اين رابطه ی فرساينده ی گرما، ارزشها و زنان در دور تسلسل
سالها،به زخم می ماند. از جنس همان زخمهايی كه آهسته و در
انزوا روح را می خورد و می تراشد.** آن چنان كه روح جامعه ی ما
زخمی اين زخم است. در گرما سر باز می كند و با نخستين باد سرد
دلمه می بندد و رويش پوشيده می ماند. اين موضوع آنقدر تكراری
است كه همه می دانيم از چه سخن می رود.اين« همه» كه می گويم به
معنای واقعی كلمه ي« همه» است، يعنی همه ی ما، همه ی ما زنان و
مردان ايرانی. اگر زنان متهمان رديف اول فصل تابستانند مردان
در رديفهای بعدی به تبع آنان قرار می گيرند كه يا نگران دختران
رنگين پوش عاصی شان هستند و يا محافظ همسران تابستانی شان.
هنگامی كه تازيانه ها بالا می رود هردو محكومند و البته زنان
محكوم تر.
همه ی ما خسته از اين زخميم، اين« همه» كه می گويم از اسلامی
معتقد تا سكولار سفت و سخت را در بر می گيرد، اين زخم كه حالا
پس از گذشت بيست و پنج تابستان كم كم به زخمی كهنه بدل شده است
نگاه ما را تار و محدود كرده است. اين زخم، اين زخم لعنتی
اجازه نمی دهد زنان از فكر و دغدغه و ترس رنگ و پارچه و برش و
دوخت فراتر روند. چرا چنين است؟ چرا پيكره ی ارزشهای جامعه ی
ما به شرايط آب وهوايی وصل است؟ اين ارزشها كه با نخستين هرم
گرما به لرزه می افتد واقعا با وزيدن باد پاييزی و سرد محفوظ
می ماند؟ اين دوستانی كه رگ اصول گرايی شان با داغ شدن هوا ورم
می كند و ملتهب می شود چنان كه دستور العمل تند و تيز صادر
ميكنند كه بگيريد و ببنديدو در حبس كنيد!!! آيا تا به حال به
اين فكر كرده اند كه اگر نظام ارزشی شان را دركشورهای سرد سير
و قطبی مثل كشورهای اسكانديناوی بر پا می كردند چقدر
ارزشهايشان سفت و محكم و پابر جا می ماند! و اين همه نيز در
زحمت نمی افتادند! و من درعجبم كه اين اصول گرايان دو آتشه،
مدعی حفاظت از ارزشهای دينی هستند كه در بيابان های داغ و تف
ديده ی شبه جزيزه ی عربستان پا گرفت. و من در هيچ كتاب تاريخ
اسلام نديدم كه نوشته باشد پيامبر برای پوشش زنان( به جز همان
كلياتی كه در مورد پوشش در قرآن كريم آمده است) قوانين ريز و
درشت در جزئی ترين موارد مثل رنگ و شكل و دوخت و جنس وضع كرده
باشد. پس چگونه بوده است كه ارزشهای اسلام پيامبر در آن روزگار
نه تنها با گرمای هوا ی هميشه گرم عربستان به خطر نيفتاد كه
روز به روز گسترده تر گشت؟ ای كاش اين دوستان اصولگرا! دريكی
از همين بعدازظهرهای داغ تابستان هنگامی كه در زير باد خنك
كولر به استراحت می پردازند با خود خلوت كنند و منصفانه به
دنبال پاسخ اين پرسش باشند. اگرچه كه در تمام اين سالها ثابت
كرده اند كه هرگز به دنبال حل مسئله نيستند، بلكه آنها خود
مسئله سازند.
شايد همه ی ما وقتی آن زخم مثل خوره به روحمان حمله ور می شود
با خود آرزو می كنيم ای كاش پاييز زودتر بيايد تا زخمهايمان
آرام گيرد.
*بر گرفته از ترانه ای از فرهاد
**بوف كور _ صادق هدايت
(عناوين از پيك نت است)
|