ايران

پيك

                         

مرورحوادث شب ترور ميكونوس

از سوی يكی از جان بدربردگان

 

 

اطلاعات زير را آقای پرويز دستمالچی از فعالان سياسی ايرانی مقيم آلمان، بمناسبت نسب لوح يادبود قربانيان ترور ميكونوس بر سر در اين رستوران در شهر برلن، پايتخت آلمان، بصورت مصاحبه دراختيار سايت بلوچ دو هزار قرار داده است و اين سايت نيز آن را برای انتشار دراختيار پيك نت. متن اطلاعات آقای دستمالچی را در زير می خوانيد.

«هيئت نمايندگی حزب دمكرات كردستان ايران يعنی دبيركل حزب دكتر صادق شرفكندی، نمايندگان حزب در اروپا آقايان فتاح عبدلی و همايون اردلان برای شركت در گنگره جهانی احزاب سوسياليست و سوسيال دمكرات از تاريخ چهاردهم تا هفدهم سپتامبر 1992 ميهمان اين گنگره جهانی در برلين بودند. دكتر شرفكندی تمايل داشت از اين فرصت پيش آمده و حضور هئيت نمايندگی حزب در برلين استفاده كرده و با برخی از فعالين و رهبران اپوزيسيون ايران در شهر برلين ملاقاتی داشته باشد و در باره مسائل مربوط به اپوزيسيون خارج از كشور و اوضاع كردستان و همچنين در مورد هماهنگ كردن اپوزيسيون داخل و خارج از كشور بحث و گفتگو بشود. به اين دليل و بنابر درخواست دكتر شرفكندی قرار شد كه يك جلسه ای برگزار شود و ما در آن جلسه به گفتگو بنشينيم.
ما روز پنجشنبه همديگر را ملاقات كرديم. البته قراری را كه به من گفته بودند ابتدا برای روز جمعه بود ، حالا يا قرار بود و يا سوءتفاهم شده بود، من نمی دانم. من غروب پنجشنبه حدود ساعت هشت در خانه بودم كه آقای نوری دهكردی كه از دوستان خيلی قديمی من بود و در برلين ميهماندار هيئت نمايندگی حزب دمكرات كردستان بود و همواره در طی سه روز گنگره احزاب سوسياليست و سوسيال دمكرات همراه هيئت نمايندگی حزب دمكرات بود، به من زنگ زد و گفت كه قرار ملاقات امشب (پنجشنبه) است، و قراری كه شما می گوئيد داده اند برای روز جمعه اشتباه است، قرار امروز پنجشنبه است و ما الآن در اينجا در رستوران هستيم و كسی نيامده است. وی از من خواهش كرد كه به رستوران بروم. بهرحال با اصرار ايشان و اينكه دكتر شرفكندی و بقيه مايل هستند ما را ببينند و اينكه ديگران هم نيامده اند، زشت خواهد بود اگر من هم نيايم. ايشان همچنين خاطر نشان ساختند كه هيئت نمايندگی حزب دمكرات كردستان فردا صبح پرواز می كنند و فرصت ديگری نخواهد بود. بهر حال من به آنجا رفتم. موقعی كه آنجا رسيدم ساعت حدود نه شب بود، ديدم كه به غير از آن چهار نفر يعنی دكتر صادق شرفكندي‌, فتاح عبدلي‌, همايون اردلان و نوری دهكردی كس ديگری در رستوران نبود. صاحب رستوران ميكونوس هم يك ايرانی بود، معمولا هر وقت سرش خلوت می شد می آمد در كنار ميز بغلی ما می نشست. بعدا سه نفر ديگر به ما پيوستند. يكی از آنان دعوت شده بود اما دو تن از آنها دعوت نشده بودند. فرد دعوت شده آقای مهدی ابراهيم زاده از افراد رهبری سازمان فدائيان خلق ايران (اكثريت) بود. دو نفر ديگر اتفاقی آنجا بودند كه بنا به درخواست آقای دهكردی آمدند و سر ميز ما نشستند.

من يكی از آنها را می شناختم كه سياسی بود، آن يكی ديگر را من نمی شناختم ولی آقای نوری دهكردی ايشان را می شناختند و به همين دليل هم آنها را دعوت كرد كه به ميز ما بپيوندند. آنها برای صرف شام به رستوران آمده بودند و چون آقای دهكردی آنها را می شناخت، دعوتشان كرد كه به سر ميز ما بيايند.
رستوران تقريبا خالی بود. ما در اطاق (بخش) پشتی رستوران نشسته بوديم و ديدی به طرف درب ورودی نداشتيم. البته چند نفر مشتری آلمانی آمدند و تا آن موقع رفته بودند. فقط يك مشتری دايمی آلمانی در رستوران بود كه وی نيز درجای هميشگی خود يعنی درست در مقابل درب ورودی رستوران نشسته بود و مشغول صرف غذا بود.

ما مشغول صرف شام و گفتگو بوديم در مورد مسائل مختلف. حدود ساعت ده دقيقه به يازده شب بود كه سه نفر وارد رستوران می شوند. يك نفر از آنان بعد از ورود به رستوران درب ورودی را می بندد و همانجا در مقابل درب ورودی می ايستد. دو نفر از آنها وارد بخش و يا اطاقی پشت رستوران كه ما نشسته بوديم می شوند. البته اين جزئيات را كه من الان عرض می كنم بخشی از آن مربوط به پروتكل (گزارش تحقيقاتي) پليس آلمان می باشد كه بعدها در دادگاه روشن شد و در آن موقع من نمی دانستم. يعنی اينكه ما ديد به درب ورودی نداشتيم و در آن لحظه نمی دانستيم كه يك نفر از آنان در مقابل درب ورودی هست. بهر حال يك نفر مسلسل بدست می آيد به اطاق پشتی و درست از پشت سر من می آيد و در سمت راست من می ايستد. من در اين حالت مشغول گفتگو با دكتر شرفكندی بودم كه ناگهان صحبت مرا كسی كه بغل دست من نشسته بود قطع می كند. من برگشتم تا ببينم جريان چيست، نگاهم به پاهای آن مرد مسلح افتاد. سپس من نگاهم را بالا آوردم و متوجه مسلسلی شدم كه از مقابل صورت من بود و به سوی آقای دكتر شرفكندی نشانه رفته است و بعد از آن هم شليك رگبار گلوله به سوی دكتر شرفكندی. همه اينها در عرض كمتر از يك ثانيه اتفاق افتاد. بعد از اينكه اين صحنه را ديدم و نگاه من به مسلسل افتاد و شليك بسوی دكتر شرفكندي؛ و در حالی كه يك نگاه سريع و گذرای من بصورت مسلسلچی افتاد، بقيه عكس العمل من اتوماتيك وار و غريزی بود. من هم خودم را بطرف ميزی كه پشت سر ما بود پرت كردم و افتادم زمين در زير ميز. بعد از چند لحظه افتادن در زير ميز، نماينده حزب دمكرات كردستان ايران در اروپا يعنی آقای فتاح عبدلی نيز در مقابل من در زير همان ميز به زمين افتاد. به فاصله چهل تا پنجاه سانتی ما صورت در صورت هر دو به زمين افتاده بوديم. اما متاسفانه ايشان يك گلوله به قلبش اصابت كرده بود و دهانش پر از خون بود، و همانجا جان سپرد. دو رگبار مسلسل شليك شد و سپس يك لحظه سكوت حكم فرما شد. در آن لحظه سكوت من بدون آنكه از جای خودم تكان بخورم، فقط نگاهم را از زير ميز به طرف بالا انداختم تا ببينم آيا آن فرد مسلسلچی كه همه را به گلوله بسته بود رفته و يا هنوز آنجا هست. در اين حالت دستی را ديدم كه آستين مشكی داشت و به طرف دكتر شرفكندی نشانه رفته و تير خلاص می زد. من از اين آستين مشكی متوجه شدم كه نفر دومی در كار است چون نفر اولی كه من چشمم به او افتاده بود لباس تيره مشكی به تن نداشت، و بعدا هم مشخص شد كه لباس سبز سربازی رنگ به تن داشته بود. در اين فاصله آقای همايون اردلان كه دو گلوله به ايشان اصابت كرده بود، و تقريبا بيهوش افتاده بود، ظاهرا بهوش می آيد و سرش را بلند می كند. آن فردی كه تير خلاص را شليك كرد ، متوجه می شود كه همايون اردلان نيز زنده است و بطرف او می رود و تير خلاص را به او هم می زند.
بعد از اين جريان آنها فرار می كنند و ما نيز از جايمان بلند شديم. بعد از بلند شدن متوجه شدم كه دكتر شرفكندی بهر حال گلوله خورده و علاوه بر آن تير خلاص هم به ايشان زده بودند و همانجا بروی صندلی خودش پشت بديوار بقتل رسيده بود. آقای فتاح عبدلی نيز كه در كنار من بود تير به قلبش اصابت كرده بود و درجا جان سپرده بود. همايون اردلان را نيز تير خلاص زده بودند. نوری دهكردی با وجودی كه، اگر خوب بخاطرم باشد، شش تير خورده بود، اما با اين حال زنده بود و نفس می كشيد. بعد از اينكه پليس آمد، نوری دهكردی را به بيمارستان منتقل كردند، يك دو ساعت بعد ايشان نيز متاسفانه فوت كردند.
در مجموع از هشت نفر ما كه در رستوران بوديم بعلاوه صاحب رستوران يعنی نه نفر. سه نفر در جا كشته شدند و يك نفر بعد جان سپرد، چهار نفر زنده ماندند و صاحب رستوران كه با اصابت دو گلوله زخمی شد بود هم زنده ماند.

