ايران

پيك

                         

گفتگوی اميرحسين مهدوی از روزنامه شرق

با بهزاد نبوي نايب رئيس مستعفي مجلس ششم

نا اميدی مردم از اصلاحات

هم تغصير ما و هم تقصير نيروي مقابل است

 

 

1- نيمی ازاستعفا نامه بهزاد نبوی در مجلس خوانده نشد و بسياری از بخش های آن را مطبوعات سانسور كردند.2- الگوی چينی كه دنبالش هستند، چيزی شبيه همان اوضاعی است كه قبل از انقلاب درست كرده بودند

 

« بايد به دنبال ممری برای درآمد و ارتزاق باشم. چون كارمند دولت هستم بايد در يكی از سازمان ها يا شركت ها مشغول به كار بشوم، اما تمايلی به قبول پست و مقام خاصی ندارم فقط می خواهم درآمدی داشته باشم تا بيشتر به كار تشكيلاتی و سياسی بپردازم. دوست دارم يك پروژه را تحويل بگيرم و روی آن كار كنم، يا بر انجام چند پروژه نظارت كنم. كلاً به كاری كه نتيجه آن را زود احساس كنم علاقمندم چرا كه در كارهای سياسی و كلان نتايج دير احساس می شود. پيش از ورود به مجلس هم رئيس هيات مديره پتروپارس و قبل از آن مشاور مديرعامل شركت مپنا (توسعه نيروگاه ها) بودم. نتيجه اين دست فعاليت ها به سرعت مشخص می شود. اما تحقق برنامه هايی نظير توسعه سياسی شايد به عمر بنده و پسرم كفاف ندهد. البته پيشرفت می كند اما كند و بطئی. ولی در كارهای اجرايی پيشرفت محسوس و فيزيكی است و مرا راضی می كند.

مشكل كشور امروز برنامه ريزی نيست. موانعی بر سر راه اجرای برنامه ها وجود دارد كه كلان تر از خود برنامه ريزی است.

چرا سياست ورزی به شكل يك پيشه رسميت ندارد و شما نمی توانيد ازمحل كار در سازمان مجاهدين انقلاب ارتزاق كنيد؟

- خيلی خوب است كه همه وقت يك نفر در تشكيلات سياسی صرف شود ولی احزاب ايرانی از توان لازم برای اين كار بهره مند نيستند. اگر من همه وقتم را در سازمان صرف كنم بايد سازماندهی با يك گروه تمام وقت داشته باشيم. يكسال بعد از تاسيس دوره دوم سازمان به طور كامل در خدمت آن بودم اما به تنهايی. در نتيجه راندمان و كارآيی نداشتم چون كادر حزبی تمام وقت وجود نداشت. حداقل به ۳۰ نفر نيرو نياز است. به خدمت گرفتن ۳۰ نفر نيروی دارای قدرت كار تشكيلاتی و توان تحليل سياسی هزينه بسيار بالايی دارد و از عهده احزاب امروزی كشور برنمی آيد.

قصد نداريد در حوزه اجرايی به دولت و رئيس جمهور كمك كنيد.

- هر جا باشم به رئيس جمهور كمك كرده و می كنم. نيازی هم نيست كه الزاماً با داشتن پست و مقام كمك كرد.

حالا شما، آقای آرمين و آقای تاج زاده به علل مختلف از سمت دولتی (حكومتي) كنار گرفته و مجال بيشتری برای كار سياسی داريد، به نظر می رسد سازمان بايد فعال تر از گذشته شود...
- درگيری اجرايی دوستان آنقدر نبود كه از كار سياسی غافل شوند. پست خيلی مهمی نداشتند كه تمام وقت مفيدشان را به آن اختصاص دهند. بالاترين سمتی كه داشتند معاونت وزارتخانه بود. به بركت الطاف دستگاه قضايی كار آقای تاج زاده خيلی زود تمام شد، كار آقای سلامتی و عرب سرخی هم آنقدر سنگين نبود كه از فعاليت سازمان  بازبمانند. من هم در زمان نمايندگی هفته ای ۳۰ ساعت برای كار سياسی و ۴۰ ساعت برای مجلس وقت می گذاشتم.

در محتوای فعاليت سياسی هم تغييری روی خواهد داد؟

- خطوط كلی برنامه آينده را در متن استعفانامه آورده ام. كماكان به مشی اصلاح طلبانه در چارچوب قانون اساسی اعتقاد دارم. در استراتژی ممكن است تغييراتی روی دهد. در سال های اخير سازمان «آرامش فعال» و «بازدارندگی فعال» را تجربه كرده و ممكن است از اين پس رويكرد جديدی اتخاذ كند. البته هنوز فكری در اين مورد نشده و آن را به برگزاری كنگره موكول می كنم.
اهداف حركت هم تغيير نخواهند كرد؟

- اصلاح طلبی برای ما هم هدف است هم روش. هدف توسعه سياسی و در حقيقت تحقق شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی در شرايط كنونی است. تلاش برای استقرار مردمسالاری و تثبيت و نهادينه كردن آن و تامين و تضمين حقوق مردم و تلاش برای استقلال و حاكميت ملی خطوط كلی سياست ماست. در روش هم كماكان فعاليت سياسی ما مسالمت آميز، مردمی و تدريجی خواهد بود. به پارلمان و رای مردم متكی هستيم و در چارچوب قانون فعاليت خواهيم كرد حتی اگر آن را مجلس هفتم كه قبولش نداريم تصويب كرده باشد.

پس كماكان برای به دست گرفتن قدرت از طرق دموكراتيك در چارچوب جمهوری اسلامی تلاش می كنيد؟

- راه ديگری را نمی شناسيم. نه اميد به معجزه داريم، نه می خواهيم به اتكای خارج كشور اصلاح شود، به حركت انقلابی هم نه اعتقاد داريم و نه آن را ميسر می دانيم. ساكت هم نمی نشينيم و بالطبع مشی كنونی را ادامه می دهيم.

نطق استعفای شما در واقع روايتی بود از يك تلاش نافرجام ۷ ساله كه به برگزاری انتخابات مجلس هفتم با آن كيفيت منجر شد؟

- قصدم نشان دادن نافرجامی حركت نبود. می خواستم ثابت كنم كه تحصن و استعفا كه حركاتی تند تلقی می شوند پس از طی مراحل مختلف رخ داده اند. اين گونه نبود كه از روز اول قصد اين برخوردها را داشته باشيم. چون برخی می گويند چرا از روز اول اين برخوردها را انجام نداديد و بعضی معتقدند كه در اين مقطع هم تندروی كرده ايم. هر دو دسته حركت را نامناسب می دانند. يكی می گويد چرا ديروز محافظه كار بوده ايد و ديگری معتقد است امروز تندرو هستيم. روايت من پاسخ به اين دو انتقاد از حركت اصلاحی بود. من مسير را تصوير كردم. در متن كامل كه حدود دو برابر متن قرائت شده است به مسئله شكست حركت اصلاحی پاسخ دادم. چرا كه اين حركت شكست نخورده است.

امروز تندترين محافظه كاران مهم ترين شعارهای اصلاح طلبان را برای پيروزی در انتخابات مطرح می كنند و به احتمال زياد مجبورند كه اين شعارها را عملی سازند. ما هم كه الزاماً نمی خواستيم اين شعارها به دست خودمان محقق  شود. اگر فرضاً خوب است كه در سياست خارجی تنش زدايی انجام شود چه توسط بنده، چه توسط ديگری كار خوبی است. اگر قرار است به حريم خصوصی مردم تجاوز نشود و يا مثلاً پاسخگويی به مثابه اصلی ترين شعار دوم خرداد حاكم شود نشان می دهد كه بخش مهمی از خواسته های ما تحقق پيدا كرده، حركت اصلاحی شكست نخورده و اصلی ترين مخالفان جنبش اصلاحی به شعارهای آن روی آورده اند.

نقطه مبداء دوران جديد حركت اصلاحی انتخابات مجلس هفتم و استعفای نمايندگان بود. اين داده ها هيچ علامتی برای تغيير مسير فعاليت به شما نمی دهد؟

- حركت آينده بستگی به رخدادهای آينده دارد. پيش بينی هايی از قبل داشتيم كه در انتخابات شاهد تحقق بخشی از آن بوديم. در مصاحبه با شرق هم قبل از انتخابات گفتم كه احتمالاً الگوی چينی پياده خواهد شد. آن زمان هنوز بحث ردصلاحيت ها هم درنگرفته بود.

•البته در آن مقطع نسبت به ردصلاحيت ها بدبين نبوده و گفتيد «آنقدر كه دوستان نااميدند طرف مقابل اميدوار نيست».

- می گفتم محافظه كاران به دنبال تنش زدايی در سياست خارجی و عادی سازی روابط با دول مهم جهان، آزادی های اجتماعی و بستن فضای سياسی هستند. الان هم تقريباً همين نظر را دارم. در اين الگو انتخابات آزاد دموكراتيك برگزار نخواهد شد، اما مثلاً ماهواره آزاد می شود، به حريم خصوصی افراد دخالت نمی شود و رستوران ها و اماكن عمومی تا نيمه شب بازخواهد ماند. اما جلوی آزادی های سياسی گرفته خواهد شد. اين الگوی چينی به گونه ای شبيه فضای پيش از انقلاب است كه آزادی سياسی محدود شد ولی آزادی های اجتماعی تا مرز بی بندوباری و فساد اجتماعی هم پيش رفت كه خود اين يكی از دلايل انقلاب بود. آن زمان هم روابط خارجی ايران با تعريف ديگری بدون تنش بود. البته آن روابط با وابستگی حاصل شده بود. بايد منتظر بود و ديد تصميم نهايی اين جريان چيست تا متناسب با آن استراتژی جديد خود را تدوين كنيم، ولی اگر الگوی چينی مد نظر نبوده شكل ديگری از استراتژی را طلب می كند. اينكه چهار ماه پيش هم در مورد مسئله رد صلاحيت ها موضع من متفاوت بود به اين معنی نيست كه پيش بينی از تحديد آزادی ها و انتخابات نمايشی نداشتيم، ولی بنا نبود سكوت كنيم. لذا اين مسئله را به عنوان يك واقعيت تمام شده نپذيرفتيم. چنانكه هنوز اعتقاد دارم اگر مجموعه اصلاح طلبان بهتر عمل می كردند اين اتفاق در اين مقطع زمانی رخ نمی داد. می شد در مقابل انتخابات نمايشی ايستاد و جلوی تشكيل مجلس فرمايشی را گرفت. نمی توانستيم مشكل كل اصلاح طلبی را حل كنيم اما می شد جلوی برگزاری انتخابات فرمايشی را گرفت. همانطور كه توانستيم آزادی لقمانيان (نماينده همدان) را تامين كنيم بدون اينكه مشكل مجلس با قوه قضاييه در كلان حل شود. به هر حال من تصور می كردم می توان از همه امكانات استفاده كرد و ايستاد. هيچ آدم عاقلی قبل از شكست دست خود را بالا نمی برد.

به دنبال تحصن نمايندگان انتظار می رفت كه دولت و وزارت كشور ايستادگی بيشتری را در برگزاری انتخابات آزاد نشان دهند. اما روسای دولت و مجلس به برگزاری انتخابات تمكين كردند. فكر نمی كنيد اين دوگانگی نياز به پالايش جريان اصلاحات و تغيير آرايش اتحادها و ائتلاف ها را ضروری می سازد.

- من برای جلوگيری از ايجاد تفرقه و تشتت در صفوف اصلاح طلبان گذشته را نبش قبر نمی كنم. اينكه بعد از واقعه تعيين كنيم كه اشكال كار هر كس چه بوده به صورت علنی و مطبوعاتی صحيح نيست. حركت اصلاحی بايد استراتژی خود را پيش بگيرد. ممكن است عده ای از اين حركت بازبمانند. هر نيروی جديدی كه بتواند با حركت جديد همراه شود فضا برايش باز است. آنچه اتفاق افتاد چون تمام گروه های اصلاح طلب با مشی های متفاوت را به يك نتيجه رساند می تواند نقطه آغاز خوبی باشد. بعيد نيست بعضی هم فرصت طلبانه با اين حركت همراهی كرده باشند كه وقتی امكانات و منافع محقق نشود كنار می كشند. اصلاح طلبان صادق يعنی افرادی كه شعارهای اصلاحات را در چارچوب نظام و قانون اساسی قبول دارند از نظر من به مبداء مشترك برای حركت بعدی رسيده اند.

گسترش جريان اصلاحی فراتر از گروه های ۱۸گانه در دستور كار نيست؟

- خيلی انتخاب های متعددی وجود ندارد. اين گونه نيست كه نيروهای سياسی عظيمی به صورت متمركز وجود داشته باشد و از آن غافل مانده باشيم. نيروهای سياسی كشور كمابيش شناخته شده  اند. در انتخابات شوراها و مجلس هم وزن و توانايی همه نيروها برای شركت يا عدم شركت معلوم شد. بعضاً دچار تصورات خاصی هستيم كه نيروی سياسی قدرتمندی وجود دارد كه اصلاحات را از آن محروم كرده ايم و اگر با آن پيوند ايجاد كنيم تحول عظيمی ايجاد می شود. گروه های سياسی مشخص اند. بايد ديد در ائتلاف با يك گروه و جدا شدن از گروه ديگر چه چيزی به دست می آوريم و چه امتيازی را از دست می دهيم. نيروهای اجتماعی وجود دارند ولی من نيروی سياسی ای كه به لوازم حركت اصلاحی پايبند باشد و دارای پشتوانه مردمی قابل ملاحظه ای باشد نمی شناسم. نيروی اجتماعی عظيمی وجود دارد كه خرداد ۷۶، بهمن ۷۸ و خرداد ۸۰ به صحنه آمد منتهی نه با يك تشكيلات سياسی. برخی از گروه هايی كه با ما نيستند در انتخابات دوم خرداد حضور پيدا نكردند.

يعنی در انتخابات پرشكوه غايب بودند. اما وجود توانايی های بالقوه اجتماعی را می پذيرم. اگر می خواهيم ارتباط را با چند حزب موجود قطع كنيم بايد با چند حزب واقعاً موجود هم ائتلاف كنيم. نمی توان سه ارتباط را قطع كرد تا در عالم خيال چهار ارتباط جديد برقرار شود. اگر نيروی سياسی وزن داشته باشد و بتوان با آن كار كرد ما قطعاً به سراغش می رويم. اگر به جز گروه هايی كه هستند و كمابيش در حركت های سياسی نقش دارند حزبی را می شناسيد به ما معرفی كنيد تا
ديدگاه ها و مواضع شان را بررسی كنيم. بايد توانايی ها و مواضع شان را به دقت بررسی كنيم.
اين استدلال كاملاً عملگرايانه و مبتنی بر دستگاه هزينه _ فايده است. اما پرسش اصلی همان معيارها و فيلتر شما برای همنشينی با گروه های طرفدار دموكراسی است.
- علت اينكه گسترش مدنظر شما اتفاق نمی افتد اين است كه ما به اصول مشخصی معتقديم. اصلاحات در چارچوب قانون اساسی مورد قبول ماست. بی بی سی به دنبال استعفای بنده طی تحليلی اظهارات مرا مبنی بر قابل قبول بودن چارچوب قانون اساسی و اصلاح پذير بودن ساختار قدرت در جمهوری اسلامی، باعث گسترش انتقاد نيروهای تحول خواه نسبت به اصلاح طلبان درون حاكميت دانسته است به فرض صحت اين تحليل باز هم ما چاره ای جز تلاش برای تغيير نظر مردم نخواهيم داشت. از نظر مردم نظام يعنی شعارها، عملكرد و ديدگاه های ما. همين مردم كه مدعی هستيم نظام را قبول ندارند سه سال پيش، بيش از دوم خرداد به پای صندوق آمدند و به خاتمی كه می خواست همين نظام را درست كند رای دادند. يعنی ۲۱ ميليون نفر اميد داشتند خاتمی نظام را در چارچوب قانون اساسی اصلاح می كند. حالا هم جايگزينی برای مردم پيدا نشده است بلكه از اين شعارها نااميد شده اند. در اين نااميدی نيز هم ما مقصريم و هم جناح مقابل كه به دنبال حصول چنين نتيجه ای بود. طرف مقابل هم به خوبی فهميد كه بقيه راه ها به جز اصلاحات بن بست است.

نه مردم اهل انقلابند و نه از خارج كسی می تواند به مردم ايران برای حل مشكلاتشان كمك كند. بنابراين اگر مردم از اصلاحات دموكراتيك نااميد شده و پای صندوق نيايند آنها می توانند ساليان دراز حاكميتشان را ادامه دهند. ما مجبوريم روی حرف خود بايستيم و به مردم ثابت كنيم كه راهی به جز اصلاحات در چارچوب قانون اساسی وجود ندارد و اين حركت امكان توفيق دارد. اين كار سختی است چون يك بار مردم، دولت، شورا و مجلس را در اختيار ما قرار داده اند و حالا به نقطه صفر رسيده ايم. مجلس و شورا را از دست داديم. پيش بينی ما اين است كه با اين شيوه انتخابات دولت را هم از دست خواهيم داد. نتيجه منطقی اين فرآيند هم اين است كه مردم را از دست بدهيم، اما مردم بعد از دوم خردادی ها به طرف مقابل رجوع نكرده اند. آرای نماينده اول تهران با آرای ايشان در انتخابات دوره ششم برابر است. يعنی همان هواداران قبلی به اين جناح رای داده اند و رای دوره قبل اصلاح طلبان به نفع آنها ريخته نشده است. اقبال نيروهای اجتماعی از ما برداشته شده اما به طرف مقابل نرفته است.

مردم بی تفاوت و معترض شده اند. به نتيجه نرسيدن ما كه داستان آن را در استعفانامه گفتم مردم را مأيوس كرد. كار ما در وهله اول اين است كه بر يأس غلبه كنيم كه خيلی كار سختی است. چون اگر گزينه ديگری وجود داشت مردم به سراغ آن می رفتند. ولی اميدوار كردن آنها به حركتی كه يك بار به آن رو كرده و نتيجه نگرفته اند كار دشواری است. نبايد به دنبال نيروی سياسی جديد گشت. چيزی را كه از دست داده ايم نيروی اجتماعی است. اگر تمام نيروهای سياسی داخل و خارج متحد شوند باز مسئله اصلی فائق شدن بر ياس است. البته به نظر من آمدن دوباره مردم هزينه زيادی ندارد ولی ديدگاه عمومی می گويد كه نياييم شايد درست شود. گمان می كنند كه شايد با نيامدن از مشروعيت نظام كاسته شود و به موازات آن تحولاتی در خارج باعث حل مشكلات شود. ديگر امروز گمان نمی كنم اين نظريه طرفدار چندانی داشته باشد. همه كشورها دنبال منافع خودشان هستند. برای هيچ كشوری اصول مطرح نيست، اگر احساس كنند كه كشور ديگری در راستای منافع شان كار می كند با آن ارتباط برقرار می كنند.

بنابراين كسانی كه تصور می كنند اگر مشروعيت نظام كاهش يابد به نفع ملت و منافع ملی است اشتباه می كنند. بايد به مردم بفهمانيم كه حتی اگر با انتخابات نمايشی ما را از قدرت بيرون كنند راهی جز حركت اصلاح طلبانه نيست. اين هم كه در دوره هفتم در صحنه نبوديم به اين علت بود كه بازداشته شديم وگرنه از حاكميت خروج نكرديم، امكان حضور نداشتيم. هر فرصتی را هم كه پيدا كنيم دوباره باز خواهيم گشت چون هيچ راه ديگری نداريم. بنابراين مشكل ائتلاف يا عدم ائتلاف با اين يا آن گروه نيست مشكل فقدان اعتماد اجتماعی است. چه كسی وجود دارد كه الان به مردم بگويد در انتخابات رياست جمهوری شركت كنيد و به نامزدی كه بالاخره تحت شرايطی آن را پيدا كرده و به تأييد شورای نگهبان می رسانيم ۴۰ ميليون رای دهيد.

تصور نمی كنيد در ۶ سال گذشته از همين بدنه اجتماعی غافل شديد و لازم است در آينده سرمايه گذاری بيشتری روی آن بكنيد.

- اين جور نيست كه برای به صحنه آوردن مردم بايد با تك تك آنها ارتباط برقرار كرده يا عضوگيری می كرديم. مردم نتيجه گيری منطقی می كنند و می گويند آن موقع كه آمديم چه اتفاقی افتاد كه دوباره بياييم.

نمی شد با بسيج اجتماعی اين نيرو را در صحنه نگه داشت؟

- امكان آن را نداشتيم. نيروی اجتماعی كه از اصلاحات حمايت می كرد نيروی متشكل و منسجمی نيست كه ما بتوانيم آن را بسيج كنيم. برای اين كار نياز به تشكيلات است. تشكيلاتی كه بتواند ۲۲ ميليون نفر را بسيج كند در اين كشور وجود ندارد. آن ۲۲ ميليون هم با بسيج ما به صحنه نيامدند آنها خودشان فكر كردند، تحليل كردند كه مشكل شان با آمدن در صحنه حل می شود وگرنه قدرت بسيج آنها وجود نداشت. بسيج رسمی كشور كه صدها ميليارد بودجه در اختيار دارد چه تعداد نيرو را می تواند به ميدان آورد؟ با نهادهای مدنی و NGOها درصد خيلی كوچكی از مردم را می توان جمع كرد. ولی در جريان مشروطه و نهضت ملی و انقلاب و اصلاحات نيروی تشكيلاتی وارد صحنه نشد بلكه نيروی اجتماعی غيرتشكيلاتی كه با تحليل خود تصميم می گيرد اثرگذار بود. بايد بتوانيم خوراك فكری به جامعه بدهيم كه مأيوس نشود. نه اين كه آن را به اجتماع و تظاهرات و نافرمانی مدنی هدايت كنيم. چرا كه به اين وسيله كاری پيش نمی رود. چون مردم ما عاقل تر از اين حرف ها هستند. سال اولی كه آقای خاتمی برگزيده شد در سالگرد دوم خرداد توانستيم با تمام قوا حداكثر هشتاد هزار نفر از ۲۰ ميليون را بسيج كنيم. بنابراين بسيج نيرو به اين طريق شدنی نيست ولو اين كه توجه ويژه هم می كرديم.

برای استفاده تشكيلاتی از نيروهای اجتماعی قوی ترين فعاليت ها را حزب كمونيست شوروی و چين انجام دادند. حزب كمونيست شوروی اگر می توانست يك ميليون نفر از شانزده ميليون عضو رسمی خود را بسيج كند، جلو روند فروپاشی گرفته شده بود.

مردم ما حتی از داشتن چنين تشكل هايی محرومند. بايد بتوانيم با وسايل ارتباط جمعی كه در اختيار داريم به آنان آگاهی دهيم. طرف مقابل هم به خوبی آن را فهميد. سال ۷۸ تيراژ روزنامه اصلاح طلبان به سه ميليون رسيد. با يك تصميم توانستند ارتباط ما با مردم را قطع كنند.

اميد مردم به مطبوعات از دست رفت. البته ارتباط قطع نشد ولی خيلی كاهش يافت. بالاخره امروز هم روزنامه شما و چند روزنامه ديگر اصلاح طلب وجود دارند ولی جمع تيراژ آنان با روزنامه های آن زمان قابل قياس نيست. بعد از آگاهی دادن، مردم بايد در انتخابات شركت كنند. هر دو اين امكان از دست رفته است و تشكيلات سياسی برای بازيابی آن وجود ندارد. بايد برای برقراری ارتباط فكری با مردم راهی پيدا كرد. ممكن است بعد از اين
، همين مطبوعات نيم بند را هم از دست بدهيم. با تشكيل مجلس هفتم و تغيير تركيب كميسيون ماده ۱۰ احزاب و هيأت عالی نظارت بر مطبوعات احتمالاً نه ديگر حزب جديدی می توانيم تشكيل دهيم و نه روزنامه تأسيس كنيم. چون اكثريت همه نهادها در اختيار محافظه كاران قرار خواهد گرفت. در شرايط فعلی كه اكثريت هيأت نظارت بر مطبوعات در اختيار اصلاح طلبان است با درخواست مجوز ارگان سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی ايران موافقت نمی شود. هر بار كه پرونده اين نشريه در دستور كار هيأت قرار گرفته با آبستراكسيون مخالفان امكان رأی گيری سلب شده است.

• آيا اتفاقات چند ماه اخير منجر به تجديد نظر شما در«ظرفيت های اصلاحی نظام» خواهد شد؟
- در مورد قانون اساسی بحثی را در نطق يكشنبه مطرح كردم كه اميدوارم مفصل تر آن را در كنگره سازمان طرح كنيم. معتقدم برای اصلاحات در چارچوب قانون اساسی بديلی وجود ندارد. آنها هم كه مدعی اند چنين بديلی وجود دارد، حرفشان فقط برای اجتماع جوانان كاربرد دارد كه خوششان بيايد و كف بزنند. فرض كنيد به اين نتيجه رسيديم كه اصلاحات در چارچوب قانون اساسی ميسر نيست اما بديلمان كدام است؟ هيچ كس آلترناتيوی را پيشنهاد نمی كند. يعنی از اين به بعد چگونه برای آزادی و مردمسالاری مبارزه كنيم؟ بالاخره به ابزار و محملی برای حركت نياز است. اگر در چارچوب قانون اساسی نمی شود كار كرد در چه چارچوبی كار ممكن است؟ من با ۶۲ سال سن و ۴۴ سال سابقه فعاليت سياسی راه ديگری جز اصلاح طلبی در چارچوب نظام بلد نيستم. چند راه وجود دارد يكی اين كه در خانه بنشينيم و منزوی شويم كه ۵۰ درصد مردم در انتخابات هفتم اين راه را برگزيده اند. ديگر اين كه يا انقلاب كنيم يا به اصلاحات ادامه دهيم ولو اين كه راه صعب و پرسنگلاخ باشد. بايد آنقدر فشار آوريم كه طرف مقابل را وادار به پذيرش كنيم. راه ديگری نداريم.
• نمی توان در قالب اصلاحی محتوای انقلابی داشت؟

- يعنی چه؟ همين كه بگوييد قانون اساسی را قبول ندارم از تمام امكانات حضور در قدرت محروم می شويد. طبق قانون نمی توانيد نامزد نمايندگی مجلس شويد. من اين حرف را كه می گويند «نمی توان كسی را كه قانون اساسی را قبول ندارد به نمايندگی پذيرفت» قبول دارم. نمی شود با قالب اصلاحی نماينده و رئيس جمهور شد و قصد تغيير نظام را داشت. بالاخره بايد رسانه و تشكيلات سياسی داشت. الان ما كه نظام را قبول داريم امكان داشتن روزنامه نداريم وای به اينكه قبول هم نداشته باشيم. در نتيجه بايد مبارزه مخفی كرد يا جلسات محدودی برای دوستان برگزار كرد. پس به سمت جنبش اجتماعی برای بسيج مردم سوق پيدا می كند. مردم ما هم اهل آمدن در خيابان نيستند. ممكن است شورش های پراكنده مثل اعتراض مردم سبزوار به تقسيم استان خراسان رخ دهد ولی كار با هدفی صورت نخواهد پذيرفت. پس هيچ راهی جز منزوی شدن و به خدا اميد بستن و يا اصلاحات قانونی وجود ندارد.

  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی