ايران

پيك

                         

ارتش صدام همانگونه فروپاشيد

كه هر ارتش ديكتاتوری فرو می پاشد

 

 

توضيح:

يك سال ازحمله آمريكا به عراق و سرنگونی حكومت صدام حسين می گذرد. طی سالی كه گذشت، حرف ها و حديث های گوناگونی درمورد دلايل ديكتاتور عراق گفته شد كه از آن جمله می توان به نارضايتی شديد مردم از وی و... اشاره كرد.

دراين مقاله، از زاويه ای ديگر به آن رويداد مهم نگريسته شده است كه متن آن در ذيل می آيد:
برای كسانی كه درروزهای ۱۷ مارس تا ۶آوريل (۲۹اسفند تا ۱۸فروردين) اخبار رسانه های مختلف جهانی را با دقت دنبال می كردند، همواره اين سؤال وجودداشته است كه چرا درست خلاف جهت روند اخبار، آمريكا ناگهان درجنگ با عراق پيروزشد؟

چرا درحالی كه ژنرال «ريچارد مه يرز» و «دونالد رامسفلد» در واشنگتن و ژنرال «بروكس» در قطر از ارائه حتی يك پاسخ روشن به خبرنگاران درباره علل پيشرفت نيروها، حتی در شانزدهمين روز پس از نبرد عاجز بودند، ناگهان بغداد بدون مقاومت تسليم شد؟

فاجعه ای كه تا تكرار فاصله ای نداشت

كهنه سربازان آمريكايی دردناك ترين خاطره خود از جنگ ويتنام را نه حملات پی درپی ويت كنگها يا سرسختی سربازان ژنرال «جياپ» بلكه حملات پی درپی رسانه های خودی (آمريكايي) به سربازان و ژنرالهای آمريكايی می دانند.

آنها معتقدبودند كه جنگ را به رسانه ها باختند. فرمانده يكی از واحدهای دريايی آمريكا گفته بود: ازجان خود برای شكست دشمن می گذريم و دسته دسته كشته می شويم، اما اين كثافتها (اشاره به خبرنگاران) از ما نزد مردم آمريكا و جهان، مشتی آدم كش به تصوير كشيده اند.

اكنون داستان، ۳۰ سال بعد از ۱۹۷۳، درحال تكراربود.

خبرنگاران غربی تا دو روز اول تقريبا با اعتمادكامل دركنفرانسهای خبری واشنگتن و قطر به عنوان «مستمعين خوب» نكات مورداشاره فرماندهان آمريكايی و انگليسی را يادداشت كردند، اما زمانی كه آمريكاييها پس از يك هفته حتی نتوانستند بنادر «فاو» و «ام القصر» را كامل تسخيركنند ورق برگشت.
روز هفتم نبرد، يك خبرنگار آمريكايی از رامسفلد پرسيد: از استراتژی شوك و بهت شما چه خبر؟ واقعا خيلی دشمن را شگفت زده كرديد.

هنگامی كه يك خبرنگار انگليسی درباره افزايش تلفات غيرنظامی درجريان حملات آمريكايی سخن گفت، رامسفلد با زهرخندی گفت: شما خبرنگار انگليسی هستيد. فكرمی كردم عرب هستيد! ازشما انتظار ندارم عمليات ما را با بمباران های گسترده آلمان درجنگ دوم مقايسه كنيد.

دبيران و سردبيران رسانه ها درتمام روزهای جنگ به جز مشتی توجيه چيزی نشنيده بودند، حال آنكه بازارهای مالی لندن و نيويورك درانتظار اخبار خوب ازجبهه بود.

زمانی كه ديگر كاری از رامسفلد و ژنرالهايش برنمی آمد، ناگهان ديپلماسی زور و ثروت آمريكا به حركت درآمد و «كاندوليسارايس» (الهه جنگ آمريكا) مشاور امنيتی رئيس جمهوری با سفری كوتاه به مسكو، تيرخلاص را به ارتش مدافع عراق زد.

