خدابخشيان:
سلسله گفتگوها ی با شما درباره
تحولات ايران مدتی به تاخير
افتاد. شنوندگان ما اغلب روی خط
آمده و می پرسيدند، با شكست
اصلاحات؛ مثل اين كه آقای
الهی هم شكست خورده و با
پروبالی شكسته ديگر نمی تواند
پرواز اصلاحات كند. واقعا اينطور
است؟ دفتر اصلاحات بسته شده؟ اگر به
گفته شنوندگان ما، دفتر اصلاحات
بسته شده شما چه چيز برای گفتن
داريد؟
راه
توده:
پيش از پاسخ به سئوال شما، اجازه
بدهيد يك توضيحی درباره اين
مقدمه ای كه گفتيد بدهم و آن
اينكه، چه كسی گفته اصلاحات شكست
خورد و يا تمام شد و يا اصلاحات و
اصلاح طلب ها از صحنه خارج شده اند
كه اگر، مثلا من هم طرفدار اصلاحات
باشم كنار رفته و بقولی پروبالم
شكسته است و حذف شده ام؟
من و امثال
من ممكن است حذف شويم، اما اصلاحات
در جامعه ادامه خواهد يافت زيرا
وابسته به طرفداران آن در داخل هم
نيست، چه رسد به امثال بنده در خارج
از كشور.
به اين
ترتيب، ما بحث را باز هم از اصلاحات
شروع می كنيم و ضرورت آن.
شما و
شنوندگانتان اگر يك مرور كوتاه هم
به حوادث روزهای پس از انتخابات
و يا آستانه انتخابات مجلس هفتم
بكنيد به آسانی متوجه می شويد
كه جوشش و خواست اجتماعی برای
تحولات با شتاب و قدرت بيشتری
درجامعه وجود دارد. شما درهمين
اخبار بر می خوريد با شورش مردم و
كارگران معدن در شهربابك كرمان،
شورش مردم فيروز آباد فارس، شورش
مردم در شهر اراك، شورش مردم كه
ديروز در فريدونكنار شروع شده و به
اين شورش ها، اعتصاب و تحصن معلمين
را اضافه كنيد، به تهديد كارگران به
اعتصاب سراسری در اعتراض به حقوق
پايه و شكست مذاكرات با شورای
عالی كار درهمين زمينه توجه
كنيد، به شادی انفجاری مردم
در سراسر كردستان ايران به بهانه
اعلام قبول خودمختاری در
كردستان عراق و قبول زبان كردی
بعنوان يكی از زبان های
رسمی در اين كشور و حوادث كوچكتر
و كم اهميت تری به نسبت به اين
اخبار نگاهی بياندازيد، آنوقت
متوجه می شويد كه فشار جامعه به
حاكميت برای عقب نشينی در
برابر خواست تحولات نه تنها كم نشده
بلكه افزايش هم يافته است. نه تنها
افزايش يافته بلكه می خواهم
بگويم صراحت و قاطعيت بيشتری هم
به خود گرفته است، حتی تا
حدودی جنبه های خشونت هم كم كم
دارد به خود می گيرد. هم مراسم
شام غريبان امسال در ميدان محسنی
كه جوان ها انصار و نيروی
انتظامی را گيج و منگ كرده بودند
و هم مراسم چهارشنبه سوری كه
بنظر من يك پيام آشكار را به همراه
خود داشت. هم بدليل شادی عمومی
مردم و هم نوع مواد انفجاری و
محترقه ای كه مردم از آنها
استفاده كردند. شما اگر در بعد از
ظهر چهارشنبه سوری به تهران تلفن
می كرديد، صدای انفجارهای
مهيب نارنجك و ترقه اجازه نمی
داد صدای ديگری را بشنويد. اين
يك اعلام آمادگی بود، يك پيام
خشن بود. حكومت می تواند باور
نكند و يا به روی خودش نيآورد،
اما ما كه با فاصله از حكومت قرار
داريم و تحولات جامعه را دنبال
می كنيم موظفيم اين پيام های
مردم را بگيريم و بشنويم و البته
نگران هم باشيم. نگران از سرانجام و
عواقب خيره سری حاكميت برای
آينده ايران. می خواهم خدمت شما
بگويم كه پس از آن مخالفت خشنی كه
با اصلاحات شد، اكنون ما شاهديم كه
مردم دارند بيرون كشيدن سلاح های
ديگری از غلاف را امتحان می
كنند.
آنها كه از
تمام شدن اصلاحات سخن می گويند،
لابد از اول هم فكر كرده بودند
اصلاحات با كروبی آمده بود و
حالا با كروبی می رود و يا
بالاتر از آن، انگار اصلاحات با
مجلس آمده بود كه حالا وقتی مجلس
می افتد دست آنطرفی ها
اصلاحات هم تمام می شود. شما در
ماه های آينده شاهد خواهيد بود
كه تحولات خيلی سريع تر خواهد
شد، گرچه نيروهای مخالف تحولات
خيلی بی پرواتر و گستاخ تر هم
جلوی مردم بايستند. انتخابات
اخير نشان داد كه درنهايت بی
پروائی آنها می خواهند عمل
بكنند زيرا راه حل ديگری برايشان
باقی نمانده است. به همين دليل
است كه من می خواهم خدمت شما و
شنوندگانتان بگويم كه دراين
انتخابات اخير، برخلاف هر
انتخاباتی در هر كشور ديگری،
درايران وضع برنده
بسيار بدتر از بازنده است. زيرا
آنكس كه خود را برنده می داند
روبروی مردم ايستاده و حالا ديگر
مردم دقيق تر از گذشته می دانند
با كی روبرو هستند. مردم می
دانند چرا و با چه انگيزه ای تن
به چنين رسوائی برای در آوردن
مجلس از دست اصلاح طلب ها داده است.
در نتيجه اجازه بدهيد اين بخش را
تقريبا با همين اعتراض خودم تمام
كنم و تاكيد كنم كه نه جنبش اصلاحات
عقب رفته و نه امثال من اگر طرفدار
اصلاحات و تغييرات خيلی جدی
در مملكت هستند كنار رفته اند.
خدابخشيان:
شما جزو معدود نيروهائی بوديد كه
پيش بينی پيروزی خاتمی در
انتخابات سال 76 را كرديد و هميشه هم
از او حمايت كرده ايد. حالا كه او در
برابر مردم ايستاد و اين انتخابات
فرمايشی را برگزار كرد چه می
گوئيد؟
راه
توده:
ببينيد! ما هم مثل شما نمی دانيم
آقای خاتمی به چه دليل تصميم
گرفت انتخابات را برگزار كند. خود
ايشان بايد توضيح بدهد و دلائل
واقعی اش را بگويد. به تاريخ
بگويد، به دوستان و همكارانش بگويد
وسرانجام هم به مردم ايران بايد
توضيح بدهد كه اين روش را چرا اتخاذ
كرد. ما دلائل و استدلال های
ايشان را نمی دانيم، اما بعنوان
كسانی كه مسائل جنبش را دنبال
كرده اند و به آن علاقمند هستند و از
طرفداران خيلی جدی رای به
ايشان در دو انتخابات رياست
جمهوری بوده اند حدس می زنيم
كه در آستانه انتخابات مجلس، اگر
ايشان محكم تر می ايستاد باحتمال
زياد ما وارد مرحله ديگری می
شديم و حداقل به اين آسانی نمی
توانستند مجلس هفتم را تصاحب كنند.
البته هنوز هم نمی توانيم بگوئيم
اين مجلس را برده و اوضاع را درچنگ
خودشان دارد. هنوز راه درازی در
پيش است. بهرحال ما دلائل و اطلاعات
ايشان را نمی دانيم، اما جزو
كسانی هستيم كه معتقدند آقای
خاتمی بايد می ايستاد و اين
انتخابات را برگزار نمی كرد.
البته در عمل هم شورای نگهبان
برگزار كرد و فقط به اسم دولت تمام
كرد. من می خواهم در همينجا بگويم
كه برخلاف نظراتی كه پس از
انتخابات طرفداران اصلاحات در مجلس
و دولت بيان كرده و می كنند،
حتی اگر اصلاح طلب ها را هم تائيد
صلاحيت می كردند چندان تغييری
در شمار شركت كنندگان درانتخابات
پيش نمی آمد. درحقيقت ما يك مرحله
ای را پشت سر گذاشته ايم. يعنی
مردم به اين نتيجه رسيده اند كه
تحول در جمهوری اسلام و خانه
تكانی در حاكميت خيلی دشوارتر
و عظيم تر از آنست كه تنها با
دراختيار داشتن مجلس بتوان آن را
انجام داد. به همين دليل هم اگر شما
دقت كرده و پيگيری كرده باشيد،
در اطلاعيه شورای سردبيری و
سياستگذاری راه توده به مناسبت
انتخابات مجلس هفتم، در آنجا بدون
اينكه از اصطلاح "تحريم"
استفاده شده باشد، تصريح شده كه
مردم مرحله تحريم انتخابات را پشت
سر گذاشته اند و اين شعار كه برخی
سازمان های سياسی فكر می
كنند خيلی شعار انقلابی و
روزی است، ديگر شعار ديروزی
است و كهنه شده است. مردم خود به خود
در انتخابات شركت نمی كنند، آنچه
اكنون بايد بعنوان شعار مطرح كنيم
مرحله پس از انتخابات است كه از هم
اكنون، يعنی پيش از انتخابات
مجلس هفتم بايد آن را اعلام كرد و به
استقبال دوران پس از انتخابات مجلس
هفتم رفت. آن شعار همانطور كه ما در
اطلاعيه خودمان هم اعلام كرديم "برگزاری
يك انتخابات آزاد در ايران" است.
شعاری كه می تواند متاثر از
حوادث و موقعيت های پيش آمده روز
به "همه پرسی” نيز فرا برويد.
حتی آنها كه در آستانه
برگزاری انتخابات مسئله
استعفای خاتمی را مطرح می
كردند هم از جنبش عقب مانده بودند،
زيرا اين نوع واكنش ها بسيار زودتر
از اينها بايد صورت می گرفت و آن
خواست ما برای سرباز زدن
خاتمی از برگزاری انتخابات
فرمايشی در حقيقت آغاز مقاومت و
ايستادگی بود نه استعفا و كنار
رفتن. البته اين مقاومت هم تا
حدودی دير شده بود. مردم عزم
داشتند در انتخابات شركت نكنند. آن
استعفا شايد عرصه را بر جناح راست
تنگ می كرد و سرآغازی می شد
برای تعيين تكليف در حاكميت.
به اين
ترتيب می خواهم بگويم شعار ديروز
قبل از انتخابات و امروز بعد از
انتخابات همچنان "انتخابات آزاد"
است. اين انتخابات آزاد هم
الزاماتی دارد كه از جمله آنها
آزادی فعاليت سياسی احزاب،
آزادی مطبوعات و تامين امنيت
فعاليت سياسی درجامعه است. تصور
ما اينست كه مقاومتی كه كردند و
حالا چاره ای هم ندارند جز ادامه
آن، طبعا جامعه ايران را می برند
به سمت يك همه پرسی "آری” و
يا "نه". اين همه پرسی چگونه
مطرح خواهد شد، چه شرايطی خواهد
داشت و چه نتيجه ای می تواند
از آن بيرون بيآيد، خودش يك مبحث
ديگری است كه اميدوارم در يك
برنامه ديگر و يك فرصت ديگر درباره
آن با هم بتوانيم صحبت كنيم. امروز
بحث بر سر شعار اين مرحله از جنبش
است. ضمنا اينطور هم نبايد فكر كرد
كه ما وارد يك فاز و مرحله طولانی
شده ايم. خير شتاب حوادث زياد است و
به همين دليل هم گفتم كه هنوز
سرانجام مجلس هفتم هم روشن نيست. به
تاريخ نگاه كنيد. مگر مصدق انتخابات
مجلس هفدهم را برگزار نكرد و مگر در
همان مجلس دربار شاهنشاهی
نتوانست عوامل خود را با تقلب از
صندوق ها در آورده و به مجلس
بفرستد؟ و مگر مصدق همان مجلس هفدهم
را كه خودش انتخابات آن را برگزار
كرده بود منحل اعلام نكرد و اعلام
رفراندوم برای محدود كردن
اختيارات شاه و دربار نكرد؟
بايد ديد
چه شرايطی در منطقه و چه
شرايطی در ايران پيش خواهد آمد،
تحولات چه سمت و سوئی خواهد يافت
تا تكليف مجلس هم مثل بقيه ارگان
های جمهوری اسلامی در سير
اين تحولات روشن شود. تازه همين
تركيبی كه به مجلس برده اند هم
معلوم نيست در سر پيچ تحولات
اجتماعی چه مواضعی اتخاذ
خواهد كرد و كارش به كجا خواهد
انجاميد. شما به تاريخ مراجعه كنيد.
چه كسی در سال 55 تصور می كرد
مجلس شاهنشاهی در سال 57 به كانون
افشاگری درباره نظام
شاهنشاهی تبديل شود و امثال
بنی احمد نماينده تبريز در آن
پيدا شود؟ اما ديديم كه شد.
بنابراين بايد ديد وضع تحولات
درجامعه چه سمت و سوئی به خودش
می گيرد، جنبش چه اشكالی به
خودش می گيرد. گاهی هم ممكن
حوادث چنان سمت و سوئی به خود
بگيرد كه همراهی مجلس با مردم هم
ديگر دردی را دوا نكند، همانطور
كه همراهی مجلس شاهنشاهی با
جنبش اجتماعی سال 57 ديگر دير شده
بود و مردم كل نظام را ديگر نمی
خواستند و كار از همراهی و
اصلاحات و تحولات و عقب نشينی
های اينچنينی گذشته بود.
خدابخشيان:
اما يادمان باشد كه بهرحال 50 در صد
رای پشت مجلس هفتم است و مخالفان
رفرم توانستند با اين رای مجلس
را ببرند.
راه
توده:
شنوندگان شما حتما می دانند و
شما هم بی شك می دانيد، اما
مرور و تكرار آن شايد در اين گفتگو
هم لازم باشد. شما ببينيد! سنگين
ترين تبليغات برای شركت مردم در
انتخابات مجلس هفتم سازمان داده شد.
چنين تبليغی تاكنون در جمهوری
اسلامی صورت نگرفته بود.
تلويزيون كاری نماند كه نكرده
باشد. از سرود ياردبستانی تا
سرودهای اول انقلاب، از بالازدن
روسری گويندگان و مجريان
تلويريون تا لبخندهائی كه تا زير
گوش ادامه داشت. هر دروغ و وعده
ای كه شما تصورش را بكنيد پخش
كردند، اصلاح طلب شدند، آزاديخواه
شدند، طرفدار ماهواره شدند و از طرف
ديگر انواع فشارهای امنيتی را
در مدارس و دانشگاه ها و ادارات به
مردم وارد آوردند و آن ها را از شركت
نكردن در انتخابات و نداشتن مهر
رای ترساندند، بن زيارتی در
مساجد دادند، وعده زمين دادند،
حتی پول نقد تقسيم كردند كه حالا
افتضاحش بالا آمده و خودشان در
كيهان تهران نوشتند پول ها تقلبی
بوده است. آنچنان خطر حمله نظامی
و هوائی به ايران را در بوق كرده
بودند كه گوئی هواپيماهای
امريكا در آسمان تهران اند و اگر
مردم بروند رای بدهند آنها بمب
نمی اندازند. خب! زير اين فشار و
تهديد سنگين تبليغاتی و
امنيتی و مالی از صندوق ها چه
بيرون آمد؟
حتی
عليرغم همه تقلب ها و صندوق سازی
ها و رای شماری های ناظران
شورای نگهبان 51 در صد مردم در كل
كشور در انتخابات شركت نكردند. در
شهرهای بزرگی مثل تهران كه
اين رقم به 70 در صد رسيد.
از 49 و يا 50
در صدی هم كه می گويند در
انتخابات شركت كردند 15 درصد رای
باطل و سفيد داده اند كه طبعا شمارش
نشده است. اين می شود 35 درصد.
يعنی 65 در صد مردم بی اعتنا به
همه فشارها و تبليغات شبانه
روزی، آگاهانه درانتخابات شركت
نكردند. حالا بگذريم كه تازه 20 درصد
اين آراء هم مال مستقل ها و مدعيان
طرفداری از اصلاحات و متاثر از
مسائل قومی و قبيله ای بوده
است. به اين ترتيب جناح راست و قبضه
كننده مجلس شايد 15 در صد رای
آورده باشد.
اين آمار
اكنون در برابر ماست، حالا آيت الله
مشگينی بگويد معجزه شد، شورای
نگهبان مدعی حماسه پرشور شود و
رهبر آن را انتخابات شورانگيز
توصيف كند. اين حرف ها برای آن ها
كه در موسسات بزرگ استراتژيك سياست
جهانی نشسته اند و با آمار و
ارقام و ارزيابی های رواني-
اجتماعی كار دارند و نه با
ادعاهای رهبران كشورها، آنها چه
نتيجه ای از اين انتخابات می
گيرند؟ جز اين كه مشروعيت حكومت
تمام شده و حاكميت 15 درصدی
برقرار است و در كدام كشور جهان
وقتی حاكميتی متكی به 15 در
صد اقبال و رای اجتماعی است تن
به آزادی و حقوق بشر داده كه
حاكميت درايران بدهد. هميشه وقتی
حكومت ها در اين موقعيت سقوط
مشروعيت و مخالفت عمومی قرار
می گيرند برای بقای خود هيچ
چاره ای جز توسل به خشونت و سركوب
و ترساندن مخالفان ندارند، والا
اگر 70 – 80 درصد مردم يك كشوری پشت
حكومتشان قرار گرفته باشند ديگر چه
ترسی از آزادی وجود دارد؟ اين
آزادی كه عملا آزادی همان 70- 80
در صد می شود!
به اين
ترتيب مردم كه می دانند رای
نداده اند، تعيين كنندگان سياست
جهانی هم كه می دانند در ايران
چه اتفاقی افتاده است و حتی در
رسيدن كار به اينجا دست هم داشته
اند، من و شما اگر در آن موسسات
تعيين سياست جهانی نشسته بوديم
چه فكری می كرديم؟ جز اينكه
وقت تشديد همه جانبه فشار به حاكميت
فرار رسيده است؟ اين فشار را به
گونه ای سازمان خواهند داد كه
قطعا بسود منافع اقتصادی و
سياسی شان باشد. يعنی ابتدا
امتيازهای پياپی اقتصادی و
سياسی از حاكميت بی پشتوانه
خواهند گرفت و سپس برای جلب
رضايت افكار عمومی به جان آمده،
اين حاكميت را با حاكميت ديگری
كه رنگ و لعاب ديگری دارد عوض
می كنند تا هم مردم فكر كنند تحول
مهمی اتفاق افتاده و هم
كارگزاران مستقيم تر خودشان مصدر
امور شوند. هرچه آقايان فكر كنند با
دادن امتيازهای بيشتری جلب
حمايت جهانی خواهند كرد، بيشتر
دوشيده شده و بيشتر در جامعه
منزوی می شوند و سرانجام نيز
منزل را بايد واگذارند. اين
طبيعی ترين و آشكارترين نتيجه
ايست كه از انتخابات مجلس هفتم
می توان گرفت.
حال
برای امريكا و يا كشورهای
بزرگ اروپائی می ماند اين كه
چه كنند تا همه اتفاقات با كمترين
هزينه به سودشان تمام شود.
برگرديم
به داخل كشور و ببينيم همزمان با
همين انتخابات و بعد از آن وضع
چگونه بوده است. شما نگاه كنيد!
قانون اساسی در عراق تصويب شده و
فقط يك جمله نوشته اند زبان كردی
هم جزو زبان های رسمی عراق است
و خودمختاری كردهای عراق هم
پذيرفته شده. در سراسر كردستان
ايران انفجار شادی صورت گرفت. در
ايرانشهر كه اكثريت آن اهل تسنن
هستند نامه نوشته اند به تهران كه
اگر نماينده ای را كه شورای
نگهبان از صندوق در آورده به مجلس
بفرستند روحانيون اهل تسنن و مردم
اعلام خواهند كرد كه او نماينده
مردم نيست. همان كاری كه در
فريدون كنار شد، در فيروز آباد فارس
شد، در اراك شد. اين از واكنش نسبت
به انتخابات تقلبی، آن از اعتصاب
معلمين مدارس، آن از شورش كارگران
كرسنه در شهربابك كرمان و آن هم از
باصطلاح شادی و در واقع تظاهرات
مردم كردستان برای خودمختاری
خودشان. روی اين جوشش عمومی
جامعه آمده اند يك مجلس 15 درصدی
را سوار كرده اند.
می
گويند با اين مجلس می خواهند
اصلاحات اقتصادی كنند و اصلا
جامعه نيازمند اصلاحات سياسی
نيست، بلكه اصلاحات اقتصادی
می خواهد، از غارت و دزدی و
رشوه و نابرابر و فقر خسته است.
بسيار خوب.
حالا برويم به سراغ همين مجلس.
ابتدا بايد ببينيم و دقت كنيم كه
اين مجلس مركب از نمايندگان
سياسی كدام طيف از حاكميت است و
اين طيف چه طيفی از چه طبقه ايست
و آيا آنها كه بعنوان نماينده مردم
رفته اند به مجلس هفتم امكان و توان
و اختيار پاسخگوئی به اين بحران
و خواست عمومی جامعه را دارند؟
حتی كوچكترين اختيار و توانی
برای تحقق شعارهائی كه دادند
و براساس آنها 15 درصد رای آوردند
را دارند؟
ليست
شورای نگهبان و بيت رهبری كه
با 15 درصد رای از صندوق ها در
آمده، نماينده همان هائی است كه
در مجمع مصلحت، در شورای نگهبان،
در مجلس خبرگان و نهادهای
كليدی ديگری نظير آن نشسته
اند و رهبر هم سخنگوی آنهاست.
يعنی اينها بنيادهای بزرگ
مالی نظير بنياد نبوت كه سرمايه
اصلی و هيات مديره آن، آيت الله
يزدی، آيت الله جنتی و
هاشمی رفسنجانی هستند، بنياد
كوثر كه متعلق به آيت الله امامی
كاشانی عضو شورای نگهبان و
امام جمعه موقت تهران است، بنياد
رسالت كه در واقع تراست اقتصادی
جامعه روحانيت مبارز تهران است،
بنياد مستعضعفان كه هر كدام از
بنيادهای مهم اقتصادی سهمی
در آن دارند، بنياد الزهرا، بنياد
اميرالمومنين در قم، آستانقدس در
مشهد، كميته امداد موتلفه
اسلامی، سازمان تبليغات
اسلامی، سازمان اقتصاد
اسلامی، صندوق های قرض
الحسنه، سازمان صنايع نظامی،
شركت های تجاری وابسته به
آقايان و خلاصه، مجلس هفتم و
نمايندگانش اين مجموعه را
نمايندگی خواهند كرد. يعنی
مجلس هم می شود ادامه شورای
نگهبان و مجمع تشخيص مصلحت و مجلس
خبرگان. اين يعنی حكومت يكپارچه
ای كه آقايان در نظر دارند. حالا
چگونه چنين تركيبی، چنين
نمايندگانی و چنين وابستگی
می تواند مبتكر اصلاحات
اقتصادی در ايران شود و به زعم
رهبر اصلاحات چينی و بقول پدر
عروسش كه آقای حداد عادل باشد
اقتصاد مدل ژاپنی را می
توانند در ايران پياده كنند؟ اين
تركيب می تواند برای تعديل
غارت و تقسيم ثروت در كشور گام
بردارد؟ اين يك شوخی مشمئز كننده
است. اينها در ليست قرار گرفته اند
كه بروند مجلس و از همين وضع موجود
حمايت كنند. آنها را برده اند به
مجلس كه از اسكله های قاچاق كالا
و طرفداران بريدن زبان و شكستن قلم
كسانی كه به اين وضع اعتراض
دارند دفاع كنند.
بنابراين،
چنين مجلسی از همان ابتدای
كار با ماهيتش بعنوان مجلس
نمايندگان مردم- كه نيستند-
و با شعارهائی كه داده در
تضاد است و اگر كار به كشاكش و دسته
بندی هم در مجلس كشيده شود اين
دسته بندی در بيرون مجلس ميان
همين بنيادها و بر سر غارت بيشتر و
رقابت با هم ادامه خواهد يافت و يا
بوده و در مجلس منعكس خواهد شد،
همچنان كه اگر كار در كشور به يك
انفجار اجتماعی بكشد چنين دسته
بندی هائی، حداقل بصورت
نمايشی مانند زمان شاه در سال 57
شكل خواهد گرفت.
آقای
توكلی قرار است عليه بنياد رسالت
كه خودش از بنيانگذاران آن بوده
قيام كند؟ يا آقای باهنر؟
به اين
ترتيب ما با مجلسی و
نمايندگانی روبرو هستيم كه
وابسته به اين بنيادهاست و اين
بنيادها هم با همه شگردهائی كه
بكار گرفتند 15 در صد رای در صندوق
ها داشته اند.
حالا می
رسيم به آن نكته گرهی كه از نظر
ما ريشه اصلاحات، ريشه جنبش
كنونی و ريشه هر تحول ديگری در
ايران به آن وابسته است. يعنی
تضاد 75 در صد جامعه ايران با 15
درصدی كه هرچه زمان می گذرد از
آن كم شده و به 75 در صد اضافه خواهد
شد. بحث بر سر آن نظام غارتگری
است كه نمی خواهد به مردم پاسخگو
باشد و مردم آزادی را برای
اعتراض به آن می خواهند، برای
افشاگری درباره آن می خواهند.
به اين ترتيب آزادی و اختناق نيز
روبروی هم قرار گرفته اند. آنها
با شعار اصلاحات اقتصادی به جنگ
مجلس ششم رفتند و با شعار آزادی
ماهواره به مجلس هفتم آمده اند، اما
نه در اولی صادق بودند و نه در
دومی و تازه اگر هم در دومی
صادق باشند و به آن عمل هم بكنند،
پاسخ اكثريت جامعه را نداده اند.
اكثريت جامعه با آن بنيادهائی كه
برايتان برخی از آنها را بر
شمردم مسئله دارد و طبعا با
نمايندگانش كه در ارگان هائی مثل
مجمع تشخيص مصلحت، شورای
نگهبان، خبرگان، شورای
فرماندهی سپاه و ديگر نهادها
نشسته اند.
اگر
اينگونه به مسئله جنبش اصلاحات
نگاه كنيد، آنوقت مانند من كه با
شما صحبت می كنم به آينده
اصلاحات و اجتناب ناپذير بودن
تغييرات در ايران اميدوار می
شويد، زيرا اين جنبش يك طبقه و قشر
حاكم را می خواهد به زير بكشد و
تا به زير نكشد هم تحولی در جامعه
صورت نگرفته است. بحث بر سر حسن و
حسين در حاكميت نيست، بحث بر سر
ديكتاتوری يك طبقه و يك قشر بر
جامعه ايران است كه روی نفت
نشسته و تجارت را سيستم حاكم بر
كشور كرده است. همانگونه كه كارخانه
خوابيده و می خوابد، اسكله
های كالای قاچاق و غير قاچاق
رونق می گيرد. بيكاری از اينجا
سرچشمه می گيرد، همانطور كه فحشا
و اعتياد در جامعه از اينجا سرچشمه
می گيرد. پايه اين تضاد عمده كه
در واقع تضاد مردم است با حاكميت،
بر سر اين نيست كه عمامه اين سفيد
است و عمامه آن ديگری سياه و يا
ريش اين بلند است و ريش آن ديگری
كوتاه، حجاب اين كجه و يا حجاب آن
يكی برتراست. اينها روی قضيه
است، اصل همان است كه گفتم و اتفاقا
در همين انتخابات هم شما ديديد كه
برای حفظ قدرت همه اين حرف ها را
رها كردند و در چهارشنبه سوری هم
ديديد كه خودشان آتش پرست تراز مردم
و زرتشت شدند. تقلب در انتخابات كه
چيزی نيست، آنها وارد بزرگترين
معاملات اقتصادی و سياسی در
عرصه جهانی شدند تا موقعيت
خودشان را حفظ كنند. به صغير و كبير
و روحانی و غير روحانی مخالف
تا آنجا كه زورشان رسيد رحم نكردند
و اگر زورشان برسد رحم هم نخواهند
كرد. خود همين نشانه ها، يعنی
اينكه دعوا بر سر چيز ديگری است و
كاسه كوزه اش حجاب و ريش و ارزش
های اسلامی است و سياهی
لشكرش هم انصارحزب الله و لباس
مشكی ها و لباس شخصی ها و از
همين دارو دسته ها كه اگر از سرخ
جامگان و گارد مخصوص شاه عباس
صفوی بگذريم، در دوران فاشيسم
هيلتری با همين ماهيت درست شدند
و در خدمت كارخانه داران و سرمايه
داران وقت آلمان قرار گرفتند.
سرمايه دارانی كه برای مقابله
با جنبش عظيم كارگری آلمان كه
می رفت تا بانی تحولات بزرگ
دراين كشور شود هيلتر را با شعار
سوسياليسم اما با مدل
ناسيوناليستی آلمان سر كار
آوردند تا هم مردم را با شعار
سوسياليستی فريب بدهند و هم
بحران اقتصادی را با جنگ حل كنند.
خدابخشيان:
به اين ترتيب شما می خواهيد
بگوئيد امريكا از اين ضعف حاكميت
استفاده كرده و با قدرت بيشتری
جمهوری اسلامی را زير فشار
خواهد گذاشت؟
راه
توده:
آقای بوش برای منافع امريكا
از موقعيتی كه در ايران فراهم
آماده به سود خودش استفاده خواهد
كرد. بحث ما با ديگرانی كه امريكا
را ناجی ايران می دانند
همينجاست. اما در مجموع صحبت شما
كاملا درست است. تعريف عجيبی كه
آقای بوش چند روز پيش از خانم
عبادی بعنوان يك زن آزاديخواه و
مسلمان كرد، پاسخ های منفی كه
كاخ سفيد در اين روزها به درخواست
ها و پيام های آقايان برای
برقراری مناسبات با امريكا
داده، عملا يعنی همان نتيجه
ای كه قدرت های جهانی از
انتخابات ايران گرفته اند. همانطور
كه تلويزيون العربيه دوبی،
يعنی پايتخت تجاری ايران
برای اولين بار با رضا پهلوی
درباره بازگشت به ايران مصاحبه كرد.
اصلا مهم نيست كه ايشان در آن
مصاحبه چه می گفت و يا اساسا حرف
هائی كه می زند اعتبار دارد و
يا ندارد، بلكه نفس عمل، يعنی
مصاحبه تلويزيون العربيه با ايشان
خودش يك پيام آشكار است به اينكه
حساب چندانی ديگر روی حاكميت
جمهوری اسلامی نمی كنند.
نفت ايران تمام نشده كه محاسبه
روی حاكميت ايران را فراموش
كنند، بلكه اعتبار حاكميت سقوط
كرده كه چنين می كنند. 25 سال بود
كشورهای كوچك خليج فارس چنين
گامی را بر نمی داشتند واگر
مصاحبه ای با امثال رضا پهلوی
و يا خود وی پخش می كردند
تكراری شبكه های بزرگ
تلويزيونی جهان بود، اما حالا
مستقيم خودشان اقدام می كنند.
اين يك زيگنال است.
خدابخشيان:
يعنی شما می خواهيد بگوئيد،
همچنان نسل جوان كشور شاهد اصلاحات
خواهد بود. اگر چنين است، اين
سرخوردگی اخير را چگونه توضيح
می دهيد؟
راه
توده:
من كاملا با شما موافقم كه نسل جوان
هميشه نقش بزرگی در تحولات ايران
ايفاء كرده، همچنان كه در تظاهرات و
مقاومت های خيابانی انقلاب 57
ايفاء كرد، البته كم تجربگی جوان
های انقلاب 57 را هم فراموش
نكنيم، همانطور كه سازمان
نايافتگی مردم ايران در تحولات
را نبايد فراموش كنيم. يعنی شما
با سنديكاها، كارگران متشكل، زنان
سازمان يافته و يا اتحاديه های
كارمندی و كانون های
دانشجوئی مسنجم در تحولات ايران
روبرو نيستيد. بگذريم از اينكه با
شتاب در ماه های قبل از انقلاب 57
كانون هائی بوجود آمدند و يا
سنديكاهائی فعال شدند و يا
شوراهای اعتصاب تشكيل شد. اينها
همه مقطعی و بقول معروف ضربه
ای بود نه قديمی و دارای
ريشه های قوی. به همين دليل هم
بعد از انقلاب اين تشكل ها فورا آب
شدند و رهبران استخوان داری هم
نداشتند. اين مشكل اكنون هم هست و
مخالفان تحولات و اصلاحات و حاكميت
هم خيلی خوب اين را می داند و
با قدرت جلوی آن را می گيرد تا
چنين نشود، درعين حال كه انسجام
خودش را مرتب تقويت می كند. شايد
اين كنگره های پياپی موتلفه
اسلامی بهترين نمونه باشد. اما
با همه اين تجربه تاريخی، می
خواهم خدمت شما بگويم كه اين نسل،
پخته تر و با دانش تر و با تجربه تر
از نسل انقلاب 57 است و همين طول
كشيدن اصلاحات و به نتيجه نرسيد
ظاهری و فوری آن مثل انقلاب 57
هم يك فرصت را تجربه بيشتر شد.
من از جمله
كسانی بودم كه به اقتضای
علاقه و فعاليت هايی كه داشتم در
جريان انقلاب 57 بی وقفه به
هرگوشه ای سر كشيدم. از بهشت زهرا
تا ميدان فردوسی و دانشگاه تهران
و از ميدان فوزيه سابق تا ميدان
ژاله و خلاصه همه جا بودم و به محافل
جمعی از آقايان ملی و ملی –
مذهبی و روحانی شريفی مثل
آيت الله طالقانی راه داشتم،
شاهد شكل گيری شتابزده سازمان
مجاهدين خلق پس از آزادی مسعود
رجوی و خيابانی از زندان، در
زيرزمين خانه حاج رضائی و از
ميان جوانان كم سن و سال و نوجوان
بودم و خيلی مشاهدات ديگر كه
جای بحث آن نيست. شعارهای مردم
و شعارهای روی ديوارها را در
يك دفترچه يادداشت كرده بودم. همان
موقع، يعنی ماه ها پيش از سقوط
نظام شاهنشاهی، ما در بين خودمان
يك بحث جدی داشتيم و آن اينكه
شكست و عقب نشينی برای اين بچه
های 14- 15 ساله كه با كفش كتانی
از هر طرف خودشان را به مركز تهران
می رسانند نه ممكن و نه عملی
است و قابل كنترل هم نيستند. از نظر
ما در آن موقع خطر اين بی
تجربگی و سن كم نيروی مهاجم
انقلاب بود. اتفاقا پس از انقلاب هم
ديديم كه اين نيروی جوان چطور در
دو صف قرار گرفتند و چه كردند. چه
آنها كه رفتند عضو كميته و سپاه
شدند و چه آنها كه رفتند حكومت
شوراها در كردستان و تركمنستان
درست كنند و يا در خوزستان تمرين
حكومت شورائی كردند و يا در
تهران ميليشيای مجاهدين خلق
شدند. ظرفيت اين ماجراجوئی ها و
خشونت كاملا در همان زمان های
پيش از انقلاب هم نمايان بود.
درجريان
تحولات كنونی كشور هم يك چنين
وضعی تا حدودی وجود دارد، اما
خوشبختانه سطح دانش و تجربه ای
كه نسل انقلاب به جامعه منتقل كرده
و دوران ركود و فراموشی فاصله 28
مرداد تا بهمن 57 در جامعه بوجود
نيآمده نقطه اميدی است كه نسل
جوان كنونی اشتباهات نسل جوان
دوران انقلاب را نكند. اين اشاره را
به آن دليل كردم كه از شنوندگانتان
خواهش كنم برای شناخت بيشتر
جوانان و نوجوانان كنونی ايران و
اطلاع از سطح اطلاعات عمومی آنها
حوصله كنند و حداقل اين وبلاگ
های داخل كشور را بخوانند. دهها
وبلاگ درايران فعال است كه
لابلای آنها شما با خبر، گزارش،
آگاهی و انواع مسائل اجتماعی
آشنا می شويد. همين كنكاش به شما
نشان خواهد داد كه نسل جديد و جوان
كشور چه تفاوت هائی با نسل دوران
انقلاب دارد و آگاهی اجتماعی
و تاريخی آن چقدر نسبت به نسل
دوران انقلاب متفاوت است. نتيجه و
تاثير حجم عظيم خاطرات و كتاب
های تاريخ كه درايران منتشر شده
را شما در همين وبلاگ ها، در فعاليت
انجمن های اسلامی، در بيانيه
هائی كه صادر می كنند و حتی
در اختلافات و گروهبندی های
دانشجوئی شما كشف می كنيد و با
راه كارهائی آشنا می شويد كه
اين نسل در مقايسه با بی راه
حلی و ناصبوری نسل جوان دوران
انقلاب پيدا كرده است.
پارلمان
دانشگاهي
همين شعار
و خواست تشكيل پارلمان دانشجوئی
خودش يكی از مهم ترين بحث های
دانشجوئی در كشور است كه اغلب به
آن توجه ريشه ای در خارج از كشور
نشده است. همه فكر كرده اند آنها
می خواهند يك پارلمان دركنار
پارلمان و مجلس كشور درست كنند،
درحاليكه اصلا اينطور نيست و ماجرا
چيز ديگری است. اين پارلمان نيست
كه آنها می خواهند درست كنند،
بلكه يك جبهه است كه می خواهند
رسميت بدهند در دانشگاه ها تا گروه
های سياسی و تفكرات مختلف
بتوانند مستقل فعاليت كنند. در اين
25 سال و زير فشار حكومت به هيچ
گروهی جز انجمن اسلامی اجازه
فعاليت در دانشگاه ها ندادند و حالا
در درون انجمن های اسلامی
انواع گرايش ها وتفكرات سياسی
رشد كرده است. اين پيشنهاد پارلمان
در واقع برای پالايش انجمن
های اسلامی است تا واقعا
اسلامی ها در انجمن ها بمانند و
گرايش های ديگر گروه های خود
را با هر نامی كه ميخواهند تشكيل
بدهند وهمه آنها در يك جبهه و يا در
يك پارلمان سراسر در دانشگاه ها
فعاليت كنند. يعنی ما با نام
ديگری از اتحاديه تشكل های
دانشجوئی سراسر كشور روبرو
هستيم. زبان و كلام و اصطلاح
ديگری. شما ببينيد چه حوادثی
در كشور روی داده است و نسل جديد
و جوان كشور چگونه يكديگر و انديشه
های متفاوت را نه تنها پذيرفته
بلكه راه كار برای همزيستی
پيدا كرده است! هی اين آقای
كديور می رود در دانشگاه ها
سخنرانی می كند و ضمن انتقاد
شديد از ولايت فقيه و اوضاع
سياسی كشور، به دانشجويان توصيه
می كند از اسلام دور نشويد و
رفتارهای حكومتی باعث دور شدن
شما از اسلام در انجمن های
اسلامی نشود. ما توجه نمی كنيم
و پيگيری نمی كنيم كه انگيزه
او از اين توصيه ها چيست و چه
اتفاقی در انجمن های
اسلامی افتاده و يا در شرف وقوع
است كه اين توصيه ها می شود و يا
دفتر تحكيم وحدت چرا به دو شاخه
اكثريت و اقليت تقسيم شده و يا چرا
بسرعت بسيج دانشجوئی يا هسته
های نيمه مسلح و يا وابسته به
نيروهای مسلح را در دانشگاه ها
سازمان داده اند تا جلوی رشد و
شكل گيری تشكل های ديگر گرفته
شود. اين فقط يك نمونه بود كه خدمت
شما و شنوندگانتان گفتم و هدفم اين
بود كه تفاوت ميزان آگاهی و
تجربه اين نسل را با نسل دوران
انقلاب يادآوری كرده باشم و ضمنا
گفته باشم كه خواست اصلاحات و فشار
از پائين و از بطن جامعه برای
تشكل يابی چقدر ريشه ايست.
تاريخ
و تجربه
شما غافل
نشويد از تاريخ و خاطراتی كه
درايران منتشر شده و بصورت وسيع اين
نسل جديد آن را خوانده است. كجا در
سال 57 اين طور تحقيقات و خاطرات
دراختيار نسل ما بود؟ شما اين جلد
سوم تاريخ شاه عباس مرحوم نصرالله
فلسفی را بخوانيد. ببينيد چگونه
روحانيون و حكومت دينی صفويه و
شاه عباس و ساولوس مذهبی را به
جامعه تشنه آگاهی و تشنه تاريخ
گذشته معرفی كرده است. بنابراين،
به اين نسل جديد كه خواهان تحولات
است، خواهان آگاهی جهانی است،
روز به روز مسلط تر می شود به
گذشته تاريخی خود، گرايش های
ملی پيدا كرده، گرايش های
عدالتخواهانه پيدا كرده، دگرانديش
های جديد مملكت شده اند، به اين
نسل اعتماد كنيم، كه البته اطمينان
دارم شما و شنوندگانتان چنين
اعتمادی را داريد. البته اين
نسل، زبان ديگری دارد، آگاهی
متفاوتی نسبت به نسل گذشته دارد.
خدابخشيان:
همين نسل اگر فرصتی پيدا كند و به
او اجازه انتخاب بدهند، در يك همه
پرسی به چيز رای خواهد داد؟
حالا كه با گذشته ايران آشنا شده،
پی به اشتباه نسل گذشته نبرده و
اشتباه نسل 57 را جبران نخواهد كرد؟
به گذشته و بازگشت آن رای نخواهد
داد؟
راه
توده:
من همانطور كه قبلا هم خدمت شما
گفته بودم، الان هم همچنان بر مسئله
فراهم كردن زمينه يك تحميل يك همه
پرسی به ايران تاكيد می كنم.
اتفاقا حمله نظامی به عراق و
حوادثی كه بعد از اين حمله اتفاق
افتاده است، به امريكا و ديگر قدرت
های بزرگ جهانی نشان داد كه
حضور نظامی با چه عواقبی
همراه است، بويژه اگر تشتت و نا
همگامی در جبهه قدرت های بزرگ
وجود داشته باشد. نظير آنچه در مورد
عراق پيش آمد و اروپا به اقليت و
اكثريت تبديل شد و تنها اقليت
كوچكی با امريكا همگامی كرد.
بنابراين، محتمل ترين طرح، همچنان
بردن ايران و حاكميت ايران به سمت
يك همه پرسی است. برای رسيدن
به اين شرايط، اولا بايد تمام
آلترناتيوهای مترقی در داخل
كشور از صحنه خارج شوند، يعنی
همين كاری كه حاكميت اكنون می
كند و از نظر ما كسانی بسيار
آگاهانه اين امر را در حاكميت پيش
می برند، همچنان كه شبكه های
بدامن و برادران رشيدی در
كودتای 28 مرداد پيش می بردند و
امثال فدائيان اسلام كه پدرخوانده
همين موتلفه چی ها باشد ابزار
مذهبی و خشن آن بود. از طرف ديگر
بيگانگی حاكميت با مردم روز به
روز بيشتر می شود. ما فكر می
كنيم بهترين دستآورد قدرت های
خارجی و عوامل آنها در داخل
حاكميت همين نتايجی باشد كه از
انتخابات مجلس هفتم گرفتند. مسائل
مربوط به پرونده عمليات
تروريستی جمهوری اسلامی
طی 25 سال گذشته در خارج از كشور
كه حالا مسئله اتمی هم به آن
اضافه شده و حوادث جديد تروريستی
در عراق و حتی ديگر كشورهای كه
به نوعی اشاره به نقش جمهوری
اسلام در آنها می شود. خلاصه همه
و همه آن شرايط مناسب يك همه پرسی
امريكائی كه از درون آن
كارگزاران مستقيم امريكا بيرون
بيآيند را فراهم می كند. در اين
همه پرسی، كه اشكال و شيوه های
آن را شرايط داخلی و جهانی
تعيين خواهد كرد، همانطور كه قبلا
هم گفته ام يك رفرم ظاهری در
ايران ايجاد خواهد شد. يعنی
پوسته حاكميت را عوض خواهند كرد و
به سلطه روحانيون خاتمه خواهند
بخشيد كه اين را ميليون ها مردم
ايران می توانند يك رفرم تلقی
كنند. ما اگر در شهرهای بزرگ
ايران و در محافل دانشگاهی و
تحصيل كرده ايران تمايل به چنين
رفرمی را و رشد آن را نبينيم خود
را فريب داده ايم. حتی به آنجا
داريم می رويم كه بخشهائی از
جامعه بگويد "اينها بروند، به هر
قيمت و هر شكل از اشكال، حتی به
كمك خارجی”. من تصور می كنم
اين يك حساب دو دوتا چهارتا باشد كه
65 درصد اين جامعه امروز به حاكميت
رای نداده است. بسيار خوب، در هر
همه پرسی و رفراندومی اين 65
درصد كه در انتخابات مجلس هفتم شركت
نكرد، اگر شرايط مناسبی فراهم
باشد عليه اين حاكميت در انتخابات
شركت می كند. اين كه ديگر اظهرمن
الشمس است و امريكا و اروپا هم خوب
اين را فهميده اند. دليلش همين
مناسبات جديد و محدوديت ها و
فشارهای جديدی است كه بعد از
انتخابات مجلس هفتم به جمهوری
اسلامی وارد می آورند. به اين
ترتيب، لازم نيست ارتش به ايران
بفرستند، كافی است شرايط بين
المللی آن را فراهم كنند. البته
فشارهای نظامی هم در حد ضربات
نظامی وارد خواهند آورد. اين هم
عمل جديد وتازه ای نيست. شما
می دانيد كه در پايان جنگ ايران و
عراق اين امريكا بود كه پايانه
های نفتی ايران را بمباران
كرد و قايق های تندرو سپاه را هم
در خليج فارس زد. آن موقع، با آن
حمايت و مشروعيت مردمی حكومت،
امريكا چنين كرد، وای به حالا كه
اصلا شرايط آن سال ها در ايران وجود
ندارد.
مسئله به
قول خود مذهبی ها بر سر يك اجماع
است. يعنی امريكا و اروپا به يك
اجماع قطعی در باره نحوه رفتار
با جمهوری اسلامی برسند. ما
شاهديم كه به اين اجماع دارند نزديك
می شوند و از درون حاكميت هم به
اين امر كمك می شود. شما نگاه
كنيد، حالا و در اين وانفسا دوباره
سپاه و بنياد 15 خرداد فيلشان ياد
هندوستان كرده و برای ترور سلمان
رشدی بيانيه می دهد! و يا عده
ای را كه پرونده تروريستی در
جهان دارند و در داخل كشور هم همين
پرونده را دارند برده اند مجلس هفتم.
اينها اگر زمينه سازی برای آن
اجماع جهانی نيست، پس چيست؟ مگر
شبكه بدامن و رشيدی بايد شاخ و دم
داشته باشند. همين است ديگر. همان ها
كه طی 6 سال كار را به اينجا
كشانده اند، خود خودشانند. بدامن
اند و رشيدی جمهوری اسلامی.
خدابخشيان:
شما فرض كنيد كه يك همه پرسی هم
درايران انجام شد. از درون اين همه
پرسی چه كسانی بيرون خواهند
آمد؟ بازهم فكر می كنيد آقای
منتظري؟ و باز همان آش و همان كاسه
قديمي؟
راه
توده:
ما فكر می كنيم آنها، برای يك
همه پرسی مطلوب خود منتظر حذف
طيف هائی در درون و پيرامون
حاكميت هستند. شما نگاه كنيد به اين
آخرين اظهار نظری كه آقای
برژينسكی در ارتباط با طرح
خاورميانه بزرگ امريكا. او گفته كه
با اصل همه پرسی مندرج در طرح
خاورميانه بزرگ امريكا موافق است،
اما به آن شرط كه ابتدا شرايط آن در
اين كشورها فراهم شود، زيرا ممكن
است همه پرسی شود و از درون آن
امثال شيخ ياسين بيرون بيآيند.
البته ديديد كه حذف شيخ ياسين دشوار
نبود، بلكه امثال برژينسكی
نگران بيرون آمدن آلترناتيوهای
ملی و مخالف غيرماجراجوی
سياست های سلطه گرانه امريكا در
ايران و در منطقه هستند كه اتفاقا
برعكس حاكميت كنونی ايران، در
ميان مردم پايگاه وسيع هم داشته
باشند. امريكا نمی تواند با چنين
آلترناتيوی موافق باشد. در
اينصورت امريكا در همه پرسی
چيزی كه بدست نمی آورد هيچ،
چيزی را هم از دست می دهد.
بنابراين حذف آلترناتيوهای
ملی و مترقی در درون و يا
پيرامون حاكميت و يا حتی در خارج
حاكميت بايد مورد توجه امثال
برژينسكی باشد كه حذف آنها حذف
يك نفر نيست و توسط امريكا و از خارج
هم ممكن نيست، بلكه در داخل و توسط
خود حكومت ها بايد انجام شود. حكومت
هائی كه پس از اين طی مسير
بايد خودشان هم در يك صحنه سازی
رفرميستی و احتمالا در يك همه
پرسی از صحنه حذف شوند و مردم حذف
و بركناری آن ها را جشن بگيرند.
اين تجربه ايست كه ما در اروپای
شرقی هم شاهدش بوديم. در همين
گرجستان هم اخيرا شاهد بوديم، در
نيكاراگوا هم همين كار را كردند و
در ونزوئلا هم دارند همين را سازمان
می دهند.
بنابراين
همه پرسی امريكائی برای
روی كار آوردن يك حكومت ملی و
حامی منافع ملی ايران انجام
نمی شود، بلكه برای بر سر كار
آوردن حكومتی تابع سياست ومنافع
امريكا انجام می شود. منتهی
ظرافت كار و فاجعه اينجاست كه حكومت
كنونی با شعار عليه امريكا و
بنام انقلاب 57 عملا همين هدف
نهائی امريكا را پيش می برد و
كار را به انجام رفراندوم
امريكائی می كشاند. آن تاكيد
برژينسكی بر فراهم ساختن شرايط
سياسی يك رفراندم در طرح
خاورميانه بزرگ امريكا، يعنی
زمينه سازی سياسی برای به
قدرت رسيدن كارگزاران سياست امريكا
و لاغير. حالا شما می توانيد
بپرسيد كه خوب، چرا فكر نكنيم كه
خود همين حكومت می تواند كارگزار
سياست امريكا بشود؟
پاسخ ما
اينست كه وقتی امريكا می داند
65 در صد آراء مردم ايران عليه حكومت
است و تغيير حكومت در شرايط ويژه
ای می تواند منجر به روی
كار آمدن كارگزاران مستقيم امريكا
روی شانه های مردم باشد، مگر
احمق است با حاكميتی كنار بيآيد
كه كنار رفتنش را 60 – 70 درصد مردم
لحظه شماری می كنند و با حمايت
از آن تمام برگ برنده تبليغاتی
خود را در ايران از دست می دهد؟
بنظر ما، آنها با اين حاكميت
بازی می كنند و بخش هائی از
سياست منطقه ای و داخلی خود را
توسط آنها پيش می برد اما روی
اين حكومت برای يك استراتژی
منطقه ای حساب نمی كند. شما
نگاه كنيد به گسترش شبكه
تلويزيونی راديو امريكا و
تلويزيون "آزادی” كه فعلا
عربی است و قرار است بزودی
فارسی از خليج فارس پخش كند،
نگاه كنيد به راه اندازی راديو
فردا در خليج فارس به زبان فارسی.
اينها هر كدام برای خودش يك دليل
از مجموعه دلائلی است ك بنظر ما
امريكا بطور استراتژيك برای
بهره گيری از جو داخل كشور و
بويژه جوانان عليه حاكميت كنونی
ايران. بنابراين امريكا فقط از
امتيازهائی كه حاكميت جمهوری
اسلامی برای حفظ خود می دهد
و خواهد داد استفاده می كند و
سياست منطقه ای خودش را پيش می
برد و همزمان در تدارك فراهم
سازی استراتژی خودش در ايران
هم هست.
كاری كه
با انتخابات مجلس هفتم كردند، اگر
با دستگيری ها و قلع و قمع تشكل
ها و افراد در داخل كشور تكميل
كنند، از نظر ما درجهت سياست كامل
امريكا و رفع نگرانی آقای
برژينسكی درباره خطر انجام همه
پرسی و در آمدن آلترناتيوهای
ملی از درون اين نوع همه پرسی
ها گام عملی برداشته اند. امريكا
می خواهد هر نوع امكان و
آلترناتيو ملی كه هنوز از انقلاب
57 و آرمان های آن سخن می گويد
از بين ببرد تا زمينه برای
آلترناتيو مستقيم خودش فراهم شود و
يا اگر مجبور شد ايران را تكه تكه
خواهد كرد. اين خواست اسرائيل هم
هست. ما هيچ تعارفی نداريم
بگوئيم كه از نظر ما، بيخ گوش ارشد
ترين مقامات ايران كارگزاران
امريكايی و انگليسی اين سياست
نشسته اند. تاريخ نشان خواهد داد.
همانطور كه نام امثال بقائی و
ميراشرافی و برادران رشيدی و
مكی بعنوان زمينه سازان
كودتای 28 مرداد ثبت شد. من
اميدوارم درارتباط با امريكا و
اسرائيل حرفی نزده باشم كه پخش
آن از راديوی شما ايجاد مشكل
بكند.
خدابخشيان:
اين همه پرسی، همان انقلاب
مخملين نيست كه در اروپای
شرقی هم اتفاق افتاد؟
راه
توده:
ببينيد! ايران چكسلواك سابق و يا
لهستان نيست. آنها كشورهای
اروپائی هستند و ما يك كشور
آسيائی و با فرهنگ خودمان.
معمولا نه حكومت ها در اين كشورها
از خشونت پرهيز دارند و نه مردم در
جنبش های اجتماعی از خشونت
بيم و هراس دارند. اين كه جنبش
كنونی مردم ايران هم سرانجام به
خشونت كشيده شود، هميشه احتمالش
بوده و الان بيشتر هم شده است. همه
بحث اصلاحات و پرهيز از خشونت هم
برای اين بود و هست كه كار به
اينجا كشيده نشود. اما تجربه نشان
داده است كه ظرفيت عقب نشينی در
كشورهای آسيائی نظير ايران كم
است و سرانجام آنقدر در برابر مردم
مقاومت می كنند و متوسل به خشونت
می شوند تا مردم هم به محض فراهم
شدن شرايط و موقعيت متوسل به خشونت
شوند. مثل انقلاب 57.
كار
نداشته باشيم به اينكه در ايران
تحولات از مسير مخلمين می گذرد و
يا مسير آتشين. آنچه كه بايد بشود
سرانجام می شود و آن "تحول"
است در اشكال ممكن آن در هر شرايط.
اتفاقا،
حاكميت هم دنبال كودتای
مخملين است. فكر كرده با مهره
چينی در مجلس هفتم بجای يك
كودتای خونين يك ضد تحول مخملين
كرده، اما غافل است كه اين مجلس
سرانجام جنبش اصلاحات در ايران
نمی تواند باشد. تحول سرانجام
بايد درايران اتفاق بيفتد و الزاما
هم مخملين نيست. حتی با خاموش
كردن چراغ مجلس و نشستن در
تاريكی هم نمی توانند از
اصلاحات و تحولات بگريزند. اصل
ماجرا كه مجلس ششم هم متاثر از آن
بود در جامعه در جريان است. توجه
نداشتن و اعتقاد نداشتن به همين
زيربنای جنبش است كه هر بار يك
حادثه منفی اتفاق می افتد و
جناح راست جمهوری اسلامی يك
گام به جلو می گذارد ما شاهد يك
افت سياسی و ياس و نااميدی در
ميان سياسيون می شويم؛ و برعكس،
هر گاه حادثه ای در جامعه اتفاق
می افتد آبی هم زير پوست
های سياسی می رود. دليل اين
افت و خيز همان است كه شما هم اشاره
كرديد. يعنی بسياری جنبش را در
حوادث می بينند نه درعمق بحران
اجتماعی و به همين دليل با يك
حادثه غافلگير می شوند و فعال و
با يك حادثه منفی هم باز غافلگير
می شوند و منزوی. معمولا اين
نوسان ها درايران چند ماه به چندماه
تكرار می شود و ما شاهد رخوت ها و
بيهوشی هائی می شويم كه پس
از يك حادثه مثبت و اميدوار كننده
در جنبش دوباره فصل به هوش آمدن و
بيدار شدن شروع می شود، كه همه
مسئله مثل اينكه مجلس نبوده و يا 18
تيرنبوده؛ مثل اينكه ترقه بازی
چهارشنبه سوری هم هست، شادی
سراسر دركردستان هم هست، شورش
كارگران هم هست، اعتصاب معلمين هم
هست. حتی بنظر ما همين حالتی
كه اكنون در جامعه احساس می شود،
يعنی انفعال و بی اعتنائی
به حكومت هم خودش يك نوع
مقاومت و روحيه مقابله با حكومت
است. اشتباه نبايد كرد، ما ديديم در
زير پوست آن بی تفاوتی دهه 40 و
50 در زمان شاه چه آتشی نهفته بود
و چگونه انفجارگونه خودش را نشان
داد. به همين دليل هم هست كه وقتی
امتيازی را جنبش در اختيار دارد
اين نوع مبارزان و سياستمداران و يا
علاقمندان به تحولات ارزش و اعتبار
آن را درك نمی كنند، چرا؟ چون
هيجان ايجاد نكرده است؛ مثل همين
مجلس ششم كه حالا عده ای تازه از
خواب بيدار شده و فهميده اند چه
سنگر مهمی را جنبش دراختيار
گرفته بود. ديروز به اهميت آن توجه
نداشتند و امروز كه از دست می رود
و يا رفته يكباره آن را يك فاجعه و
پايان اصلاحات در جامعه تصور كرده
اند و دچار افت سياسی و رخوت و
نااميدی شده اند.
شناخت ما و
دوستان و همفكران ما در داخل كشور
از جامعه ايران همين است كه خدمت
شما گفتم و به همين دليل هم می
بينيد كه امشب هم كه پس از انتخابات
مجلس هفتم است وقتی با هم صحبت
می كنيم، من با همان لحن، همان
اميد و همان قاطعيت برای
شنوندگان شما صحبت می كنم كه در
تمام طول اين سالها كرده ام؛ پيش از
انتخاب آقای خاتمی، پس از
انتخاب ايشان، پيش از انتخابات
مجلس ششم، پس از انتخابات مجلس هفتم.
|