ابوالقاسم سرحدی زاده كه تا همين چند وقت پيش عضو مجلس ششم
بود، 19 ساله بود كه رفت زندان و پس 14 سال با انقلاب آمد
بيرون. عضو شورای مركزی حزب جمهوری اسلامی بود و پيش و بيش از
آن بنيانگذار حزب ملل اسلامی و به همين جرم هم رفت زندان شاه.
او
دو سال پيش دچار سكته شد. اين حمله پس از ديداری كه با رهبر
داشت به او دست داد. به توصيه محمد خاتمی رفته بود به رهبر
گزارش يك گروه تحقيق پيرامون حملات گروه های فشار و قتل را
بدهد كه هدايت آنها از دفتر رهبری است. دراين ديدار رهبر كه
روزگاری با او در شورای مركزی حزب جمهوری اسلامی بود، عصبانی
شده و با قطع كلام او گفت: يكباره بگوئيد خود من. چرا دفتر
دفتر می كنيد؟
اين
ضربه آخری بود كه به اعتماد و حتی اعتقاد ديرپای او به حسن نيت
علی خامنه ای وارد آمد. پس از خروج از بيت رهبری گرفتار سكته
شد.
خبرنگاران خبرگزاری ايسنا در خانه او واقع در خيابان ولی عصر
به ديدارش رفته اند و می نويسند: امروز از شنيدن اخبار سياسی
دوری ميجويد تا هيجان ناشی از اخبار منتشره، وضع جسمانياش را
بدتر نكند، گرچه در اين ديدار با گفتههايش اثبات ميكند كه
عليرغم همهی گلهمنديهايش كه شايد بيماری طولانيمدت به
آنها دامن زده باشد، فردی اصولگرا و خط امامی است.
اعتقاد دارد در وضعيت كنونی بايد "خون دل خورد و سكوت كرد".
سرحديزاده اكنون نميتواند از دست و پای چپ خود استفاده كند و
در حال حاضر فيزيوتراپها با او كار ميكنند ولی تاكنون جواب
چندانی نگرفتهاند.
او
كه درابتدای انقلاب همراه علينقی خاموشی بنياد مستضعفان را
بنيان گذارد حالا می گويد: پاهام بهتر شده ولی با دست چپ خود
نميتوانم هيچ كاری انجام دهم. عصبانی كه می شوم روی اين حالتم
تاثير زيادی می گذارد، تا حدی كه امكان سكته مجددم می رود.
-
دوست دارم از صحنهی سياست دور باشم ولی اين امر ممكن نيست و
از اخبار از طريق تلويزيون و روزنامهها آگاه ميشوم، البته
برخی اخبار تلويزيون عذابآور است. او كه برای دورانی روزنامه
"صبح آزادگان" را بجای آيندگان منتشر می كرد می گويد:
روزنامهها نسبت به گذشته بسيار غنيتر و قويتر شدهاند.
نايب
رييس اوليه بنياد مستضعفان به فعاليت روزنامهنگاری خود اشاره
ميكند و ميگويد:
در
موقعی كه تصدی بنياد جانبازان و مستضعفان را بر عهده داشتم
روزنامههای آيندگان را به اين بنياد واگذار كردم كه بعدا نام
آن به صبح آزادگان تغيير يافت. يك مرتبه ما را به خاطر مطلبی
در روزنامه به دادگاه خواستند و فرد روحانی كه بازپرس بود، گفت
"من تمام بوتيكها را بستهام، بستن چند تا روزنامه كاری
ندارد."
آقايان به اهميت روزنامه واقف نبودند و نميفهميدند كه
روزنامهها چقدر دارای اهميت هستند، اكنون نيز ميبينيد كه با
روزنامهها و روزنامهنگاران چگونه برخورد ميكنند ولی من فكر
ميكنم عليرغم برخوردهايی كه با روزنامهها داشتهاند، اين
روزنامهها نسبت به قبل بسيار قويتر شدهاند. در گذشته (قبل
از انقلاب اسلامی) چند روزنامه بود كه دارای محتوای چندانی
نبودند گرچه كه در زندان به سر ميبرديم غذايمان روزنامهی
اطلاعات و كيهان بود. البته مجبور بوديم كه بخوانيم. روزنامه
رستاخيز هم كه توسط روشنفكران آن زمان از جمله نيكخواه و
جعفريان اداره ميشد، نسبت به روزنامههای ديگر غنيتر بود.
بالاخره انقلاب شد و روزنامههای خودمان درآمدند اما اكنون
بايد به خاطر روزنامهها گريه كرد، به خاطر اينكه مظلوم هستند
و هيچ پناهگاهی ندارند يا بايد تسليم قدرت شوند و چشم بدوزند،
يا اينكه خون جگر بخورند. آزادی روزنامهها در اغلب موارد هيچ
مشكلی به وجود نميآورد، اينها خود حساسيتها را به وجود
آوردهاند.
سرحدی زاده بدون نام بردن از كيهان و اطلاعات می گويد:
اكنون مردم از برخی روزنامهها هيچ دل خوشی ندارند. اينها قبل
و بعد از انقلاب روزنامههای خوبی بودند ولی الان سقوط
كردهاند. روزنامهی ... وقيح شده كه به خود اجازه ميدهد به
هر دستگاه و شخصيتی بد و بيراه بگويد و متاسفانه كسی نميتواند
بگويد بالای چشمت ابروست. ديگر روزنامهها نسبتا خوب هستند و
اگر فرصت بيشتری داشته باشند در مقايسه با ديگر مطبوعات جهان
عالی خواهند بود.
وی با اشاره به عضويت خود در حزب جمهوری اسلامی گفت: در اوايل
انقلاب غير از حزب جمهوری اسلامی چند حزب و تشكل ديگر مانند
روحانيت مبارز، سازمان مجاهدين انقلاب و... وجود داشتند و در
مقابل اينها دار و دستهی بنيصدر و منافقين حضور داشتند.
ما
برای اينكه بتوانيم بر اين گروه (دار و دستهی بنيصدر و
منافقين) غلبه كنيم بايد ائتلاف می كرديم و برای ائتلاف لازم
بود كه عدهای خارج شوند اما همه اعتقاد داشتند كه شايستهترين
هستند. تازه اينها نخبگان جامعه بودند كه اينگونه برخورد
ميكردند. من وقتی ديدم كه كار به درازا ميكشد، بلند شدم از
سر كوچه يك جعبه شيرينی خريدم و گفتم “تو رو خدا دعوا نكنيد“.
آن موقع شخصيتهايی مثل بهشتی بودند كه آدم فكر ميكرد چنين
افرادی ميتوانند چنين خصلتهايی را مهار كنند. ولی باز هم
مشكل وجود داشت. يك عده قهر كردند و با چه زحمتی با آنها صحبت
كردند. فكر ميكنم اين وضعيت اكنون نيز وجود دارد و اين ضعف
بزرگی است. وقتی كه در بين نخبگان ما چنين روحيهای وجود داشته
باشد هيچ وقت مردم احزاب را باور نميكنند، البته من با
حزبهای خارج از كشور آشنايی ندارم ولی فكر ميكنم احزاب خارجی
به خصوص كمونيستها دارای تشكيلات قويتری هستند، البته افراد
حزبها در كشور ما تعدادشان كم است. حزب ما مگر چند نفرند
البته ما باز به نسبت برخی ديگر بيشتريم . به قول آقای حجاريان
بچههای مجاهدين انقلاب در يك فولكس واگن جا ميشوند. اين ضعف
بسيار بزرگی است. من به آقايان مشاركتی گفتم شما كه خود را
روشنفكر فرض ميكنيد بايد هنرتان در جلب تودههای مردم بيشتر
باشد كه يكی از نمونههای آن كارگران است، اما شما باور
نميكنيد چقدر حساسيت نشان ميدادند. خوب اين
كارگر
علاقهمند شدهاند در يك تشكيلاتی حضور يابد . اين كه نميشود
. ميبينيد چقدر دور از واقعيت هاست. تا نتوانيم تودهی مردم
را به اين ترتيب جذب كنيم كه علاقهی آنها ارزش دارد، فايدهای
ندارد. نبايد فقط روی اين آدمهای علاقهمند حساسيت نشان دهيم،
بايد بتوانيم اين آدمهای ساده را جذب كنيم، وقتی نتوانيم اينها
را جذب كنيم چه اميد موفقيتی وجود دارد. به همين علت همهشان
شكست ميخوردند. شايد نام اين تفكر را نشود انحصارطلبی گذاشت
ولی فهم اين نكته مهم است.
وی ادامه داد: ببينيد امام چگونه پيروز شد. يكبار محمد هاشمی
به حضرت امام گفته بود كه اخبار شما از تلويزيون جزو اولين
اخبار است كه پخش ميشود. امام به او گفته بود اخبار ما را آخر
بگوييد. در تبليغات بگوييد اصلا نگويند. محمد هاشمی گفته بود
شما در دل مردم جا داريد. امام نيز گفته بود تو خيال كردی كه
من از طريق تلويزيون تو، در قلب مردم جا دارم. من اگر اكنون در
قلب مردم جا دارم از طريق ديگر است و اگر از طريق تلويزيون بود
مردم مرا از قلبشان بيرون ميكردند. خود رفتار و كردار امام
به گونهای بود كه توده مردم جذبشان ميشدند. ما متاسفانه اين
اخلاقهای والا را از امام ياد نگرفتهايم. انسان هر چقدر
پربارتر باشد در مقابل مردم سادهای كه به او علاقهمندی نشان
ميدهند افتادهتر است، ولی متاسفانه ما اكنون اينجوری نيستيم.
در
مورد تحصن نمايندگان نظر سرحديزاده گفت: من از اول با تحصن
موافق نبودم و رفقا آمدند و من نيز رفتم چون اگر نميآمدم
دوستان صحبتهای ديگری ميكردند. اين تحصن از اول اشتباه بود.
آدمهايی كه تحصن كرده بودند، آدمهای مصممی نبودند، اگر كار يك
مقدار بالاتر ميگرفت، معلوم نبود چه پيش ميآمد. مبارزات
سياسی سختيهای خاص خود را دارد. آدمهايی كه من در آن جريان
ديدم، آنگونه كه بايد آماده نبودند.
ممكن
است در جامعه حركتی صورت بگيرد ولی مردم به اين جمع ممكن
اعتقادی نداشته باشند. مثلا در جريان شورا چقدر فضاحت و
آبروريزی شد. چهار تا آدم كه انسان توقع داشت آنها اقلا خودشان
را جمع و جور كنند اينقدر فضاحت به بار آوردند كه ديگر كسی به
انتخابات شوراها توجه نكرد. خيلی ضعفها وجود دارد. انقلابی شد
و واقعا اين انقلاب باشكوه بود. فيدل كاسترو در زمانی در مورد
انقلاب كوبا گفته بود كه انقلاب ما از خودمان بزرگتر بود.
منظورش اين بود كه ما انقلابی كرديم كه از مردم بزرگتر بود.
در صورتی كه به نظر من انقلاب ما از مردم كوچكتر بود. مردم
آمادگی خيلی بيشتر از اينها را داشتند. مردم آمادهی اوج گرفتن
بودند. ولی وقتی كه امام رفت كلی از انرژی مردم كاسته شد و
ماندند مردمی كه عاشق امام بودند، البته مقام رهبری بودند ولی
هيچ كس نميتواند جای امام را بگيرد. اكنون با توجه به
تجربهای كه كسب كردم ميگويم كه همين انقلاب، حفظش با همين
اوضاع و احوال خيلی هنر ميخواهد.
هر
پيشرفتی كه ميخواست صورت بگيرد برخی افراد جلوی آن ايستادند.
در حالی كه مكتب ما مكتب آمادهای است كه ميتواند آدمهای
بزرگ تربيت كند.
سرحدی زاده دربارهی رد صلاحيتهای انتخابات مجلس هفتم و
تلاشهايی كه كروبی و خاتمی برای جلوگيری از اين رد صلاحيتها
كردند، تشكيل مجلس هفتم و پيش بينی وضعيت آينده گفت:
آنها
( كروبی و خاتمی ) هيچ كاری نميتوانستند انجام دهند. اصلا
مردم هم از روشنفكران و هم از جناح راست خسته شدهاند. مردم
خوب تشخيص ميدهند بيايند به صحنه چه كاری انجام دهند؟
مردم
خيلی خوب عمل كردند و روشن بود كه وضع اينطور ميشود. صد
دفعهی ديگر نيز رايگيری شود همان اتفاق ميافتد.
درباره مجلس ششم و فعاليت اقتصادی آن سرحدی زاده گفت:
مجلس
ششم اگر كاری نكرد، كارها را خرابتر هم نكرد. اگر آن مجلس
نتوانست كاری بكند به اين علت بود كه با موانع زيادی روبهرو
بود. اما كارهای اقتصادی زيادی انجام داد گرچه وضعيت در مملكت
ما به گونهای است كه كسی نميتواند معجزه كند.
سرحديزاده افزود: روزنامهی نيويورك تايمز چندی پيش مدعی شد:
وضع ايران به گونهای است كه نه خود آنها ميتوانند كاری كنند
نه ما. آمريكاييها ديدند با توطئه، لشكركشی و آدم خريدن
نميتوانند هيچ كاری انجام بدهند. خود ما نيز همين جور معطل
ماندهايم. گويا در صفحه شطرنجی هستيم كه هر حركتی كه انجام
بدهيم آچمز ميشود. چندی قبل
شورای
عالی انقلاب فرهنگی در پی آن بود يك فكری بكند و متفكران و
روشنفكران را جذب بكند. در اين جلسه فردی گفته بود نخستين كاری
كه بايد در اين راه بكنيم، اين است كه ديگر با چماق توی سر
روشنفكران، دانشجويان و مردم نزنيم.
وقتی
اين حرف را ميگويد يكی از اعضای بلندپايه كه در آن جلسه حضور
داشته ميگويد اين حرفهای ضد انقلاب چيست كه شما ميگوييد مگر
ما اين كسانی را كه ميزديم متفكر و روشنفكر بودند. اينها
همهشان ضد انقلاب هستند و اصلا اين موضوع در همان زمان در
نطفه خفه شد. آيا در انقلاب فرهنگی بايد برای حمايت از نخبگان
كتكزدن آنها تجويز شود؟ قطعا در اصل اينطور نبوده و نيست ولی
انگار عدهيی چنين ميخواهند.
همين
است كه فكر ميكنم وضع در مورد مشاركت مردم
در
انتخابات رياست جمهوری بهتر از انتخابات مجلس هفتم نخواهد شد.
در مورد رد صلاحيتها يك عده را رد صلاحيت ميكنند. به صحنه
آوردن مردم سخت است.
در
مورد گزينه مردمپسند برای انتخابات رياستجمهوری ميگويد: به
نظر من كرباسچی مورد توجه ميتواند باشد. او اكنون در مركز
دايرهالمعارف بزرگ اسلامی كار تحقيقاتی ميكند. البته نيمهشب
نگهبان اين دايره المعارف توسط عدهايی كتك خورده و از او
پرسيده بودند كرباسچی در اين مركز چه كار ميكند، همچنين از
او خواسته بودند كه رفت و آمد كرباسچی را كنترل كند. من اين
مساله را به آقای هاشمی رفسنجانی گفتم و به هاشمی گفتم اگر
كرباسچی بد كرده به شما كه خدمت كرده. او سازندگی كرده آيا
درست است كه بعد از اين همه خدمت با اوا ينگونه رفتار شود.
آقای هاشمی خيلی ناراحت شد و گفت من ميدانم كه تو اكنون فكر
ميكنی كه عدهای از جايی دستور گرفتهاند كه بروند آقای
كرباسچی را اذيت كنند در حاليكه اين جور نيست و قسم ميخورم.
اينها يك عدهای هستند كه من و تو را نيز اذيت ميكنند. كاش
اقلا اگر از يك جا دستور ميگرفتند خوب بود. اينكه اينها به
خود اجازه ميدهند هر كسی را بزنند خيلی بد است.
البته كرباسچی را در انتخابات راه نميدهند. اگر راه نيز بدهند
خون به جگرش ميكنند. خوب است كه خاتمی ديگر نميتواند شركت
كند، ای كاش از همان اول شركت نميكرد.
چندی پيش به خاطر اين قضيه به همراه يكی از دوستان پيش هاشمی
رفتم. من عليرغم اينكه به هاشمی انتقاد دارم فكر ميكنم تنها
آدمی كه ميتواند رييسجمهور شود اوست كه ميتواند مقداری جلوی
برخی موارد را بگيرد.
سرحديزاده دربارهی اينكه با توجه به سوابقش، توصيهاش به
جناحهای سياسی كشور چيست، ميگويد: من نيز سرگردان هستم.
همه
راهها را طی كردهايم و وضع اين جوری شده است. مگر اين كه
مدتی بگذرد و اينها ناگزير شوند خود را عوض كنند. هر كاری كه
ميكنيم ميگويند به انقلاب ضربه زدهايد و تهمت بيدينی
ميزنند. مثلا آقاجری مگر چه كاری كرده بود كه چنين بلايی سر
او آوردند. برای من سكوت نتيجهاش سكته شده است. آدم غصه
ميخورد و به او فشار ميآيد. دانشجو اكنون ساكت شده است.
دانشجو اكنون ميبيند هر كاری كه بكند توی سرش ميزنند پس هيچ
كاری نميكند. هيچ كس در مقابل اذيتهايی كه به او ميشود هيچ
كاری نميكند و دفاعی از او نميبينيد. با خود خاتمی چه كردند.
آدم ميبيند خاتمی مظلوم بود. اگر خاتمی آدم بدی بود با اينها
خيلی كارها ميكرد. ببينيد برخی از بيانصافها با وی چه
كردند.
وی در ادامه در مورد جناح راست ميگويد: اين جناح از نظر
تشكيلاتی قوی است و به صورت هماهنگ عمل ميكند ولی پايگاه
مردمی ندارد و مردم چندان توجهی به آن نميكنند.
حيف شد ما فرصتهای فراوانی در دست داشتيم |