آن شب در رستوان فقط صاحب رستوران حضور داشت، آشپز هم نداشت. فقط يك خانم روس در پشت بار كار می كرد و اينكه اين خانم هم در آنشب در آنجا بود و يا نه، در خاطرم نيست. گارسون هم نبود و بهمين دليل صاحب رستوران كار آشپزی و پذيرائی را انجام می داد.

هدف اصلی هئيت نمايندگی حزب دمكرات كردستان ايران و از همه اساسی تر دبيركل حزب دكتر شرفكندی بود و اينكه در آنجا ديگران هم كشته می شدند برايشان مسئله مهمی نبود، چون در آن طرفی كه دكتر شرفكندی نشسته بود، بيش از ده گلوله به ديوارها و اطراف اصابت كرده بود. حداقل پانزده تا بيست نفر دعوت شده بودند كه به آنجا بيايند ولی همانگونه كه گفتم بخاطر اشتباهی كه در مورد روز و ساعت ملاقات پيش آمده بود، آن عده نتوانستند به رستوران بيايند و موقعی كه به بقيه زنگ زدند كه به رستوران بيايند، عده ای در دسترس نبودند، تعداد ديگری نيز نتوانستند حضور بهم برسانند بخاطر كار خودشان و اينكه وقتشان را طور ديگری تنظيم كرده بودند و يكی دو نفر هم بيمار بودند و نتوانستند بيايند. اگر همه می آمدند شايد بجای چهار نفر كشته، ده نفر كشته می داشتيم. اما هدف ترور كاملا مشخص بود كه آقای دكتر شرفكندی و هيئت نمايندگی حزب دمكرات كردستان ايران هستند. مسلسل هم كه بالا آمد ابتدا بطرف دكتر شرفكندی نشانه گرفته شد. او هدف اصلی بود بعلاوه هيئت نمايندگی و نوری دهكردی.
من در اينجا استناد می كنم به نامه هايی كه اداره ضدجاسوسی آلمان و اداره امور امنيتی داخلی آلمان به دادگاه نوشته بودند. در آن نامه آمده است كه گروه ترور و يا تيم ترور كه از جمهوری اسلامی آمده بودند و زير نظارت مستقيم وزارت اطلاعات و امنيت ايران قرار داشته اند، سه هفته پيش از ترور وارد برلين شده و محل ترور و راه فرار و غيره را بررسی كرده بودند. باز هم در همان نامه آمده است كه
جاسوس فلاحيان (وزير اطلاعات سابق) در شب حادثه در رستوران ميكونوس حضور داشته و ايشان در تماس مستقيم با حزب دمكرات كردستان بوده است. در نامه آمده است كه اين جاسوس شماره تلفن مستقيم حزب دمكرات كردستان را داشته و در تماس مستقيم بوده است. البته اين سندی است كه از طرف اين دو سازمان اطلاعاتی و امنيتی آلمان به دادگاه ارائه شد. اما اطلاعات دقيقتری در مورد اين موضوع وجود ندارد.

تمام مدارك و اسناد بدست آمده و بررسی شده در دادگاه نشان داد كه اين ترور از قبل كاملا تدارك ديده شده بود، برای اينكه يكی از مسائلی كه وجود داشت در شب حادثه در خانه تيمی گروه ترور تلفن يك زنگ می زند و سپس قطع می شود. اين زنگ ظاهرا علامت اين بوده كه تيم ترور از محل اقامت خود بايد خارج شود و بسوی محل عمليات رهسپار شود. گروه ترور نيز از محل اقامت خود خارج شده و بسوی رستوران ميكونوس حركت می كند. يعنی اينها از قبل می دانستند كه كجا بايد بروند. حدود ساعت نه و نيم شب نيز به حوالی رستوران ميكونوس می رسند و سپس پراكنده می شوند و مجددا در ساعت ده دقيقه به يازده به رستوران ميكونوس می آيند و عمليات ترور را انجام می دهند. اين مشخص است كه آنها اطلاعات دقيقی داشته اند. البته در اين مورد شايعات و ظن های گوناگونی وجود دارد، از جمله يكی از روزنامه های معتبر شهر برلين در صفحه اول خود خبری را منتشر كرده بود دال بر اينكه صاحب رستوران جاسوس فلاحيان بوده و... اما مجموعه اين جريانات در دادگاه اثبات نشد. تا زمانی كه يك مطلب در دادگاه اثبات نشده، حداقل در اروپا و جوامع متمدن رسم بر اين است كه اينگونه اتهامات ثابت نشده و شايعه نبايد مطرح و يا باور شوند.

بعد از فرار تروركنندگان، آن مرد آلمانی كه در مقابل درب ورودی نشسته بود، اولين فردی بود كه به پليس زنگ می زند و پليس را مطلع می سازد. بعد از او من به سراغ تلفن رفتم چون فكر می كردم كه شايد او (مشتری آلماني) اينكار را نكرده و خواستم كه به پليس زنگ بزنم كه او به من گفت كه قبلا پليس را مطلع ساخته است. من هم به يكی از دوستانم كه قرار بود به رستوران بيايد تلفن زدم و گفتم كه نيا اينجا تيراندازی شده است. سپس پليس، آمبولانس و مامورين آتش نشانی آمدند. ما را هم برای بازجوئی به اداره پليس بردند كه از حدود دوازده شب تا هشت صبح در اداره پليس بوديم.

هفته های بعد چند نفر دستگير شدند كه در ميان اينها يك نفر ايرانی بود و چهار نفر شهروند لبنانی بودند. شخص دستگير شده كه سازمانده اصلی ترور در برلين بود نامش است كاظم دارابی كازرونی كه محكوم به حبس ابد شد و هم اكنون نيز در زندان شهر برلين است. كاظم دارابی كازرونی عضو سازمان اطلاعات و امنيت و عضو سپاه پاسداران می باشد.

رابط كاظم دارابی كازرونی با وزارت اطلاعات در كشور شخصی بود در بن بنام حسن جوادی كه ديپلمات بود. وی در اكتبر سال 1989 آلمان را ترك كرد و بعد از او مرتضی غلامی جانشين او می شود. در ضمن كاظم دارابی كازرونی با آقای امانی فراهانی سركنسول كنسولگری ايران در برلين نيز ارتباط و تماس داشته كه وظيفه اصلی وی جمع آوری اطلاعات در مورد اپوزيسيون ايرانی و انجام كارهای اطلاعاتی ديگر بوده است. دارابی عضو هيئت رئيسه اتحاديه دانشجويان مسلمان در اروپا ، واحد برلين بوده است. اين اتحاديه يكی از تشكيلات حزب الله در اروپا می باشد كه سازمانهای اطلاعاتی ايران اعضای خود را از درون اين اتحاديه استخدام می كرد. از ديگران همكاران دارابی در اين اتحاديه می توان از فرهاد ديانت ثابت گيلانی و بهمن برنچيان نام برد كه هر دو عضو سازمان اطلاعات و امنيت نيز بودند. دارابی در سال 1982 بهمراه هشتاد و پنج تن از اعضای حزب الله ايران و لبنان به يك خوابگاه دانشجويان ايرانی در غرب شهر ماينز حمله كرده بود كه در نتيجه آن يك نفر كشته و چندين نفر ديگر زخمی شدند. دارابی در آنجا دستگير شد و در دادگاه محكوم به هشت ماه زندان و اخراج از كشور می شد، اما با وساطت سفير ايران در بن، وی آزاد شد.

بهر حال تيم ترور ابتدا بمدت دو روز در خانه دارابی مستقر بوده و سپس به خانه دوم كه متعلق به بهمن برنجيان بوده منتقل می شود.

نفر ديگری كه دستگير شد عباس رايل است كه لبنانی می باشد. اين همان فردی است كه به مقتولين تير خلاص را زد. وی در سال 1985، 1986 در اطراف رشت در اردوگاه سپاه پاسداران بمدت شش ماه دوره تروريستی ديده بود و عضو حزب الله لبنان می باشد. او در دادگاه محكوم به ابد شد و اينك در زندان بسر می برد.

نفر بعدی كه دستگير شد يوسف امين می باشد كه وی همان نگهبان درب ورودی رستوران بود (تروريستی كه در را بست و در مقابل درب ورودی ايستاد). وی نيز همانند عباس رايل عضو حزب الله لبنان می باشد و در همان زمان بهمراه او دوره تروريستی را در اطراف رشت ديده است. او به يازده سال زندان محكوم شد.

دو نفر ديگر هم دستگير شدند، يكی محمد "ادريس" و ديگری آقای عطاءالله اياد كه اولی عضو حزب الله و ديگری عضو سازمان شيعه امل لبنان بود. اين دو در بخش تداركاتی عمل می كردند. يكی ديگر از افراد حزب الله بنام علی صبرا كه مسئول خريد ماشين بوده و عضو حزب الله ميباشد. صبرا بعد از ترور موفق به فرار از آلمان شد و به لبنان برگشت و اكنون يكی از محافظين شيخ فضل الله رهبر حزب الله لبنان است. يك نفر ديگر بنام ابوجعفر كه معروف به ابوحيدر بوده كه او نيز عضو حزب الله لبنان می باشد. حزب الله لبنان را جمهوری اسلامی در سال 1382 بوجود آورد و تمام هزينه و آموزش كادر های آن را بعهده دارد. وی راننده اتومبيل فرار تروريست های رستوران ميكونوس بود. او بعد از عمليات ترور به لبنان فرار كرد و سپس به ايران رفت و مشغول كار در سپاه پاسداران شد.

اما مهمتر از همه اينها كه دستگير نشد شخصی بود بنام عبدالرحمان بنی هاشمی كه معروف بود به ابوشريف. او همان مسلسلچی اصلی بود كه تيم عملياتی ترور را رهبری می كرد. وی يك تروريست ورزيده جمهوری اسلامی است كه مستقيما زير نظر فلاحيان كار می كرد. او در هيجده آگست (اوت) 1987 يك افسر نيروی هوائی ايران بنام خلبان طالبی را در ژنو بقتل رسانده بود. ابوشريف بعد از ترور برلين از طريق تركيه به ايران بر می گردد و يك ماشين مرسدس بنز جايزه گرفت. علاوه بر آن او را در چندين كارخانه وابسته به وزارت اطلاعات و بنيادهای متفاوت ديگر شريك می كنند.

در دادگاه اين مسئله مطرح شد كه هيچكدام از متهمين، مقتولين را نمی شناختند و خصومت شخصی و يا خرده حساب خصوصی با هم نداشتند. در نتيجه اينها از طرف كسی و يا كسانی ماموريت داشته اند. در طی پروسه دادگاه و پس از شهادت های آقای ابوالقاسم مصباحی كه يكی از مقامات عاليرتبه سازمان امنيت فلاحيان و رئيس شبكه های ترور در غرب اروپا بود، مشخص شد ( ايشان شهادت داد) كه اين ترورها چه در داخل و چه در خارج تا زمانی كه آيت الله خمينی زنده بود ، بنا به دستور ايشان صورت می گرفت و بعد از فوت ايشان يك كميته ای تشكيل شد بنام كميته ويژه. اين كميته عمليات ويژه در مورد نابودی و از بين بردن مخالفان نظام در ايران و در خارج تصميم می گرفت. در راس اين كميته ويژه، رهبر نظام علی خامنه ای قرار دارد و بعد رئيس جمهور وقت و وزير اطلاعات و وزير امور خارجه است و رئيس شورای نگهبان و فرماندهان سپاه. تصميم قتل را اين كميته ويژه می گيرد كه با موافقت رهبر قابل اجرا است. برای اجرا آن را به كميته ديگری بنام كميته قصر فيروزه ارجاع می كنند. كميته قصر فيروزه طرح عملياتی برای اجرای قتل را آماده كرده و يك نسخه آن را جهت تائيد رهبر برای رهبر نظام می فرستد و نسخه ديگر را برای تائيد رئيس جمهور وقت.

البته به عقيده من اگر در آن زمان اقدامات امنيتی لازم انجام شده بود، ترور به اين سادگی انجام نمی شد. برای روشن كردن موضوع چند مثال بزنم. تا آنجائی كه من اطلاع دارم، هيئت نمايندگی كردستان تا زمانی كه در كنگره بود، محافظ شخصی داشت. يعنی اينكه خودشان درخواست كرده بودند. اما محافظ شخصی را برای بعد از كنگره نخواسته بودند. مسلم است كه اگر محافظين شخصی ايشان بيست و چهار ساعته همراه وی بودند اين ترور به اين سادگی صورت نمی گرفت.

اشاره ای هم به اسلحه هايی كه در قتل های رستوران ميكونوس استفاده شد بكنم. در آنجا يك مسلسل يوزی بكار گرفته شد و يك كلت با صدا خفه كن و با مدل و شماره سری مشخص. اين كلت با شماره سری معين و مشخص بخشی از محموله تسليحاتی بوده كه در تاريخ سی مارس 1971 برای ارتش رژيم سابق يعنی ارتش شاهنشاهی فرستاده شده بود. اين كلت در تطابق با كلتی هست كه غلام كشاورز در سال 1996 در شهر لارناكای قبرس توسط آن بقتل رسيد ، همچنين در تطابق است با كلتی كه در قتل اكبر محمدی خلبان سابق رفسنجانی در هامبورگ (در سال 1987) صورت گرفت. اين نشان می دهد كه اين اسلحه ها دارای يك منشاء بوده اند و از جمهوری اسلامی آمده اند.

اسلحه های قتل ميكونوس را بعد از ارتكاب قتل در يك ساك ورزشی گذاشته بودند و سپس آن ساك را در زير يك ماشين در يك نمايشگاه اتومبيل قرار داده بودند كه روز بعد توسط صاحب نمايشگاه كشف و به پليس تحويل داده شد. در قتل های لارناكا و هامبورگ نيز همچنين، تروريست ها كلت های خود را در زباله دانی يا جاهای ديگر انداخته بودند كه بعدها كشف شده بودند.


اين اسلحه ها شماره مسلسل (سريالي) دارند و جزئيات ساخت و مشخصات شناسايی دارند. درست مثل موتور ماشين ها، و به همين دليل ثابت شد كه اين اسلحه ها را دولت وقت ايران از يك شركت اسپانيايی خريداری كرده بود.

دادگاه برلين و رای دادگاه برلين علاوه بر محكوم كردن متهمين كه حضور داشتند، آشكارا انگشت اتهام را به طرف رهبران جمهوری اسلامی برد. از جمله آيت الله خامنه ای، علی اكبر رفسنجانی، علی اكبر ولايتی وزير سابق امور خارجه و همچنين علی فلاحيان وزير اطلاعات و امنيت كه حكم دستگيری بين المللی وی نيز صادر شد و هنوز هم اعتبار دارد. اين حكم در نوع خود چه در اروپا و يا در سطح جهانی بی سابقه است. دادگاه پس از پنج سال تحقيق و با حضور 180 شاهد و با مخارجی بيش از ده ميليون مارك در نهايت رای داد كه رهبران يك حكومت دستوردهندگان اين قتل ها بوده اند، آن هم نه بدلايل مذهبی، بلكه با انگيزه های سياسی و برای حفظ قدرت خودشان.

نسب لوحه يادبود بر سر در قربانگاه ميكونوس، بعقيده من يك اقدام بشردوستانه است. در متن روی لوح آمده است كه اين چهار نفر در راه حقوق بشر و برای دمكراسی توسط قدرتمداران "سابق" ايران بقتل رسيدند. اين اقدام شورای شهر منطقه ای برلين نشان داد كه از يك سو مردم جهان اينچنين جناياتی را فراموش نخواهند كرد و از سوی ديگر بشريت از كسانی كه جان خود را در راه دمكراسی از دست می دهند قدر دانی می كند. در نتيجه اين اقدامی است كه بايد آن را ستود.

  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی