اين
ديگر جزو معلومات عمومی شده، كه ما در حولوحوش مشروطيت، در
مواجهه با فرهنگ غرب
چندان شيفته علم و قانون آنها شديم كه با نوعی خودباختگی،
بسياری از ارزشهای مادی و معنوی خود را از دست فرو گذاشتيم و
اين هم از بديهيات است كه در چند دهه اخير
عدهای از سيدجمالالدين اسدآبادی گرفته تا هدايت و مصدق و
آلاحمد و شريعتی و
نراقی، هريك به شيوهای ما را به بازگشت به خويشتن، به بنيادها
و ريشهها فرا
خواندهاند.
حرف خيلی زده ميشود كه
برگرديم به اصالت خود، ايرانی باشيم، مسلمان باشيم ايرانی
مسلمان دموكرات باشيم. ما
هم برای خود ملتی مستقل باشيم يا هستيم. گاهی هم ميگوييم گور
پدر دنيا مخصوصاً
غرب، اين تنها ماييم كه عصاره هوش و فرهنگ جهان معاصريم.
در عمل، خلاف ادعای همهمان،
روزبهروز اين شيفتگی به غرب بيشتر ميشود. نمونهاش، توجه
همگان خاصه جوانان به
پوشاك، خوراك، موسيقی، مد و شيوه زندگی و گذران اوقات فراغت
است و نصيحت و پرخاش هم
جلوگير اين يكسانسازی هر روز گستردهتر نيست. روند انديشيده
جهانی شدن ما را
ميبلعد. اگر به فكر چاره نباشيم كه دستكم بخشی از هويت خود را
از جهانخوارگی درامان نگه داريم. اين چاره چه صورتی دارد؟
معلوم است كه اين چارهجويی نياز به
برنامه دارد و كاری جمعی و كشوری است و سياست فرهنگی ـ اجتماعی
ويژه ميطلبد كه
برنامهريزان نخست بدانند كه ما عملاً در چه موقعيتی هستيم،
موقعيت متكی به
دادههای واقعی نه شعاری، مستند به آمار و تحليل كارشناسانه و
بررسی انتقادی وضعيت
در همبافته جامعه توسعه نيافته معاصرمان و پذيرش عيب و
نقصها. اينكه عملی نيست با
بوروكراسی ناتوان پهلو زننده به كاكتوسهای تلويزيونی. ديگر
اينكه جهان حاضر را به
شيوهای دقيق و علمی بشناسيم و جايگاه خود را در آن تشخيص دهيم
و برای سهيم شدن در
مدنيت جهانی، حصه خود را از فرهنگ مادی و معنوی ارائه كنيم.
اين هم از محالات است
كو آن بصيرت و آدمهای بينا و دستگاهشناسای آن وضعيت ناشناخته.
شايد بهترين راه برای شناخت
هويت ملی و چند و چون آن، پيشنهاد دكتر شايگان باشد كه ما بايد
نخست به فرهنگ و
تمدن جهانی ـ كه لزوماً همهاش مال غرب نيست و حاصل ميراث بشری
است ـ آگاهی و اشراف
نظری پيدا كنيم، بعد در روشنای اين آگاهی عصری، برگرديم وضعيت
خودمان را با آن
دانستهها و شناختههای جهانی محك بزنيم و بر جاذبههای فرهنگ
بومی و مدنيت
جامعهمان و بر كاستيها و كمبودمان، منتقدانه نظر كنيم. بايد
نوميدانه اعتراف كرد
كه چنين حركت آگاهيبخشی در اين چند دهه نه آغاز شده و نه
آدمها و دستگاههای بازنگر، در متن يك برنامه عمومی هنوز
لياقتی به ظهور رساندهاند. ميماند
فعاليتهای فردی گاهگاهی كه معلوم نيست چه تأثير و كاركرد
عمومی ميتواند داشته
باشد، آنچه نويسندگان و هنرمندان و اهل پژوهش به ميل دل خود در
محدودهای كردهاند.
نمايشگاه پروانه اعتمادي
نمونهای از كوششهای فردی هنرمندان، كار پروانه اعتمادی است
كه نخستين بار در اكسپو 2000 فرانكفورت و حالا در
خانه هنرمندان به نمايش درآمده است. اعتمادی در يك چيدمان بومی
با رويكردی مدرن،
كوشيده است كه عنصر نمادين زندگی ايرانی را كه «آب» باشد در
متن اين كوير مادی سپس
معنوی گشته، به نمايش درآورد. جايی كه آب و سبزی فراوان باشد،
وفور اين عنصر عادی است و شايد جلبنظر نكند اما در كشوری كه
دوسوم آن كوه و كوير است و آب كم است
لاجرم آب مقدس است و ايزد بانوی نگهبان دارد. حتی به تعبيری
ميتوان گفت كه آفتاب
تركيبی بر ساخته از (آب ـ تاب) است. حركت و جريان و زندگی بخشی
را از آب گرفته است
و درخشش و گرما را در تاب و تابش خود دارد.
اعتمادی با ديد زيبايی شناختی جديد به آب نگاه كرده است، به
اهميت آن در زندگی مردم ايران نظر داشته است كه آب
يعنی آبادی و آبادانی و بركت و حيات. بازتاب لفظ و معنای آب را
در دستكارهای بومی از شيشه و سفال و پارچه و نقوش سنتی يافته و
با شناخت گوهر آثار ماندگاری كه
هنرمندان مردمی آن را ساخته و استمرار دادهاند، راه ادامه و
تكامل هنرهای كاربردی يا ميتوان گفت بخشی از فرهنگ بومی را
نشان داده است.
فرق است بين بازسازی قشر سنت
و تكرار عينی آثار گذشتگان بيهيچ آفرينش و ابداعی با تازه
ساختههايی كه ادامه
گوهر پويای فكر بومی است در اصالت فرهنگياش.
اگر بناست كه مقلد برساختههای غرب نباشيم و عين آن شكلها و
تركيبها ـ را بيتوجه به شرايط پديد
آمدنشان در محيطی ديگر ـ تكرار نكنيم درعينحال از تجارب جهانی
فعال در هنر تجسمی چون هنر مفهومی و چيدمان و ويدئو ـ هنر به
عنوان يك قالب و شيوه سود بجوييم، كاری كه خانم اعتمادی در
خانه هنرمندان به نمايش درآورده يك نمونه خوب از بازگشت به
خويش، به ريشه و هويت فرهنگ بومی است كه نميتواند در سطح
جامعه تأثيرگذار شود مگر
اينكه در متن يك برنامه عمومی قرار گيرد و اين جرقه، تبديل به
يك خرمن روشنايی شود.
ميتوان به كمك بخش خصوصی آگاه يا بخش دولتی بيغرض و مرض، اين
حركت آغازين را بدل
به يك نهضت هنر اجتماعی كرد: در روندی طبيعی و سالم، اين
تركيبها در نماها و مناظر
عمومی به نمايش درآيد، در معماری داخلی كاركرد بيابد،
دستكارهای صنعتگران مردمی نوگرا تكثير شود، نقش پارچهها بافته
شده و در بازار مد و سليقه سهمی بيابد، ظروف
به شيوه صنعتی توليد گردد، سفالينهها، شيشهها، فلزكاريها،
حجمهای آب و آب و
آيينه، دوباره در خانه و اتاقهای ما آرامبخش خاطر ما گردد.
البته ميدانم، آرزويی محال است كه اين هنر كاربردی و اين نگاه
مردمگرای ايرانی بتواند در متن چنين نگرش
فرهنگی تأييد شود و گسترش طبيعی يابد اگرچه ذات اين هنرها چنين
اقتضايی دارد. اما
خانم اعتمادی اين آرزوی محال را در آن سالن كوچك تحقق بخشيده
بود. |