سرانجام بهزاد نبوی از
حاكميت خارج شد. بهتر بگوييم: اخراج
شد تا جا برای همزاد راستگرايش
احمد توكلی گشوده شود كه چون
بهزاد هر دو مظهر جابه جايی
قدرت در ايران طی ۲۵
سال گذشته به شمار می روند. شگفتا
كه اين دو پادشاه كه در اقليمی
نمی گنجند هر دو از يك سازمان
سياسی برخاسته اند تا جابه جايی
قدرت در پارلمان هم معنايی
همچون خانه تكانی يك آپارتمان
يابد.
آن
كه رفت و آن كه آمد، بهزاد نبوی و
احمد توكلی، هر دو از مؤسسان
سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی
هستند با اين تفاوت كه يكی در
منتهی اليه چپ سازمان نشسته (بهزاد
نبوي) و ديگری در واپسين نقطه
راست آن (احمد توكلي).
اين دو سر طيف اما هرازگاهی به
يكديگر می رسند گاهی در دولت (كابينه
ميرحسين موسوی كه هر دو وزيرش
بودند) و گاهی در مجلس (كه به هنگام
بدرقه و استقبال شايد همديگر را
ببينند). نقطه تلاقی اين دو همزاد
متضاد را اما بايد در آن جا جست كه
می گويند انتهای راست روی،
گردش به چپ است. احمد توكلی
حتی اگر نخواهد، بر سر سفره ای
نشسته كه بهزاد نبوی آن را
گسترده است و اين ميراث جاودان
بهزاد است كه با استعفای او هم
داستان پايان نمی يابد:
۱ _ بهزاد
نبوی از بنيانگذاران مهمترين
نهادهای انقلابی جمهوری
اسلامی است. آن روز كه او به
پيروی از الگوی انقلاب های
سوسياليستی جهان كميته های
انقلاب اسلامی را راه اندازی
و در كميته مركزی انقلاب
اسلامی آنها را راهبری می
كرد، محافظه كاران هنوز هيچ
تجربه امنيتی در جمهوری
اسلامی را از سر نگذرانده بودند.
نقش مهم بهزاد در تأسيس دفتر
اطلاعات نخست وزيری كه پايه
تأسيس وزارت اطلاعات جمهوری
اسلامی شد همچنان بی نظير
باقی مانده است. بهزاد البته هيچ وقت
عنصری اطلاعاتی نشد اما در
مبارزه با گروه های شبه نظامی
مخالف جمهوری اسلامی از همه
كارآمدتر بود چه خود سازمانی شبه نظامی
را رهبری می كرد كه قرائت درون
نظام سازمان مجاهدين بود.
مجاهدين انقلاب هرچند كه
اكنون آماج هجوم محافظه كاران
است اما سنگ سامان ساختمان تازه تأسيس
جمهوری اسلامی بود كه از دل آن
مهمترين نهادهای حافظ امنيت
حكومت؛ سپاه پاسداران، كميته های
انقلاب و نيز وزارت اطلاعات متولد
شدند و تنها با تكوين اين نهادها و
برطرف شدن خطر كودتا عليه جمهوری
اسلامی بود كه اين سازمان شبه نظامی
اما تمام سياسی رو به افول رفت و
منحل شد و يك دهه را از سر گذراند
تا دوباره و اين بار در صورتی
سراسر سياسی احيا شود. مجاهدين
انقلاب در عصر احيا اما نه فقط
غيرنظامی شدند كه پرچم جدايی
فعاليت های سياسی و
نظامی را در دست گرفتند و به
همكاران سابق خود يادآور شدند كه
سياست و سلاح پس از سپری شدن سال های
انقلاب نسبتی با هم ندارند.
با وجود اين اما هنوز نهاد هايی
وجود دارند كه فعاليت های
سياسی و عقيدتی و نظامی را
براساس اساسنامه خويش هم بستر
می دانند و به همان اندازه كه
با جدايی دين از سياست می
ستيزند جدايی فعاليت های
سياسی و نظامی را نيز نمی
پذيرند. مجاهدين انقلاب كه حضور
مسلحانه خود را در عرصه سياست به
دليل مسلحانه بودن فعاليت های
سياسی مخالفان نظام ضروری
می دانستند اينك خود در برابر
اتهام مخالفت با نظام قرار گرفته اند
با اين تفاوت كه مجاهدين انقلاب
ديگر مسلح نيستند اما همكاران سابق
آنان سخن از كودتای پارلمانی
بر زبان می آورند. پس تنها راه،
خروج بهزاد از پارلمان است حتی
اگر احمد توكلی، آن همكار سابق و
همفكر سازمان های سياسی و
نظامی رسمی، ميراث دار
بهزاد باشد.
۲ _ بهزاد
نبوی از حاميان مهم اقتصاد
دولتی بود؛ تا بدانجا كه محافظه كاران
مخالف كوپن او را در مقام رئيس ستاد
بسيج اقتصادی كشور كوپونيست (صفتی
هم آوا با كمونيست) خواندند.
بهزاد اما در شرايط جنگ راهی جز
مبارزه با سرمايه داری پيش
روی ايران نمی ديد كه سرمايه داری
تجاری امان ميرحسين موسوی را
بريده بود. بهزاد نبوی وزارتخانه های
صنعتی را تكثير كرد و وزارت
صنايع سنگين را تأسيس كرد تا به جای
صنايع مصرفی، صنايع مادر را
تقويت كند و آن را در چنگ دولت قرار
دهد و در برابر سلطه بازار، نهاد
دولت را حاكم سازد. در سال های
بعد او مخالف تعديل اقتصادی و
عمل به نسخه های بانك جهانی
شد و شعار انتخاباتی مجاهدين
انقلاب در انتخابات مجلس پنجم را
حذف سياست تعديل قرار داد تا ثابت
كند سوسياليستی ثابت قدم است.
در ساليان اخير اما حتی
بهزاد هم از اقتصاد دولتی دفاع
نمی كند. در مجلس مدافع سرمايه گذاری
خارجی بود و نزاع های گذشته
خويش با احمد توكلی بر سر قانون
كار را از سر گذرانده با ديگر اصلاح طلبان
برای اصلاح آن هم رأی شده
بود تا بورژوازی ملی را به
قدرت برساند. تيغ تيز بهزاد اما
اكنون در دست رقيبان است.
راستگرايان ديروز، همان كسانی
كه در قانون كار پيشنهادی خويش
كارگر را اجير خوانده بودند، اكنون
به تيتر يك تنها روزنامه كارگری
تهران تبديل می شوند تا با
استراتژی توسعه صنعتی يا
اصلاح قانون كار مخالفت كنند و نسبت
به نفوذ سرمايه داری در
اقتصاد ايران هشدار دهند. اگر
روزی بهزاد نبوی به سبب ته چهره
چون مائو خويش و سوابق كتمان نشده اش
با مصطفی شعاعيان، ماركسيست
خوانده می شد اينك ماركسيستی
ترين نقدها در اقتصاد سياسی بر
زبان سران آبادگران جاری است و
الگوی مجارستانی خصوصی
سازی جانشين آزادسازی اكثريت
مجلس ششم به رهبری بهزاد نبوی
می شود.
_
بهزاد نبوی مجسمه ساده زيستی
است. اگر عموميت كت و شلوار نبود
شايد هنوز در زمستان اوركت می
پوشيد و در تابستان پيراهن سفيدش را
روی شلوار خاكستری می
انداخت. بهزاد هنوز از پوشيدن لباس
چريكی، شلوارهای بدون خط اتو
و كاپشن های سبز پرهيز ندارد
كه او بازمانده عهد محمدعلی
رجايی است. آنگاه كه از
سختگيری های او ياد می كند.
اينكه در اتاق منشی می نشست،
اينكه حقوق وزرا را از ۲۰ هزار تومان به ۷
هزار تومان رساند، اينكه به جای
خودروی دولتی با اتوبوس به
دفتر نخست وزيری می رفتند،
اينكه خدم و حشم نداشت و...
بهزاد بارها در معرض
اتهامات مالی قرار گرفته است. از
سخن سر استيضاح او با نمايندگان
مجلس (كه وعده پاترول داده و نداده
را به رخ كشيده) تا حضور او در راس
پتروپارس (كه گويی سوژه بعدی
برخورد با اوست) با وجود اين آنان كه
او را از نزديك می شناسند می
دانند كه سال ها به هيلمن قراضه
خويش افتخار می كرد و بنا به
الگوی حاكم فقر را فخر می
دانست. بهزاد اما چندی است كه باب
اين فخرفروشی را بسته است. همچون
گذشته فقرا را مخاطب اصلی خويش
نمی داند و رو به طبقه متوسط دارد.
بهزاد نيك می داند و اين دانسته
خويش را بر سر زبان آورده كه در
انتخاب های اخير بيشترين
آرای مردم به او به شمال شهر
تهران تعلق داشته است حتی اگر او
خُلق خَلقی سابق را حفظ كرده
باشد. مخالفانش اما اكنون بر جای
او تكيه زده اند. آرای خويش را
از جنوب شهر صيد می كنند و بی
توجه به سابقه راستگرايی خويش
خود را از طبقه فرودست می خوانند.
احمد توكلی با پيراهن های
آستين كوتاه و شلوارهای مخملين
در صف رای گيری برای
انتخابات رياست جمهوری (كه خود
نامزدش بود) شركت می كند تا
حتی انتقاد روزنامه جمهوری
اسلامی را به سبب اين ساده زيستی
برانگيزد و محمود احمدی نژاد
شهردار تهران دفتر كار خويش را به
اتاق منشی اش انتقال می دهد و
پول ناهارش را حساب می كند و
جلساتش را در نمازخانه می گذارد
و به جای كت، كاپشن می پوشد تا
رجايی زمان شود.
شايد كه اين گونه شرايط لازم
برای رسيدن به مقامات بالاتر را
كسب كند. شايد بهزاد نپسندد اما
چاره ای نيست كه واقعيت را اين
بار در صورت راست خويش در حال تكرار
ببينيم حتی اگر ميان توكلی و
نبوی يا رجايی و احمدی نژاد
نسبتی برقرار نباشد.
۴ _ بهزاد
نبوی الگوی فعاليت
تشكيلاتی و خطی است. در همه
سال هايی كه تحزب را نفی
می كردند او اهل تحزب بود. چنان
كه گفته است «من برخوردم با افراد
معمولاً تند است يادم می آيد
شهيد بهشتی هميشه پشت من دست
می زد و مرا به يك گياه تلخ تشبيه
می كرد. اين شايد يكی از
عواملی باشد كه خيلی از افراد
را ما بی خودی خودمان دشمن
می كنيم با هر كسی كه اختلاف نظری
داريم كوتاه نمی آييم، دست به
يقه می شويم و كتك كاری
می كنيم البته كتك كاری
لفظی نه، يدی... دو يا سه نفر از
همكارانمان بودند كه خيلی
بدخلقی می كردند، كار نمی
كردند و عليه ما تبليغات می
كردند ما هم رودربايستی نكرديم و
يك روز گفتيم كه حراست راهشان ندهد.»
بدين ترتيب درمی يابيم كه چرا او
بيش از همه وزرا در مجلس استيضاح
شده است. كه چرا هم او بيش از همه
وكلا در شورای نگهبان ردصلاحيت
شده است. بهزاد اهل ميانه نيست.
ميانه خفتن در پتوی قدرت. اهل
قدرت يا شيفته مغز تشكيلاتی و
توان مهره چينی او در شطرنج
سياستند يا از او نفرت دارند اين گونه
است كه بايد اقرار كرد بهزاد استاد
مرزبندی است.
مرزبندی خودی و
غيرخودی ساخته سازمان اوست كه
اينك به عاريت در دست محافظه كاران
است. بهزاد در مرزبندی چنان
استوار است كه نه فقط با پدر
دگرانديش خويش سال ها رشته رابطه
را گسسته است بلكه با شوهر دختر
دايی خود، ابراهيم يزدی، همان
كه در جوانی از طريق او با انجمن های
اسلامی دانشجويی رابطه يافته
بود نيز مرزبندی دارد. بهزاد
نبوی در اوج تحصن به هنگام ورود
يزدی و سحابی به پارلمان
برخلاف عقيده سياسی خويش عمل
نكرد و به استقبال آنان نرفت، همچنان كه با وجود امضای مشترك
مجاهدين انقلاب و نهضت آزادی بر
پای بيانيه های سياسی،
نام و امضای او غايب بود. بهزاد
همان است كه با ايران فردا مصاحبه
نمی كرد و ضمن دفاع از حق فعاليت
نهضت آزادی آنان را خودی
نمی دانست تا به جمهوری
اسلامی، نظامی كه خود از
موسسانش بود ثابت كند هنوز در اصول گرايی
از همه پيش است. هنوز خط امام است.
هنوز حزب الله است. با وجود اين
اكنون كسانی خود را اصول گرا و
حزب الله می خوانند كه بهزاد
را با آنان نسبتی نيست اما چون او
اهل مرز و خط و خودی و غيرخودی
اند. هنوز ليبراليسم را به
قضاوتی تاريخی دشمن اصلی
می دانند و از هرگونه نقد گذشته
پرهيز دارند. نه فقط نهضت آزادی
را خودی نمی دانند كه با
فعاليت آن و بسياری از سازمان های
سياسی ديگر (از جمله مجاهدين
انقلاب) مخالفند و اصول گرايی
را در پرهيز از اختلاط با
غيرخودی ها می دانند.
۵ _ بهزاد
اهل اخلاق است. اخلاقی پاك اما
انعطاف ناپذير كه انعطاف ناپذيری
خويش را از لابه لای زبان طناز
اما پرطعنه اش نشان می دهد.
بهزاد را دشمنانش تازه مسلمان و
كهنه ماركسيست خوانده اند اما
نزديكان بهزاد می دانند كه او از
ظاهر و باطن شريعت اهل هردوست. نه
نمازش قضا می شود و نه نگاهش خطا
می رود. بهزاد دين را امری
خصوصی نمی داند. از نظر او عمل
به فرايض دينی در ملاء عام خود
بخشی از جهاد و جهد دينی است.
آستين های بالارفته اش
برای وضو در سه نوبت از روز نشان
از اين باور دارد كه در عصر دين
خصوصی، بهزاد همچنان حامی دين
عمومی است. اسلام سياسی و
اجتماعی بهزاد رياكاری نيست
اما در ارائه مقيد بودن خويش به
شريعت همان قدر اصرار دارد كه در
ارتباط شخصی اش با خدا. بهزاد از
رجايی آموخته كه اول نماز بعداً
كار و شريعتی را تصحيح كرده كه
تنها راه جلب اعتماد روحانيت تمسك
به شريعت است حتی اگر همه حرف های
ممنوعه شريعتی را قبول كرده باشد.
برای بهزاد تنها يك راه رهايی
از اتهامات فقهی وجود دارد و آن
عمل به فقه است. اينك اما اين روش
همان مخالفان بهزاد است. آنان كه
ميتينگ های انتخاباتی خود
را در مسجد و حسينيه برقرار می
كنند و نماز اول وقت را در كنار كار
و بلكه مهمتر از آن می دانند.
حرمت روحانيت را نگه می دارند و
گرچه خود در ائتلاف آبادگران
ساختاری روحانی ندارند اما حق
و سهم ايشان را حفظ می كنند تا
مبادا با انتخاب مجلسی از غير
روحانيان به ضديت با روحانيت متهم
شوند.
۶ _ بهزاد
مرد سياست است. با همه علاقه های
اقتصادی و علقه های
مذهبی، زندگی اش را وقف سياست
كرده است. در جلسه های بسيار
شركت می كند و جلسه های
جديدتری تشكيل می دهد. اهل
مشاوره و آموزش دادن است. نمايندگان
جوان مجلس ششم را چنان آموزش
سياسی و حزبی می دهد كه
گويی جوانی خويش را در آنان
می بيند و سودای جوانی كردن
دارد. هنوز اهل افشا است و نطق های
آتشين و اقدامات غافلگيرانه. او از
زندگی گذشته، تا سياست وزری
كند پس يك دهه پس از انقلاب خود
می گويد: «متاسفانه از زمانی
كه از زندان درآمدم تا اين لحظه كه
خدمت شما هستم يك كتاب را تا آخر
نخوانده ام. هر چه داريم می
خوريم از مايه است.» بهزاد چنان
خويش را وقف سياست كرد كه حتی در
عصر هجرت جوانان چپ به خارج از
ايران برای تحصيل، او ماند و
سازمان را احيا كرد. او ماند و در
انتخابات شركت كرد. او ماند و
ردصلاحيت شد. او ماند و ناسزا شنيد.
سياست بهزاد اما به قدرت رسيدن نيست
كه او شيفته خود سياست (روش كسب قدرت)
است، نه موضوع سياست (قدرت) مخالفان
بهزاد نيز گرچه شيفته قدرتند اما
سياست را بر هر چيز ترجيح می دهند
حتی اگر اقتصاد خوانده باشند. از
دوبار ناكامی در رياست جمهوری
و ردصلاحيت به وسيله مردم (نه
شورای نگهبان) نمی هراسد و
همانند يك سياستمدار راسخ آن قدر بر
اين در می كوبد تا مگر قفل آن
گشوده شود و اين چيزی جز اخلاق
بهزادی نيست.
بهزاد نبوی از حاكميت
خارج شد. شايد برای هميشه كه او
آخرين بازمانده چپ اسلامی ناكام
مانده برای اصلاح حاكميت است. چپ
اسلامی كه در دهه ۵۰ نهضت را رهبری می كرد
و در دهه ۶۰ نظام را تاسيس می كرد از دهه ۷۰
به فكر اصلاح نظام افتاد اما در دهه ۸۰
جز خستگی در اين راه فرجامی
نيافت و بهزاد نماد و نماينده همه
اين خستگی بر دوش چپ
اسلامی است. چپ اسلامی تمام شد
در حالی كه از آن همه نهاد و واژه
و سازمان و اخلاق جز خاطره هايی
خيال انگيز چيزی در كوله بار
خويش ندارد. اينك حتی بزرگان چپ
اسلامی خويش را اصلاح طلب
دينی می خوانند. با وجود اين
هنوز كسانی هستند كه از آن
تاروپود كهنه برای خود لباسی
بدوزند.
اينان همان كسانی هستند
كه از انتهای راست آمده اند كه
انتهای راست روی، گردش به
چپ است. فرجام راست راديكال در
ايران همچون همه جهان به آغاز چپ
راديكال ختم شده است. كه
راديكاليسم، راديكاليسم است چه در
دفاع از تجدد و چه در احيای سنت.
پرچم نگاه امنيتی، اقتصاد
دولتی، اخلاق درويشی، ادبيات
خودی و غيرخودی در دست همان
كسانی افتاده كه روزی دشمنان
چپ اسلامی بودند. چپ اسلامی
سرگرم به راست سنتی شد و علم و
كتل راست انقلابی را از دور نديد
كه از پس اين ستيز گرم و در پی اين
گرد و خاك تند ديده نمی شدند.
حريف سلاح حريف را برداشته و بر
كرسی هم او جلوس كرده است. تاريخ
چون كمدی از پس تراژدی در حال
تكرار است. حتی اگر بهزاد نبوی
از مجلس استعفا دهد و احمد توكلی
در پارلمان سوگند ياد كند ميراث
بهزاد در صحن همان پارلمان بر
جای مانده است. ميراثی كه حريف
از آن ارث برده است نه بهزاد و نه
هيچ اصلاح طلب ديگر. ميراث اين
گياه اما تلخ است كه اهالی راست
را خوراك چپ نشود.
|