مدافعينی كه تحت تأثير موشكهای هدايت شونده و بمبارانهای گسترده آمريكا و انگليس قرارنگرفته بودند ناگهان اسلحه را كنارگذاشتند.

«خيانت» كلمه ای است كه حداقل از ۳هزار سال قبل، بزرگترين مشكل فرماندهان و سرداران درمقابل

دشمن بوده است.

اين بار نيز ظاهرا مقاومت برخی مدافعين در برابر خيانت عده ای ديگر بی اثر شده بود.
هدف از گزارشی كه در ادامه می خوانيد بررسی برخی ديگر ازابعاد جنگ سوم خليج فارس است.

ارتشی كه با ۵درصد تلفات تسليم شد

دراينكه روسها هنوز يكی از قوی ترين شبكه های جاسوسی و استراق سمع دنيا را دارند، شكی نيست. ماهواره های آنها بدون جنجال و هياهو درحال بررسی كليه تحركات نظامی در دنيا هستند.
دركل ۲۰روز جنگ خليج فارس، آنها با دقت تام، تمام مكالمات آمريكاييها و انگليسی ها (درسطوح درجه داران تا ژنرالها) را «شنود» كرده بودند.

مطالعه اين گزارش شنود نشان می دهد كه ۲روز به پايان جنگ، ارتش عراق تنها ۸درصد نيروهای خود را ازدست داده بود و اين رقم برای گاردهای جمهوری عراق (مدافعين بغداد) تنها ۵درصد ثبت شد.
هنگامی كه واحدهای سبك تفنگدار دريايی آمريكا با استعداد كمتر از دو لشكر به بغداد رسيدند، از نظر عددی حتی يك پنجم مدافعان نيز نبودند.

آنها از پشتيبانی زرهی و توپخانه نيز برخوردار نبودند، اما با كمال تعجب وارد شهر شدند و در شهر نيز از آنها استقبال شد!

كنارگذاشتن يك سنت ۱۵۰ساله

رامسفلد برخلاف نظر پنتاگون و ژنرالهای آمريكايی معتقد به يك نبرد برق آسا در عراق بود.
او نتوانسته بود هيچ دليل محكمی برای حمله همزمان نيروهای زمينی و هوايی ارائه دهد، اما متأسفانه خوشبينی ساده لوحانه اش با واقعيت هماهنگ درآمد.

در ۱۷مارس ۲۰۰۳، حدود يكصد هزار سرباز آمريكايی با برخورداری از آتش سنگين هوايی، دريايی و زمينی واردعراق شدند.

اين بار برخلاف ۱۵۰سال اخير نيروی زمينی منتظر نابودی ماشين جنگی حريف ازطريق بمباران سنگين نشده بود.

از جنگهای انفصال آمريكا در ۱۸۶۰ به اين سو، سرباز آمريكايی همواره در پناه آتش پيش رفته و تنها خرابه ها را تصرف كرده است.

درجنگهای بزرگ نيمه اول و دوم قرن بيستم، باراصلی جنگ همواره بردوش نيروی هوايی آمريكا بوده اما اينبار برای اولين بار نيروهای زمينی دشواری يك «جنگ نزديك زميني» را درك كردند.
اگرچه آنها از پشتيبانی هوايی برخوردار بودند، اما حريف آنها سرسختانه مقاومت می كرد.
بزرگترين اشتباه رامسفلد و مه يرز عدم استفاده از بمبارانهای گسترده هوايی قبل از حمله اصلی بود و اگر ديپلماسی «زور و ثروت» آمريكا به كمك آنها نمی آمد. جنگ به جای ۲۰روز، ۶ماه به طول می انجاميد و شايد رأی دهنده های آمريكايی ادامه سياستهای نظامی گرانه بوش را با مشكل مواجه می كردند.

آنچه بدان پرداخته نشد

آمريكاييها ازهمان ابتدای جنگ سعی داشتند تا مقاومت عراقيها را ضعيف نشان دهند، اما بررسی گزارشهای منابع مستقل، فرماندهان درگير در صحنه عمليات و كندی پيشرفت آمريكاييها همگی حكايت از مقاومت مناسب در سطوح ميانی ارتش عراق داشت.

شايد بهترين سند برای اين مسأله، شنود مكالمات فرماندهان ارشد آمريكا و انگليس توسط روسها باشد كه چندی پيش به روی سايتهای اينترنتی قرارگرفت و دريكی از روزنامه های ايران نيز به چاپ رسيد. دربخشی از اين شنودها آمده است: مقاومت عراقيها بسيارمصممانه تر از آنچه بود كه انتظار می رفت ما هنگامی قادر به پيشروی هستيم كه آنها را با توپخانه و حملات هوايی كاملا نابود كرده باشيم.
ژنرال «تامی فرانكس» نيز در يك مكالمه راديويی در دوم فروردين (روز سوم جنگ) می گويد: برای گرفتن يك شهرك ۳روز وقت صرف كرديم. به اين ترتيب می توان حدس زد در بغداد چه چيزی در انتظار ما است. گفته يك سرباز زخمی آمريكايی نيز در روزهای اول جنگ می تواند غافلگيری غربيها از مقاومت را نشان دهد. اين نادانهای چندستاره به ما قول پيروزی دادند و گفتند كه مردم به لوله های تانكها گل آويزان می كنند. درعوض، ما با افرادی سرسخت مواجه شديم كه برای دفاع از خاك خود تا آخرين نفس می جنگيدند.

همچنين بررسی وضعيت نيروهای موتوريزه آمريكايی در ابتدای جنگ نشان می داد كه آنها بطورمرتب با عمليات تدافعی عراقی ها مواجه شده اند.

حتی تا روزهای آخرجنگ اثری از تانكها و نفربرهای رهاشده به چشم نمی خورد و اين امر نشان می دهد كه عراقيها از ابتدا به دنبال يك نبردجدی و نه دفاع «باری به هرجهت» بوده اند.
يكی از شديدترين عمليات دفاعی مربوط به دفاع در منطقه «ديوانيه» در روز پانزدهم نبرد بود. واحد دوم تفنگداران دريايی آمريكا ناگهان با آتش سنگين خمپاره و توپخانه مواجه شدند و پس از ۷ ساعت نبرد به عقب رانده شدند. اين عمليات برای آمريكا ۲۰ كشته و زخمی و انهدام ۱۲ تانك و نفربر را در بر داشت. آمريكاييها كه در روزهای اول جنگ به دروغ، خبر از تسليم سراسری لشگر ۵۱ عراق داده بودند، مجبور به اعتراف شدند كه حتی در روز هفدهم نبرد، عناصر اين لشگر در فاو و جنوب عراق مشغول مقاومت هستند.

در مجموع اطلاعات دريافتی خبرنگاران در روزهای اول تا هفدهم همگی نشان از دفاع سرسختانه ارتش عراق می داد. اين در حالی بود كه عمده مقاومت در جنوب صورت گرفت كه مردم شيعه آن عملا از بعثيها متنفر بودند، اگرچه اين امر به معنای علاقه آنها به آمريكا و انگليس نبود.
يك سروان زخمی آمريكايی روز پنجم نبرد در پاسخ به سؤال يك خبرنگار انگليسی درباره چگونگی پيشرفت كار در اطراف ام القصر و فاو، تنها يك جمله گفت: «اينجا جهنم واقعی است.»

