه برای انجام اموری نظير
فيش برداری و امثال آن تلف شود... در كجای دنيا برای توليد
حرارت، به جای هيزم، مبل های گرانقيمت را می سوزانند؟!...
در جريان يكی از جلسات گفت وگو، احسان طبری اصرار می كرد به
مسئولان نظام بگوييد، ترويج افكار استاد مطهری منحصر به چاپ و
توزيع آثار ايشان نيست، بايد براساس افكار و انديشه استاد
مطهری برای سطوح مختلف آموزشی- دبستان، دبيرستان و دانشگاهها-
فرآورده فرهنگی و فكری توليد شود و برای اين منظور به ارائه
غيرمستقيم انديشه استاد مطهری در قالب فيلم، سريال تلويزيونی و
مخصوصاً رمان تأكيد می ورزيد و...
حسين
شريعتمداري
|