جهان

پيك

                         

1967 خونين
37 سال از پنجه افكني
اسرائيل و اعراب گذشت
                                برگردان ميترا شعباني

 
 

 

 

ماكسيم رودنسون جامعه شناس و مورخ خاور شناس شهير، روز ٢٣ ماه مه ٢٠٠٤ بدرود حيات گفت. وی خود ساخته و خود آموز، رفته رفته به زبان شناسی كم نظير و نويسند ای پر كار بدل گشت. از آثار او می توان بويژه از محمد (١٩٦١)، اسلام و كاپيتاليسم ( ١٩٦٦ )، ماركسيسم و جهان اسلام ( ١٩٧٢ )، اعراب (١٩٧٢)، جاذبه اسلام ( ١٩٨٠)، خلق يهود يا مسأله يهود؟ ( ١٩٨١ )، اسلام : سياست و ايمان ( ١٩٩٣) و ميان اسلام وغرب، گفتگو با ژرارد د. خوری ( ١٩٩٨ ) ، نام برد. وی همواره مبارزی پی گير در جهت احقاق حقوق خلق فلسطين بود و ما در اينجا بار ديگر مقاله هشدار آميز او در روزنامه لوموند مورخه 4-5 ژوئن، در آستانه بروز جنگ ١٩٦٧ را منتشر می كنيم.

 

كنت سرژدووايت، وزير دارايی تزار نيكلای دوم، در روز ٩ ماه اوت ١٩٠٣ ، در كمال آرامش در پاسخ به تئودورهرزن، روزنامه نگار اهل وين، كه از لزوم حمايت امپراطورارتدكس از كاربرد عملی نظريه صهيونيسم سياسی ( كه خود بنيانگذار آن بود) دفاع می كرد، چنين گفت: "من مرتب به الكساندر سوم، امپراطور نگون بخت گوشزد می كردم كه " اعليحضرت! اگر ميشد شش يا هفت ميليون يهودی را يكجا در دريای سياه غرق كرد، من ديگر غصه ای نداشتم. اما اين امر امكان پذير نيست . پس ما بايد بگذاريم تا آنان زندگيشان را بكنند! » .

البته ديگران امكانات فنی ای را كه يهودی ستيزان روسيه پيدا نكرده بودند يافتند، اما در نهايت زياد بدردشان نخورد . اما برغم همه اينها شايد بتوان از تسليم و انفعال بارون روس درسهايی آموخت.

دولت صهيونيست، مصمم است تا در فلسطين، يعنی در قلب جهان عرب منزل گزيند. انتخابی خطير كه هشدار های بسياری از هر سو، بويژه از جانب يهوديان غير صهيونيست و غير صهيونيست نما، كه مدتهای مديد اكثريت خلق يهود را تشكيل می دادند بر انگيخته است. اما سر انجام آن بخش از يهوديان كه ظهور اين كشور را طرح ريزی كرده و سپس آنرا به مرحله اجرا درآوردند، در انتخاب خود پابر جا مانده اند. انتخابی كه اكنون پی آمد های آن با گذشت زمان آشكار شده است. البته ديگر راه بازگشتی وجود ندارد، اما يك درخت را از روی ميوه هايش می توان شناخت.

بحران كنونی تظاهری از واقعيتی جديد است( البته با توجه به روند آتی وقايع). تاكنون، اسرائيل در مقابل جهان عرب گفتمانی ساده و روشن داشته است: « ما اينجا هستيم چون قويتريم. شما چه بخواهيد و چه نخواهيد، ما تا زمانی كه قوی تر از شما باشيم اينجاخواهيم ماند. و به ياری دوستان خود در جهان پيشرفته همواره قوی تر خواهيم بود. حالا اين با شماست تا موضع خود را مشخص كنيد و به ضعف و شكست خود اعتراف كرده و ما را همينطور كه هستيم و در سرزمينی كه از شما غصب كرده ايم بپذيريد ».

چگونه می توان به اين گفتمان پاسخ گفت، اگر نه با تسليم و يا با مبارزه؟

تسليم اعراب می تواند به استقرار صلح بيانجامد. اين تسليم اما، خواه مطابق ميل ما باشد و خواه مخالف آن، امری بعيد به نظر ميرسد. اعراب نمی خواهند « گوش به حرف عقل بدهند» ، يعنی شكست تحميلی بلا عوض را بپذيرند، درست مانند ايرلند كه سرانجام ( البته آيا اين امر واقعآ بلا عوض بود؟) تجزيه اولستر را پس از سه قرن متمادی تسلط استعماری انگليس و مذهب پروتستان پذيرا شد. اعراب نيز شايد روزی تسليم شوند. حال اين با سياستمداران اسرائيلی است كه ببينند كه آيا می توانند تا آن روز دوام بياورند. بحران كنونی به خودی خود نمايانگر آنست كه سياست مردان اسرائيلی رفته رفته در توانايی خود به صبری چنين طولانی دچار ترديد می شوند و در می يابند كه اعراب به اين زودی ها تسليم نخواهند شد.

اما واقعيت آشكار چيست؟ در حاليكه صهيونيست ها و هوادارانشان همواره مدعی بوده اند كه دشمنی با اسرائيل در جهان عرب پديده ای مصنوعی و ساخته و پرداخته رهبران اين كشورها بوده است، ما شاهد آنيم كه رهبران عرب كه بيش از هر چيز از يك بسيج مردمی بيمناكند، سرسخت ترين دشمنان خود را مسلح می كنند، ما شاهد آنيم كه درنده خوترين رقبای ناصر( رئيس جمهور مصر) به كمك وی شتافته و از او پيروی می كنند. حال آنكه همه ميدانند كه بزرگترين آرزوی اين سران عرب آنست كه با اسرائيل متحد شوند و اين مصری دست و پاگير را از ميان بردارند. از سوی ديگر عكس اين قضيه نيز غالبآ صادق است. اما مسأله تنها آنست كه اتخاذ چنين موضعی ديگر امكان پذير نيست. آنان ناچارند افكار عمومی اتباع خويش را در نظر بگيرند. اين واقعيت را جز با قدرت عظيم حس كينه مردمی عليه اسرائيل، چگونه می توان توضيح داد؟

حال چه بايد كرد؟ اسرائيل بدون شك می تواند، بقول ر. ميزرائی، خود ش به تنهايی به مذاكرات ادامه دهد. اين كشور كماكان می تواند مستقيمآ يا از طريق دوستانش عملكرد اعراب را مورد انتقاد قرار داده، حس بشر دوستانه آنان را به شهادت بطلبد و يا آنان را به عقب ماندگی، تعصب، يهودستيزی، فاشيسم و غيره متهم كند. بنظر نميرسد كه پس از بيست سال توسل به اينگونه تشويق و ترغيب ها بتوان انتظار زيادی از كارآيی اين روش ها داشت.

برخی ديگر، مانند آ. ر. عبدالقادر، ماركسيست صهيونيست عرب، كه در نوع خود همتا ندارد، هنوز سودای يك انقلاب سياسی و يا اجتماعی در جهان عرب و انتقال قدرت به عناصر هوادار اسرائيل را در سر می پرورانند. اما واقعيت آنست كه انقلابات اجتماعی در اين كشورها غالبآ نيرو هايی را به قدرت رسانده اند كه سياستی بيش از پيش ضد اسرائيلی داشته اند. حتی اگر هم مصالحه جو بوده باشند، در اثر حساسيت افكار عمومی و از بيم آنكه از قافله عقب نمانند، بی درنگ به مواضع ضد اسرائيلی متعارف می پيوندند. حال خود دانند كسانی كه همچنان خواب يك انقلاب بيسابقه كه معجزه و مژده ای ملكوتی برای اسرائيل در بر داشته باشد را می بينند. واقع انديشان اما از اين توهمات بدورند. جنبه طنز آميز قضيه آنست كه سال گذشته عبدالقادر آخرين كتاب خودرا به مائو تسه دون تقديم نمود كه همه می دانند كه وی در ضديت با اسرائيل از همه پيش كسوتان خود راديكال تر بوده است.

عزم راسخ اعراب در پايداری و مبارزه، راهی جز توسل به زور باقی نمی گذارد. اما، برای نخستين بار گويا اسرائيل در توانايی های خود دچار ترديد شده است. يا، لااقل دوستان وی به اين نتيجه رسيده اند.

فرض كنيم كه جنگ در گرفت و اسرائيل پيروز شد. با اعراب چه بايد كرد؟ آيا بقول كنت دو وايت می توان همه آنان را در دريای سرخ غرق كرد؟ آيا بايد آنان را تحت حاكميت مستقيم اسرائيل در آورد؟ امری كه بازهم بعيد تر است. آيا بايد در همه اين كشورها رژيم های هوادار اسرائيل بر سر كار آورد؟ بر هيچكس، و بويژه بر اسرائيلی ها پوشيده نيست كه اين رژيم های پوشالی همواره در معرض شورش ها و مبارزات چريكی بی امان قرار خواهند داشت. باز هم يك راه حل غير عملی ديگر.

از اينرو خواه نا خواه، بايد با اعراب زندگی كرد. با اعرابی كه تسليم پذير نيستند. حال چگونه بايد عمل كرد؟

شايد تنها يك روزنه ی اميد، البته بسيار ضعيف، برای برون رفت از اين بن بست، كه صهيونيست ها به مثابه مزدوران كارتاژ در گردنه هش (1) در آن شتافته اند، وجود داشته باشد. و آن عبارت از آنست كه به اعراب فرصت مذاكره داده شود، نه به شيوه های متداول بيست سال گذشته، يعنی پذيرش بی چون و چرای تصميماتی كه از قبل عليه آنان اتخاذ شده است، بلكه بامطالبه اصولی روند احقاق حقوق و جبران ضرر و زيان وارده بر آنان. به اعتقاد من، اين تنها زبانی است كه شايد بتواند مورد قبول طرف مقابل واقع شود. تنها زبانی كه شايد قادر باشد حس شناسايی واقعيت ملی اسرائيل را در اعراب بوجود آورد. امری كه اين كشور از دير باز انتظار آنرا می كشد و اكنون در پی رنج ها و تلاش های چند دهه اخير، و نه در اثر خاطره يك اسطوره ی بيست قرنی حاصل شده است.

اسرائيل اما می تواند به سادگی با چنين توافقی مخالفت كند. احساسات شوينيستی كه در كمال تأسف بايد گفت كه در بخش های گسترده ای از ملت اسرائيل ريشه دوانده است، می تواند در برابر اين « بزدلی » شوريده و سران اين كشور را از چنين توافق عاقلانه ای منع نمايد. و باز، اسرائيل قادر است تا بار ديگر در اين دور بازی نيز، بويژه به لطف حاميان قدرتمند خويش ، پيروز شود. اما بر همگان آشكار است كه اين پيروزی نمی تواند ازلی و ابدی باشد و هيجانات كنونی آيا نشانی بر اين امر نيست؟

بايد به زلوت (٢) های اسرائيلی و يارانشان ياد آور شد كه صهيونيست ها از زمان هرزن همواره سر سختانه در جستجوی جلب توافق قدرتهای بزرگ ارو پايی بوده و دست بدامان تزار، سلطان، پاپ و انگليسی ها شده اند. لشگر كشی آنان در منطقه، صرف نظر از ادعا هايشان، بدون اعلاميه ی بالفور، سند سياسی انگليس، و بدون تصميم تقسيم سازمان ملل متحد در سال ١٩٤٧ ، سند سياسی آمريكا و شوروی، امكان پذير نبود.

اكنون سال ١٩٦٧ است، ديگر زمان آن فرا رسيده است تا در پی جلب توافق اعراب كه اين زمين از آنان ربوده شده است باشيم. نه اعراب اسطوره ای، اعراب دلخواه، اعراب آنچنانكه ما ميخواهيم تا به شكلی معجزه آسا، به ترغيب هواداران صهيو نيسم در جهان، با درس های استادان اخلاق، باقرائت تورات و يا متون كلاسيك ماركسيسم لنينيسم، به نظريات اسرائيل بگروند. بلكه اعراب آنچنان كه واقعآ هستند و از گردن نهادن بلا عوض به سياست های توسعه طلبانه اسرائيل بر عليه آنان، سر باز می زنند. می توان از اين بابت بسيار تأ سف خورد، اما اينكار چيزی جز اتلاف وقت نيست.

اگر تاريخ يهود را بتوان در يك سنت خلاصه كرد، آن سنت خودكشی دسته جمعی است. زيبايی شناسان ناب می توانند به تحسين زيبايی سركش آن بنشينند. شايد بتوان همانند ژرمی، به بانيان سياستهايی كه به نابودی نخستين معبد انجاميد (٣) و يا همچون يوهانان بن زاكي(٤ )، به كسانيكه باعث ويرانی سومين معبد شدند، راه ديگری را ياد آور شد، هر چند كه سياست های پيشين آنرا بسيار سخت و جان فرسا كرده باشد. آيا بازمی توان اميدوار بود كه آنانكه خو د را قبل از هر چيز سازندگان و كشتگران می خوانند، اين راه را برای زندگی خويش بر گزينند؟

پاورقی مترجم:

1- گردنه  هش در جنوب كارتاژ كه در سال ٢٤١ قبل از ميلاد، ٤٠٠٠٠ مزدور جنگی رمی در آن جان دادند و گوستاو فلوبر فصل ١٤ رمان خود Salammbô را به آن اختصاص داده است.

2- يهوديان افراطی در قرن اول ميلادی.

 

3- ويرانی نخستين معبد يهود در سال ٥٨٧ قبل از ميلاد بدستNabuchodonsor ، كه شرح آن به تفصيل در كتاب ژرمی پيامبر آمده است.

4- Yohanan Ben Zakkai از نخستين خاخام ها و از بانيان متون تورات

  
 
                      بازگشت به صفحه اول

Internet
Explorer 5

 

ی