پاتكهای ارتش عراق

پاتك در عمليات رزمی نشاندهنده تحرك يك واحد نظامی است. پاتك هيچ وقت از سوی يك ارتش بی روحيه انجام نمی گيرد، بلكه شاخصی برای بررسی روحيه نيروها است.
عراقيها در طول جنگ بارها اقدام به پاتك عليه آمريكاييها و انگليسيها كردند. اين پاتكها يك حسن داشت و آن، كاستن از روحيه سربازان آمريكايی كه به دنبال يك جنگ آسان به منطقه آمده بودند، بود. عراقيها اولين پاتك سنگين خود را در دوم فروردين عليه نيروهای مهاجم در اطراف بصره زدند. عراق با استفاده از ۸۰ تانك به واحدهای اول و سوم تفنگداران آمريكايی حمله كرد و ژنرال فرانكس مجبور شد به دليل ترس از محاصره قوای آمريكا، واحدهای زرهی پيشرو به سمت «نجف» را به جهت شرق و جنوب حركت دهد. اين اتفاق يك بار ديگر هنگامی روی داد كه ارتش آمريكا از حمله به ناصريه در ۴ فروردين نتيجه نگرفت و هنگامی كه آمريكاييها به دنبال استراحت و تجديد قوا در حالت آسيب پذيری قرار داشتند، ناگهان گردانهای تانك عراقی ضد حمله را آغاز كردند و تنها زمانی كه هلی كوپترهای آپاچی واردعمل شدند، عراقيها به بازگشت به مواضع خود رضايت دادند.
فرمانده واحد پانزدهم تفنگداران دريايی آمريكا - سرهنگ «توماس والدهاوزر» - در جريان يك مكالمه خصوصی (كه توسط واحد شنود روسها ضبط شد) به خبرنگار سی ان ان گفت: فقط می توانيم خدا را شكر كنيم كه برتری هوايی از آن ما است. خبرنگار سی ان ان بعدا اين جمله را به سردبير خود گفت و البته سياست اين رسانه پخش اينگونه اخبار نبود.

اما روزهای هفتم و هشتم فروردين (روزهای نهم و دهم نبرد) برای آمريكاييها بدترين روزها بودند، چرا كه توفان شن، دقت و قدرت هواپيماها، هلی كوپترها و موشكها را كم كرده بود و اكنون وقت آن فرا رسيده بود كه نيروهای زمينی، توان خود را محك بزنند.

حكايت پاتكهای اين ۲ روز را به نقل از شنود روسها می خوانيد:

۱۷ مارس ۲۰۰۳

در جبهه جنجالی فعاليتها به شدت افزايش يافته است. از ساعت ۷ نيروهای ائتلاف در معرض حملات مداوم در تمام طول جبهه قرار گرفته اند. فرماندهی عراق از شرايط توفان شن بهره جست و نيروهای خود را سازماندهی نمود و خطوط دفاعی مسيرهای ورودی كربلا و نجف را با دو واحد بزرگ زرهی (تقريبا شامل دو گردان زرهی با ۲۰۰ دستگاه تانك) مسدود نمود. واحدهای مهاجم عراقی مخفيانه به نزديكی مواضع تيپ سوم پياده آمريكا (تيپ موتوري) و تيپ ۱۰۱ هوابرد منتقل شدند. باطلوع خورشيد و بهبود شرايط ديد، عراقيها به اين نيروهای آمريكايی حمله ور شدند و تا غرب كربلا آنها را هدف قرار دادند. همزمان، پاتكهای گسترده و آتش سنگين توپخانه نيز لشگر سوم پياده و لشگر ۱۰۱ هوابرد آمريكا را كه مشغول نبرد در نزديكی نجف هستند، تحت فشار قرار داد. وضعيت نيروهای آمريكايی در نتيجه ادامه توفان شن و پيچيده تر شده آنها مجبور شدند واحدهای خود را برای جلوگيری از تلفات و از بين رفتن تجهيزات در شرايط ديد صفر مجددا سازماندهی و به گروههای كوچكتر تقسيم كنند. اين گروههای كوچكتر در طول جاده های منتهی به كربلا و نجف با امكانات دفاعی محدود متمركز شدند. خط مقدم واحدی در جبهه وجود نداشت، در اين شرايط، تجسس هوايی امكانپذير نيست و تا آخرين لحظه فرماندهی نيروهای ائتلاف از فعاليتهای نيروهای عراقی آگاهی نداشت. در جريان يكی از اين حمله ها، نيروهای عراقی يكی از واحدهای تيپ سوم پياده آمريكا را بدون پوشش دفاعی گرفتار كردند. در اين درگيری كوتاه مدت، واحد آمريكايی كاملا متلاشی شد و از بين رفت و از خود يك دستگاه نفربر زرهی، يك دستگاه ماشين مخصوص تعميرات و دو تانك آبرامز بر جای گذاشت كه يكی از اين تانكها كاملا قابل بهره برداری بود. در روز پانزدهم نبرد نيز اتفاق ديگری آمريكاييها را شگفت زده كرد. در حالی كه آنها از توانايی بالايی در اطراف ديوانيه برخوردار بودند و واحدهای هوايی آمريكايی دائم در رفت و آمد به منطقه برای بمباران ديوانيه بودند، ناگهان عراقيها با يك پاتك سنگين، وضعيت دشواری برای نيروهای زرهی و پياده آمريكايی ايجاد كردند. فاصله اندك بين نيروهای آمريكايی و عراقی به هواپيماهای آمريكايی امكان كمك به سربازان خودی را نمی داد (چرا كه ممكن بود نيروهای آمريكايی در اثر بمباران كشته شوند)، لشگر ۱۰۱ هوابرد دستوری مبنی بر «عقب نشينی هرچه سريعتر از اطراف شهر» دريافت كرد. به محض آنكه فاصله دو نيرو به ميزان مناسب رسيد، دستور بمبارانهای سنگين صادر شد. تلفات عراقيها در پاتكها همواره سنگين بود، اما حداقل اين حسن را داشت كه به سربازان آمريكايی گوشزد می كرد: «نبرد ۲۴ ساعته است» و زمان آن در اختيار هيچ كس نيست.

نبرد بغداد

نبرد بغداد، نبردی بود كه هيچگاه صورت نگرفت. چرا؟ پاسخ به اين سؤال هنوز بسيار مشكل است، اگرچه اطلاعات دريافتی می تواند به مانند تكه هايی از يك پازل كنار هم قرار گيرند و ما را تا حدودی به سمت واقعيت پيش ببرند.

بغداد به چند دليل می توانست قتلگاه سربازان آمريكايی باشد:

۱- وجود ۱۰۰ هزار نيروی فدايی صدام كه آماده بودند به خاطر او دست به «نبرد كثيف» بزنند. در اين نوع نبرد، نه از منطق جنگ خبری است و نه از معاهده های بين المللی. اين نوع نبرد می تواند منجر به مرگ مدافعان، مردم بغداد و ۲۰۰ هزار سرباز آمريكايی (همه با هم) شود.

۲- آمريكاييها به دليل حساسيت بين المللی نمی توانستند شهر ۲ ميليون نفری بغداد را با بمباران گسترده ويران كنند، بلكه بايد طی حملات كوچك پيش می رفتند.

۳- لشگرهای گارد حمورابی، بغداد و المدينه متخصص نبردهای شهری بودند.
۴- رود دجله، بغداد را به دو قسمت تقسيم می كرد و پلهای قرار گرفتن بر روی اين رودخانه، بسيار آسيب پذير بودند، بنابراين فتح بغداد بايد طی ۲ مرحله صورت می گرفت، ابتدا كرانه شرقی و بعد كرانه غربی و چنين امری حداقل به ۶ ماه زمان نياز داشت.
۵- صدام حسين وژنرالها پيش از شكست سال ۱۹۹۱ درس بزرگی گرفته بودند. او به خوبی می دانست كه تك تيراندازان می توانند قاتل بزرگی برای ارتشهای اشغالگر باشند. استفاده از تك تيراندازها به استراتژی روسها در نبرد شهری «استالينگراد» باز می گشت.
شكارچيان انسان در نبرد استالينگراد، هزاران سرباز آلمانی را بی صدا كشتند. در مارس ۲۰۰۳، تك تيراندازان عراقی در «فاو» و «ام القصر» آرامش را از آمريكاييها و انگليسی ها گرفتند. يك سيمونوف می تواند براحتی از فاصله ۱۵۰۰متری، هدفی به ابعاد يك انسان را متلاشی كند. خرابه های بغداد می توانست محل استقرار صدها، نه بلكه هزاران تك تيرانداز باشد. اما همانگونه كه همه می دانند «خيانت» تمام نقشه های صدام را نقش برآب كرد و بغداد ۲ميليون نفری حتی به اندازه ام القصر چندهزار نفره مقاومت نكرد. پايتختی كه سابقه چند هزارساله دارد و در ۳هزار سال پيش شاهد ظهور و حضور تمدنهای بين النهرين بود، بدون مقاومت جدی تسليم شد. گروه گزارشگران مجله ها و روزنامه های خبری كه هنوز دسته دسته به عراق می روند حكايتهای جالبی از نظاميان بلاتكليف عراقی نقل می كنند. چه بسيار درجه داران و سرهنگ های عراقی كه در كنج قهوه خانه ها سر در ميان دستی گرفته و با حالتی تأسف بار می گويند: «ما نجنگيديم.» «بغداد بدون جنگ سقوط كرد.» «دو روز مانده به ورود آمريكاييها به ما گفتند سلاحها را زمين بگذاريد.» شايد به همين دليل است كه نبرد در عراق هنوزپايان نيافته، چون نظاميان عراقی هنوز شرمنده هستند، نه برای صدام، بلكه به خاطر عراق. اكنون نيز به عقيده نگارنده ، ضربات وارد آمده به ارتشهای اشغالگر بيشتر ناشی از بغض مدافعان بغداد است كه به دنبال نبرد بودند اما هيچگاه اين فرصت به آنها داده نشد. گفتنی است كه آمريكاييها برای فتح عراق ۱۰۰ كشته دادند، حال آنكه برای نگهداری عراق طی ۸ ماه اخير، ۴۰۰ كشته داده اند.

فتح بغداد با ۲۰ هزار نفر!

در حالی كه برای فتح بغداد نياز به حداقل ۱۰۰هزار سرباز و ۲هزار تانك و پشتيبانی وسيع واحدهای توپخانه بود، در ۵ آوريل (۱۶ فروردين) ۲۰ هزار سرباز آمريكايی و انگليسی به نزديكی بغداد رسيدند اولين عمليات برای «تست» توان دفاعی بغداد با شكست مواجه شد. ژنرال فرانكس نتيجه عمليات هوابرد عليه بخشهايی از بغداد را غيرقابل قبول اعلام كرد، اما ۳ روز بعد ورق برگشت.

داستان سفارت روسيه و كاندوليزا رايس بررسی وقايع ۲ روز اخير جنگ، دو نكته غيرقابل فهم را در خود دارد. نكته اول، حمله به سفارت روسيه در بغداد و خروج تمامی پرسنل روس از آن است و نكته دوم سفر رايس (مشاور امنيت ملی رئيس جمهوری آمريكا) به مسكو و ديدار با «ولاديمير پوتين». عملا وقايع پس از اين، سرعت غيرقابل كنترلی يافت و كليد سقوط بغداد را بايد در اين دو واقعه ديد.
ظاهرا آمريكاييها موفق شدند روسها را در طول جنگ از دادن اطلاعات «حداقلي» به عراقی ها منصرف كنند و بنابراين تصميم گرفتند سفارت روسيه را به مانند سفارت چين در نبرد كوزوو بزنند اما اين بار كماندوهای آمريكايی به اين نيز اكتفا نكردند و دستور گرفتند كه اعضای سفارت را تا پايان جنگ كنترل كنند. رايس نيز با اين هدف به روسيه رفت كه به پوتين خشمگين بگويد كه «آمريكا مجبور است به هر قيمتی بازی عراق را هرچه زودتر به پايان برساند» و البته چشم پوشی روسها از اين قضيه (داستان سفارت و دفاع از بغداد) بدون پاداش نخواهد بود. حكايت روسها از داستان سفارت چنين است:
فرماندهی نيروهای ائتلاف و ادارات سياست خارجی روسيه و ايالات متحده در تلاشند تا از هر طريق ممكن، اطلاعات مربوط به آتش سوزی سفارت روسيه در نزديكی بغداد را مخفی نگاه دارند.
منابع مختلف ادعا می كنند كه سفارت روسيه فعاليتهای خود را به دليل خطر حملات هوايی، از بسياری جهات تعطيل كرده بود. فرماندهی نيروهای آمريكا از حضور سفارت روسيه در بغداد بسيار ناراحت بود و اعتقاد داشت كه برخی ابزارهای جاسوسی در آن تعبيه شده است كه اطلاعات به دست آمده از طريق آن در اختيار عراقی ها گذاشته شود. علاوه بر آن، برخی افسران مستقر در ستاد فرماندهی ائتلاف در قطر علنا ادعا نمودند كه دستگاههای مختل كننده عملكرد سلاحهای هدايت شونده در بغداد، در سفارت روسيه تعبيه شده است.

صبح ديروز (۱۷ فروردين) وزير امورخارجه آمريكا. كالين پاول، طی درخواستی خطاب به ايگور ايوانف وزيرخارجه روسيه خواهان تخليه فوری ساختمان سفارت آن كشور در بغداد شد. ديروز عصر، وزيرخارجه روسيه به آمريكايی ها اطلاع داد كه افراد حاضر در سفارت، روز ۶ آوريل بغداد را به سمت مرز سوريه ترك خواهندنمود. اين موضوع باعث ناخرسندی مقامات وزارت خارجه آمريكا گرديد كه مايل بودند افراد سفارت به سمت اردن حركت كنند. مقر فرماندهی عمليات ويژه ائتلاف اطمينان داشت كه افراد سفارتخانه روسيه حامل دستگاههای سری برداشته شده از روی تجهيزات نظامی به غنيمت گرفته شده توسط عراق هستند. بدين ترتيب، نمی توان احتمال «انتقام» از سوی فرماندهی ائتلاف را از نظر دور داشت.

علاوه بر آن، كارشناسان بر اين عقيده اند كه هدف از اين حمله عليه سفارتخانه، می توانسته آسيب رساندن به چند خودرويی باشد كه روس ها می خواستند، برای حمل تجهيزات مزبور از آن استفاده كنند. اين حقيقت نيز احتمال مزبور را تقويت می كند كه شخص سفير و همچنين روزنامه نگاران حاضر در محل سفارت جزو افراد مجروح نيستند. در اين صورت ، می توان انتظار داشت كه اين اقدام توسط نيروهای ويژه ائتلاف صورت گرفته و ضمنا با سلاحهای ساخت روسيه به افراد حمله شده تا هويت مهاجمان روشن نگردد و بعدا بتوان عراقی ها را در اين خصوص متهم كرد.
براساس جديدترين اطلاعات، ستون افراد سفارتخانه در ۳۰كيلومتری غرب شهر و در منطقه تحت اشغال نيروهای ائتلاف مورد كمين قرارگرفت. اما به سرعت از كمند آتش گريخت و چند كيلومتر جلوتر رفت كه نهايتا توسط جيپ های نظامی متوقف شد. هنگامی كه آنها تلاش می كردند با خدمه جيپ های نظامی تماس برقرار كنند دوباره به روی آنها آتش گشوده شد و سپس جيپ ها ناپديد شدند.
امروز (۱۸ فروردين) ساعت ۵ بعدازظهر، يك مكالمه تلفنی بين رئيس جمهور روسيه، ولاديمير پوتين و رئيس جمهور ايالات متحده، جورج بوش انجام شد. پيش از اين مكالمه مشاور امور امنيت ملی رئيس جمهور آمريكا، كاندوليزا رايس كه امروز وارد مسكو شد با جورج بوش رايزنی هايی انجام داده بود. رايس در مسكو با ايگور ايوانف، وزيرامورخارجه ملاقات خواهد نمود. جزئيات اين ملاقات فعلا نامعلوم است اما می توان تصور كرد كه بزودی برخی نيروهای ناشناس مسؤول حمله اعلام خواهند شد و اخبار تا سرحد امكان در اين خصوص تعديل خواهدگرديد.

تحليلگران تصور می نمايند كه وضعيتی مشابه ماجرای زيردريايی (كورسك Kursk(» كه طی آن، مكالمات خصوصی ميان مقامات عاليرتبه روسيه وآمريكا بيشتر موجب توليد سؤال شد تا جواب، در رابطه با مسأله سفارت روسيه در بغداد نيز تا حدودی مصداق پيدا خواهدكرد.
اكنون كليه كارتها بازی شده بود و فرماندهان گارد، فرماند مدافع بغداد، طارق عزيز و طرف روس همه متقاعد شده بودند كه كار صدام تمام است و بايد بغداد بدون درگيری جدی تسليم شود.

بازی ای كه برنده آن از پيش مشخص بود

«فون كلاوس ويتر» معتقد است: «جنگ ادامه ديپلماسی با استفاده از ابزارهای ديگر است»، اگر اين تعريف را قبول كنيم بايد بپذيريم كه صدام در جنگ شكست خورد. ارتش عراق نبايد می جنگيد. به هر قيمت و به هر شكل. آمريكاييها ابتدا فكر می كردند اين ارتش گرفتار در ۱۲ سال تحريم و بدون هيچ كمكی، نخواهد توانست مقاومت بكند، اما پس از يك هفته نبرد (و حتی از روز دوم نبرد) فهميدند بايد با ديپلماسی «زور و ثروت» كار را جلو ببرند.

تلخی زندگی يك ديكتاتور

صدام حسين را در گودالی به دام انداختند. بدون آنكه بسياری از فدائيانش همراه او باشند. ژنرالهای بعثی كه برای خوشامد او هر سخنی را به زبان می آوردند و همانگونه كه او می خواست حكايات را برايش نقل می كردند، او را تنها گذاشته اند. صدام پس از سقوط بغداد با چشم گريان به نزد يكی از همسرانش می رود، می گويد: «به من خيانت كردند.» حكايت او، حكايت بسياری از ديكتاتورها است. او در طول ۳ دهه حكمرانی بر عراق، بسياری از ژنرالها و فرماندهان حرفه ای و باهوش خود را كنار گذاشت و يا اعدام كرد، چراكه «بعثي» بودن را برای اثبات وفاداری كافی می دانست. او دفاع از بغداد وحومه آن را به مورد اعتمادترين مردان خود واگذار كرد، حال آنكه دليرانه ترين مقاومت را نه بعثيون، بلكه نظاميان حرفه ای لشكر ۵۱ در صدها كيلومتری بغداد انجام دادند. آنهايی كه انتظار رسيدن هيچگونه كمكی را نداشتند نظاميانی كه بدنه ارتش عراق را تشكيل می دادند و هيچگاه از حاتم بخشی های صدام چيزی نصيب شان نشده بود. آنها زير ضربات سنگين نيروهای هوايی بريتانيا و آمريكا ۱۸ روز مقاومت كردند، اما لشكرهای گارد كه نسبت خونی با صدام داشتند، حتی ۲ روز نجنگيدند. چراكه فرماندهانشان عادت كرده بودند هميشه در مقابل قدرت تمكين كنند و اكنون قويترين نيرو در عراق نه صدام، بلكه آمريكا بود.( اين مطلب از روزنت "امروز" گرفته شده است)

  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی