سعيد حجاريان كه چند ماهی از پنجاه سالگياش ميگذرد، از همان
سی و چند سال پيش كه
در بازار دوم نازيآباد با موتور گازياش از اين مسجد به آن
مسجد و از اين خانه به
آن خانه ميرفت تا حلقههای جوانان و نوجوانان را با معارف
دينی و آموزههای انقلابی آشنا سازد همواره به فكر مجموعهسازی
بوده است. حضور در فعاليتهای جمعی دانشجويان مبارز دانشگاه
تهران، شاگرد اول دانشكده مكانيك دانشگاه تهران را به چهره
محوری فعاليتهای دانشجويی ضدرژيم شاه تبديل كرده بود و اين
نقش پس از پيروزی انقلاب با ارتباط وی با دانشجويان پيرو خط
امام تداوم يافت. او در دفتر نخستوزيری در زمان شهيد رجايی
ضرورت شكلگيری متمركز نهاد اطلاعاتی و امنيتی را به اثبات
رساند و به ويژه با هوشمندی و نقش مؤثری كه در كشف و خنثی سازی
كودتای نوژه داشت
توانست به عنوان تئوريسين اطلاعات و امنيت كشور اين جايگاه را
پيدا كند كه در سال
63
لايحه تأسيس وزارت اطلاعات را تدوين و در مجلس از آن به عنوان
نماينده دولت دفاع
كند.
او پس از 5 سال همكاری با
وزارت اطلاعات و سر و سامان دادن به بخشهای مختلف آن به ويژه
بخشهای آموزشی و
تربيت نيروی وزارت اطلاعات به سبب اختلافاتی كه با وزير جديد
وزارت و انتقاداتی كه
به مشی وی داشت به همراه بسياری از دوستان خود وزارت اطلاعات
را ترك كرد و از سال
68
به همراه آيتالله موسوی خوئينيها و تعدادی از همفكران و
دوستان خود كه از زمان
فعاليتهای دانشجويی با هم بودند، در راهاندازی مركز تحقيقات
استراتژيك رياست
جمهوری حضور داشت و خود به عنوان معاون سياسی اين مركز پيگير
انجام پروژههايی شد
كه بسياری معتقدند گفتمان دهه سوم انقلاب يعنی توسعه سياسی،
جامعه مدنی و
دموكراسيخواهی محصول تحقيقات و تلاشهای اين مجموعه فكری در
آن مركز است.
حجاريان با نقشی كه در
مبارزات انتخاباتی سيد محمد خاتمی در بهار سال 76 داشت و پس از
آن با تأسيس روزنامه
سراسری و پر مخاطب صبحامروز و حضور تأثيرگذار در جريان تأسيس
جبهه مشاركت و نيز
برقراری ارتباطات با حلقههای مختلف فكري- سياسی از طرف دوست و
دشمن به عنوان مغز
متفكر اصلاحات ناميده شد. در 21 اسفند سال 78 روزی كه او را
مقابل شورای شهر تهران
ترور كردند اكثر روزنامهها با چاپ ويژهنامههايی با
درشتترين حروف تيتر زدند كه
«شليك
گلوله به مغز اصلاحات». او از آن حمله ناجوانمردانه جان سالم
به در برد اما
مشكلات بر جای مانده از آن حادثه هنوز او را رنج ميدهد.
او سال گذشته در اردوی شاخه
جوانان جبهه مشاركت عبارتی را در توصيف اصلاحات به كار برد كه
اصلاحات مرد، زنده
باد اصلاحات. در گفتگويی كه با او صورت داديم تلاش كرديم كه او
به ابعاد اين جمله
بيشتر بپردازد.
-
آقای حجاريان ميخواهم
گفتگويمان را با اين سؤال شروع كنم؛ چرا به سعيد حجاريان
ميگويند «مغز متفكر
اصلاحات»؟
-
اين حرف را بيشتر رقبا
ميزنند. من هر وقت اين عبارت را ميشنوم ياد شعر مرحوم بهار
ميافتم كه پس از
اعراض از مشهد ميگفت
:
شعر بد گفتن و نسبت به حريفان
دادن
يادگاری است كه از مردم تهران
دارم
رقبای سياسی اول ميآيند
اصلاحات را به مثابه يك فتنه و توطئه معرفی ميكنند و بعد
ميگويند كه اين اصلاحات
تئوريسين اصلياش فلانی است. در واقع ميخواهند بگويند همه اين
فتنهها زير سر
حجاريان بوده است.
اين نوع تعريف كردنها در
حقيقت ذم شبيه به مدح است.
البته اين را دوستان شما هم
ميگويند. آن روزهايی كه پس از ترور شما در حال اغما به سر
ميبرديد خيلی از رفقای شما مشابه چنين توصيفهايی را از شما
ميكردند.
البته دوستان به من لطف
دارند، اما حقيقت اين است كه اصلاحات در دوم خرداد با يك حركت
تودهای آغاز شد. يك
حركت مردمی. در واقع اين حركت مردمی «آمد» نه اينكه «ساخته
شد». ببينيد برای ساختن
يك
عمارت
يك معمار لازم است. برای پيشبرد يك پروژه طراح و مدير لازم
است. اما برای پديدههايی نظير جنبشهای اجتماعی بيشتر از
اينكه به فكر آدمها باشيم بايد به دنبال
ساختارهای موجد آن جنبشها گشت.
اينكه بخواهيم بگوييم فلانی يا مرحوم گل آقا گفت كه «بنويسيم
فلانی بخوانيم فلاني» و اين باعث شد چنين حركتی شكل بگيرد،
خيلی حرف عجيب و غيردقيقی است و فروكاستن يك جنبش مردمی است كه
زمينهها
و ساختارهای خاص خود را داشت. اينگونه نگاه كردن به پديدههای
اجتماعی راهزن است و
محقق را گمراه ميكند.
خيلی از رقبا تلاش دارند
بگويند كه دوم خرداد محصول يك عمليات روانی و جنگ تبليغاتی
بزرگ بوده است؛ حال آنكه
عمليات روانی هنگامی مؤثر واقع ميشود كه زمينههای لازم آن
فراهم باشد. در حقيقت
عمليات روانی به عنوان پشتيبان يك عمليات واقعی هميشه به كار
گرفته ميشود. وقتی ساختارها و زمينههای لازم برای تغييرات
شكل نگرفته باشد به كار بردن عمليات روانی به قول امروزيها
خاليبندی خواهد بود و به يك بلوف توخالی بدل ميشود.
-
ببينيد آقای حجاريان شما شايد
زودتر از ديگران روی پروژه توسعه سياسی كار كردهايد، برای
پيشبرد آن هم يك راهبرد
عملياتی ارائه كرديد: همان ايده فشار از پايين چانهزنی در
بالا، بعد هم روزنامه
صبح امروز را راهانداختيد و پس از آن در تأسيس جبهه مشاركت به
عنوان يك حزب فراگير
و سراسری نقش داشتيد. نقش شما در شكلگيری شوراها و پيگيريهای
شما در شكلگيری فرهنگ كار فراكسيونی در مجلس ششم و نيز...
-
خوب اينها شغل من بوده است.
از سال 68 به اين طرف شغل من پيگيری همين برنامهها بوده است.
قبل از 68 هم همين
بوده است اما با شكل و صورتی ديگر كه بعداً بايد راجع به آن
صحبت كرد.
اما از سال 68 كه مركز
تحقيقات استراتژيك رياست جمهوری راه افتاد من در معاونت سياسی
اين مركز همين پروژه
كاری را دنبال ميكردم.
معاونت سياسی مركز تحقيقات
استراتژيك يك پروژه بيشتر نداشت و آن هم پروژه توسعه سياسی
بود. البته اين پروژه
چندين زير پروژه داشت نظير فرهنگ سياسی و رفتار سياسی اقشار
مختلف ايران، پروژه
تحليل چرايی انقلاب اسلامی با هدف تئوريزه كردن انقلاب، پروژه
ماهيت دولت در ايران،
پروژه نوسازی ايران و... همكاران جدی هم در اين مركز حضور
داشتند آقايان علوی تبار،
عبدی، نبوی، مرحوم شاهچراغی و...خيليهای ديگر از اساتيد محقق
دانشگاهها همكاری ميكردند.
خلاصه شغل من همين بوده است
پيگيری آنچه بايد آن را دموكراتيزاسيون ايران بخوانيم.
-
اين مركز زير نظر رئيس جمهور
بود؟
-
آنجا زير نظر هيأت امنا اداره
ميشد. رئيس من هم آقای موسوی خوئينيها بود. البته مركز جزو
مجموعه رياست جمهوری بود.
-
در حاليكه پروژه رئيس جمهور و
دولت در آن زمان محوريت بخشيدن به توسعه اقتصادی بود، آيا با
اين پروژه شما
عليالقاعده نبايد مخالفتی صورت ميگرفت؟
-
عليالقاعده نه؛ اعتقاد من
اين بود كه دولت حتی برای پيشبرد پروژه توسعه اقتصادی خود
حداقل به يك برنامه ضميمه
و پيشنيازهای سياسی نياز دارد و در صورت پيشبرد توسعه
اقتصادی بدون توجه به اين
زمينهها و نيازهای سياسی مشكلات عديدهای دامنگير كشور
خواهد شد. من معتقد
بودهام كه توسعه سياسی محور توسعه است، اما دولت اين اعتقاد
را نداشت. من تلاش
ميكردم كه دولت را قانع كنم.
-
اينگونه به نظر ميآيد كه
همزمان با تيم دولت در آن زمان دو تيم ديگر به موازات هم مشغول
به برنامهريزی و
طراحی پروژه بودند. يكی مجموعه شما و همكارانتان در مركز
تحقيقات استراتژيك كه
پروژه توسعه سياسی را در دستور كار داشتيد و يكی هم تيم سعيد
امامی در وزارت
اطلاعات كه تئوريزه كردن و يافتن دستور كار برای مقابله با
آنچه تهاجم فرهنگی نام
گرفته است را دنبال ميكردند.
-
نه، اين تلقی چندان درستی نيست.
-
به هر حال اين نگاه وجود دارد
كه اين دو تيم به عنوان رقبای پشت صحنه هر كدام به عنوان تيم
فكری يكی از طرفين
انتخابات رياست جمهوری عمل كردند و پس از آنكه تيم شما برنده
انتخابات شد آن تيم
بخشهای خشن پروژه خود را در قالب حذف فيزيكی و قتلهای
زنجيرهای دگرانديشان كه از
نگاه آنان عاملان داخلی تهاجم فرهنگی دشمن بودند، با هدف به هم
ريختن برنامه عملی توسعه سياسی شما به اجرا درآورد.
-
نه تأكيد
ميكنم آنها نه تيم بودند و نه فكر داشتند. كار آنها تخريب
بود. آنچه نيازمند
تيم فكری است ساختن و بنا كردن است اما خراب كردن و از بين
بردن نياز به تيم فكری ندارد. با يك ديناميت ميتوان عمارتی را
كه سالها ساختن آن كار فكری و عملی برده
است خراب كرد. آنها كارشان را با به كار بردن ديناميت به انجام
رساندند.
اگر بخواهيم يك تيم واقعی فكری در آن زمان غير از مجموعه مركز
تحقيقات استراتژيك نام ببريم دوستانی بودند كه
در سازمان برنامه و بودجه آن زمان مشغول كار بودند و بيشتر هم
روی پروژه توسعه
اقتصادی متمركز بودند.
-
برگرديم به بحث اصلی، به هر حال
جنبش دوم خرداد يك پروسه اجتماعی بود اما يك پروژه نيز كه شما
در آن فعال بوديد با
آن تؤام و همراه شد و اينجاست كه نقش شما در دوم خرداد برجسته
ميشود.
-
شما هم كه داريد ذم شبيه به
مدح ميكنيد. دوباره آن شعر بهار را بخوان؟
-
آقای حجاريان از اين برخورد شما
من نوعی احساس تنزه
طلبی ميكنم. انگار وارد فضايی ميشويم كه شما دنبال فرصت برای
طرح انتقادات خود از اصلاحات دوم خرداد هستيد.
-
نه به اين غلظتی كه شما
ميگوييد. اولاً تأكيد ميكنم من هيچ نقش محوری در ماجرای دوم
خرداد نداشتهام اگر
چيزی هم بوده است همه دوستان در كنار هم بودهاند و با هم
كارها را پيش ميبردند
ثانياً البته من از همان ابتدا يا شايد از قبل دوم خرداد
انتقاداتی داشتم...
-
ميخواهيد به اين انتقادات
بپردازيم؟
-
ببينيد در ايامی كه ما را وقت
خوش بود؛ هزار و سيصد و هفتاد و شش بود. در آن شرايط كه همه
دوستان بعد از دوم
خرداد سرخوش بودند و احساس پيروزی ميكردند من اولين مقالهای
را كه پس از انتخابات
نوشتم «كلبی مسلكی سياسي» بود. در آن من در مورد انزوا و
انفعال سياسی جامعه صحبت
كرده بودم و نسبت به آن هشدار داده بودم. اين مقاله در مجموعه
آثارم هست.
در دوم خرداد هر كس به اميدی وارد صحنه شد و همه اقشار جامعه
به نوعی مطالبات خود را طلب ميكردند. پس از پيروزی هم همه
دنبال سهم خود بودند. خوب دوم خرداد محصول يك جنبش پوپوليستی
بود.
-
اين را در پرانتز بپرسم تا چه
حد شخص آقای خاتمی و شخصيت چند جانبه ايشان و نيز تيم
برنامهريز تبليغاتی ايشان در
ايجاد اين پوپوليسم نقش داشت؟
-
يكی از مخالفتهای من در
اردوگاه آقای خاتمی به دوستان همين بود كه اين گونه تبليغ كردن
برای آقای خاتمی درست نيست. رأی كمتر آوردن بهتر است از آنكه
اين همه مطالبات متنوع را بر سر خودمان
بريزيم. مطالبات يك جنبش پوپوليستی را پاسخ گفتن كار پيچيده و
توانفرسايی است و اين
استعداد را دارد كه به سرعت به انزوا و انفعال تودهها منجر
شود.
شما خاطرتان هست كه يكی از
گيراترين و اصليترين پوسترهای انتخاباتی آقای خاتمی پوستری
بود كه هنرمندان برای ايشان چاپ كرده بودند. شعاری كه روی آن
نوشته شده بود را به ياد ميآوريد؟
-
بله، او آمد پرده و پر بگشاييد.
-
خوب مضمون اين شعار چيست؟ اين
شعار دارای يك محتوای منجيگرايانه است. من آن زمان بخش تئوريك
پاياننامهام را به
تازگی به پايان رسانده بودم و استدلالهای محكمی برای مخالفت
به دامن زدن به يك
فضای تبليغاتی منجيگرايانه داشتم چرا كه از زيانهای
منجيگرايی كاملاً مطلع بودم.
-شايد
استدلال دوستانی كه در
برابر شما از استفاده از همه ظرفيتهای اجتماعی و همين
منجيگرايی دفاع ميكردند
خطر رشد و شكلگيری فاشيسم بود. چرا كه يكی از راههای جدی
مقابله با فاشيسم،
پوپوليسم است و آن روزها خيليها نگران قدرت گرفتن جريانات
فاشيستی بودند.
-
اين را قبول دارم كه برای مقابله با فاشيسم ميتوان از
پوپوليسم و منجيگرايی استفاده كرد. اساساً دو جاست كه
پوپوليسم به كار ميآيد يكی در برابر فاشيسم يكی هم در برابر
اشغال خارجی كاری كه
مارشال دوگل در فرانسه انجام داد.
آنچه كه در جامعه با تيراژ بالا
از سوی اردوگاه رقيب آقای خاتمی منتشر شد و دست به دست ميگشت
جزوههای گروههای افراطی
بود. اينقدر اين جنبهها جامعه را نگران كرده بود نظير تقسيم
جنسی پيادهروها كه رقيب خاتمی مجبور شد كه در برنامههای
تلويزيونی در مورد آنها توضيح
بدهد و از خود دفاع كند.
اما جامعه ما آن روز با خطر
فاشيسم رو به رو نبود. فاشيسم پديدهای مختص جوامع مدرن و
پيشرفته و سازمان يافته
صنعتی است. پديدهای متعلق به دوران پيشرفته صنعتی است.
-
شما يادتان هست كه در خرداد سال
80
در يادداشتی با عنوان «18 خرداد 18 برومر» نسبت به خطر
بناپارتيسم هشدار داديد و
گفتيد كه اگر ميخواهيد دچار بناپارتيسم 18 برومری نشويم بايد
در 18خرداد به خاتمی رأی دهيم؟
-
بله اما بناپارتيسم عليرغم
اشتراكاتی كه با فاشيسم دارد پديدهای متفاوت از فاشيسم است.
البته در هر انتخاباتی نوعی كاريزماسازی برای كانديداها صورت
ميگيرد ولی اين با پوپوليسم منجيگرايانه تفاوت
دارد. منجيگرايی در دوم
خرداد اگر چه ما را به پيروزی رساند ولی خود به
مشكل اصلی ما بعد از دوم خرداد بدل
شد. اگر بخواهيم نقد اصلاحات كنيم بايد از همين جا شروع
كنيم. البته نبايد موانع را ناديده بگيريم.
-
خيلی خوب است كه به نقد اصلاحات
بپردازيم. اما شما از سال گذشته كه در اردوی جوانان مشاركت
گفتيد اصلاحات مرد، زنده
باد اصلاحات هنوز اين جمله را باز نكرديد.
-
خب حالا شما بگوييد كه
حقيقتاً اصلاحات مرد يا اصلاحات را كشتند؟ اين جمله را در
ادبيات صد سال پيش
شنيدهايد كه گفتند مشروطه شهيد شد. حالا به نظر شما اصلاحات
كشته شد يا مرد؟
خود من معتقدم كه اصلاحات
جوانمرگ شد. جوانمرگی دو علت دارد. يكی در اثر تهديدها كه از
اطراف به آن هجوم
ميآورد يكی هم به دليل آسيبپذيری ذاتی. جوان هم تهديد ميشود
و هم آسيبپذير است.
اصلاحات هم از سوی رقبا با مانع و دستانداز و تهديد مواجه بود
و هم برخی آسيبپذيريهای ذاتی داشت.
-
من فكر ميكنم كه آنچه كه الان
بيشتر مد نظر افكار عمومی باشد نقد آسيبپذيريهای ذاتی
اصلاحات باشد نه تكرار
تهديدها و موانعی كه رقبا در برابر اصلاحات ايجاد كردند. شما
نميخواهيد «زنده باد
اصلاحات» را تشريح كنيد.
-
خب. البته بايد اول اصلاحات
قبلی را نقد كنيم و از نقد آن راه را برای اصلاحاتی نو باز
نماييم.
ببينيد ما چند راه پيش رو
داريم 1- اصلاحات مرد زنده باد انقلاب 2- اصلاحات مرد زنده باد
انفعال 3- اصلاحات
مرد زنده باد اصلاحات (از نوع ديگر) 3- اصلاحات مرد زنده باد
اصقلاب 4- اصلاحات مرد
زنده باد استسلام (طلب تسليم نمودن) 5- اصلاحات مرد زنده باد
دست غيبی (دست
آمريكايی).
مشخص است كه در اين 5 راه
گزينهای
كه من پيشنهاد ميكنم گزينه زنده باد اصلاحات است.
اما اگر بخواهيم از نقد
اصلاحات آغاز كنيم و بعد اصلاحات نو را طرح ريزی كنيم بايد اين
عناوين را مد نظر
قرار دهيم.
اولين انتقاد به اصلاحات اين
است كه «نخبهگرا» بود. يعنی چه؟
يعنی حاملان اصلاحات تنها
نخبگان بودند و مطالبات هم بيشتر مطالبات نخبگان بود.
اين دو بود، اما منظور من اين
است كه اصلاحات ميخواست همه مسائل را در سطح بالای نخبگان
حكومتی حل كند. مسائل
بيشتر موكول به دولت و مجلس و ساير نهادهای حكومتی بود. شما
ببينيد اكثر خبرهايی كه
در جلسات سياسی داده ميشود مربوط به اين است كه فلانی از فلان
نهاد حكومتی چه كرد
و يا به فلانكس در فلان جای حكومت چه گفت يا چه مذاكرهای در
نهادهای حكومتی در
جريان است برای حل و فصل چه موضوعی همه خبرها اكثراً همين است.
يعنی اگر با همان مدل خود شما
بخواهيم نقد كنيم اين نقد ناظر به درست عمل نكردن بخش چانهزنی
در بالاست؟
بله، چانهزنهای ما خوب عمل
نكردند،
اعتماد به نفس لازم را نداشتند، منافع پايگاه اجتماعی اصلاحات
و نيز منافع
و حد و حدود طرف مقابل برايشان شفاف نبود، علاوه بر اين حلقه
چانهزنی بسته بود،
اطلاعات اين سطح به اقشار اجتماعی درست و كامل منتقل نميشد.
درست مثل مرحوم بازرگان كه
بعد از انقلاب خطاب به مردم گفت: «مردم قدم رنجه فرموديد
انقلاب كرديد و شاه را
بيرون رانديد حال به خانههايتان برگرديد و كار را به دولت
بسپاريد.» اينجا هم
تقريباً همين اتفاق افتاد.
نخبگان فكر كردند كه همه مسائل را خودشان در حلقههای بسته
چانهزنی ميتوانند بدون اينكه فشار و حمايت اجتماعی
پشتيبانشان باشد حل كنند.
خوب اين اشكال و نقد بايد در
طراحی پروژه «زنده باد اصلاحات» حل شود.
اين نقد مربوط به بخش چانهزنی در بالا، در مورد فشار از پايين
چه؟
اصلاحات از اين منظر تودهگرا
بود. يعنی همان ايراد پوپوليسم و منجيگرايانه بودن اصلاحات.
اصلاحات نو بايد
اصلاحات طبقهگرا باشد. ما بايد اعلام كنيم كه بدنبال مطالبات
طبقه فلان هستيم.
نميتوانيم مطالبات همه طبقات اجتماعی را حمل بر اصلاحات كنيم.
مطالباتی كه بعضاً
در تعارض با يكديگر هستند. معنی مترادف اين جمله اين است كه
بگوييم اصلاحات با
منافع و مطالبات كدام طبقه در تضاد است.
-
يعنی شما معتقديد بايد ابتدا يك
تحليل طبقاتی از جامعه ايران داشت؟
-
بله. خيليها اعتقاد دارند كه
بايد در كشور تحليل طبقاتی را كنار گذاشت. آنها معتقدند در
تحليل قشربندی جامعه
ايران و برای شناخت نيروهای اجتماعی از تحليلهای مبتنی بر
حاميپروری و
تحتالحمايگی استفاده كرد.
آنها ميگويند در ايران ما
طبقه نداريم. بلكه باندهايی داريم كه پايگاه اجتماعی ندارند و
تنها با اتكا به
مباشرين محلی خود عمل ميكنند. ميگويند در ايران طبقه وجود
ندارد. اين دار و
دستهها هستند كه با هم تضاد منافع دارند. دار و دسته فلانی در
برابر دار و دسته
بهمانی. دعوا بين اينهاست نه سلسله مراتب طبقاتی جامعه كه شامل
طبقه كارگر، طبقه
متوسط جديد، طبقه بورژوا و... باشد.
از نظر آنها جامعه ما به طور
عمودی شقه، شقه شده است و
باندها شكل گرفتهاند. منبع شكلگيری اين باندها را هم
رانتهای نفتی ميدانند. سياستمداران حتی اصلاحطلبان هم
اكثراً چنين تلقی از جامعه
دارند.
درست مانند دعوايی كه دار و
دسته ملك عبدالله با دار و دسته بندر بن سلطان در عربستان
دارند.
اما من معتقدم كه از آنجا كه
رانت نفت
رفته رفته اثر خود را از دست ميدهد، به دليل اينكه به علت دو
برابر شدن
جمعيت ايران نسبت به ابتدای پيروزی انقلاب و ثابت بودن نسبی
ميزان توليد و قيمت نفت
در بازارهای جهانی و كاهش قدرت خريد دلار نسبت به بيست سال
پيش، اكثر درآمدهای نفتی بالاجبار خرج هزينههای جاری مملكت
ميشود و از قدرت رانتی نفت كاسته ميشود، به
همين ميزان جامعه عمودی ما آهسته
آهسته افقی ميشود و طبقات اجتماعی شكل ميگيرد،
آگاهی طبقاتی شكل ميگيرد و مطالبات طبقاتی نضج مييابد. اما
در اين ميان معلوم
نيست اصلاحطلبان كدام طبقه را نمايندگی ميكنند.
-
حزب مشاركت كه شما از اعضای مركزی آن هستيد اعلام كرده است كه
مطالبات طبقه متوسط جديد را نمايندگی ميكند.
-
خوب اين البته در مرحله شعار
است. بايد اين شعار تبديل به برنامه شود و به اجرا درآيد. اين
شعار الزاماتی دارد.
بايد ببينيم كه ميتوانيم به الزامات اين شعار پايبند باشيم يا
نه. بايد بگوييم اگر
ما حزب طبقه متوسط جديد هستيم با طبقه كارگر چه نسبتی داريم و
مطالبات طبقه
سرمايهدار چه نقشی در شعارها و برنامههای ما دارد. اگر اين
شعار عملياتی نشود
خيلی كلی و درهم است.
-
عناوين ديگر نقد شما به اصلاحات
چيست؟
-
اكثر اصلاحطلبان در
سياستورزی آماتور بودند و
شغل دومشان سياستورزی بود. اصلاحات به شدت از نداشتن
نيروهای تمام وقت حرفهای رنج ميبرد.
در عين حال سازمانهای سياسی اصلاحطلب نيروسازی نكردند و
كادرهای جديد پرورش ندادند. اين همه نيرو بود و اعلام
آمادگی ميكرد كه كمك كند. اما سازماندهی ضعيف اصلاحات نتوانست
از آنها استفاده
كند. آنها هم سرخورده شدند و به انزوا و انفعال افتادند و همان
خطری كه من ابتدای دوم خرداد از آن ميترسيدم رخ داد.
انتقاد ديگر من به اصلاحات
اين است كه غلبه وجه نفی و سلبی گفتمان اصلاحات اجازه نداد كه
وجه ايجابی اين
گفتمان رشد كند و فراگير شود. ضمن اينكه مفاهيم اصلاحطلبانه
كه ميتوانست نقش
بنيادی داشته باشد نظير قانونگرايی و جامعه مدنی دچار بدفهمی و
بدتعريف كردنها شد.
اصلاحات در مورد شعار
قانونگرايی
دچار يك اشتباه بزرگ شد. در حالی به لگاليسم مفرط افتاد و توجه
و تأكيد
خود را بيش از حد به قانون قرار داد كه مشكل پيشينی جدی اين
مقوله يعنی لجيتيميسی و
مشروعيت وجود داشت. در حالی به طور افراطی به قانونگرايی دامن
زده ميشد كه خود
قانون و ساز و كار وضع قانون مسأله بود و روشن نبود بالاخره
قانون چيست و منشاء آن
كجاست.
يكی از جديترين انتقادات من
به اصلاحات اين است كه در اين اردوگاه سياستورزی به درستی
صورت نميپذيرفت.
سياستورزی تركيب متوازنی از ستيز و
سازش است. در حالی كه در ميان اصلاحطلبان نه
تقسيمكاری در اين زمينه به درستی صورت گرفته بود و نه اساساً
با اين الگو رفتارها
صورتبندی ميشد.
برخی اصلاحطلبان به طور
افراطی فقط به مسأله سازش ميانديشيدند بيآنكه ستيزی را مقدمه
كار خود كرده باشند
و در بدنه اصلاحطلبان بيرون از قدرت هم به طور افراطی به ستيز
فكر ميشد نه تنها
تلاشی در جهت ايجاد سازش و بهره گرفتن از ستيز صورت نميگرفت
بلكه هر نوع اقدامی از
اين دست مورد تخطئه قرار ميگرفت.
در حالی كه هنر سياست و هنر
اصلاحطلبی ايجاد توازن ميان ستيز و سازش است.
-
نقدها را گفتيد. پس زنده باد
اصلاحات چه ميشود؟
-
اين نقدها و اشكالات اگر در
اصلاحات بر طرف شود، اصلاحات نو پا ميگيرد. به هر حال راهی
ديگر به نظر نميرسد.
آن هم زمانی كه داعيهداران اصلی براندازی جمهوری اسلامی
انقلاب كردن و اسلحه را
كنار گذاشتهاند و گيتار در دست گرفتهاند و شعار اقدامات
سياسی سر ميدهند.
-
آقای حجاريان نزديكترين زمانی كه ميشود اين اصلاحات جديد را
با مردم در ميان گذاشت، انتخابات رياست جمهوری آينده
است. شما نظرتان راجع به اين انتخابات چيست؟
-
ببينيد، اصلاحات بناست چه
بكند. من اصلاحات را معادل دموكراتيزاسيون در ايران ميدانم،
كليد توسعه كشور هم
همين است. تا اين قفل با اين كليد باز نشود با هيچ كليد ديگری
باز نخواهد شد.
حال بايد ديد كه اين انتخابات
چه كمكی به اين پروژه ميكند. بايد ديد كه كسی كه ميخواهد
رئيسجمهور شود چه كاره
است؟ من در آستانه انتخابات گذشته هم اين سؤال را مطرح كردم
اما به آن توجه جدی نشد. فرق رئيس
جمهوری و رئيس جمهور چيست. نظارتی كه در اصل 57 قانون اساسی از
آن
ياد شده است چه نوع نظارتی است آيا استصوابی است يا استطلاعی؟
تا اينها شفاف نشود
خيلی نميتوان به روشنی سخن گفت.
من زمانی گفتم كه با تلقی برخی از آقايان رئيسجمهور تنها نقش
مسؤول دفتر و حاجبالدوله را دارد. آن موقع
خيليها بدشان آمد تا خود آقای خاتمی سه سال بعد گفت كه آقايان
ميخواهند رئيس
جمهور تداركاتچی دستگاههای اجرايی باشد. يعنی يك
دولت اصلی هست كه رئيس جمهور
و
كابينهاش در حقيقت لجستيك و تداركات آن دولت اصلی و موازی را
تأمين ميكند.
خوب اگر اين باشد، كجای دنيا
تداركاتچی را به انتخابات ميگذارند. اين همه صندوق رأی و بالا
و پايين كردن و
هزينههای تبليغی و علاف كردن مردم برای انتخاب يك تداركاتچی
اصلاً چه فايدهای دارد.
اصلاحات از مسير انتخابات
يعنی استنقاذ قوه مجريه و قوه مقننه و تحت حاكميت ملت درآوردن
آنها. انتخاباتی كه
ميخواهد انجام شود اگر به اين نتيجه ختم شود مشروعيت دارد و
الا فلا. در غير اين
صورت هر كس بيايد يا برود اصلاًَ مهم نيست.
|