هنر و انديشه

پيك

                         
سريال تلويزيونی
" شهريار"
آمدی، جانم به قربانت
ولی حالا چرا؟
 
 

زندگی "شهريار" غزلسرای معاصر ايران را که در سال 1376 در تبريز چشم بر جهان فرو بست قرار است بصورت يک سريال تلويزيونی ساخته شود.

اين سريال را كمال تبريزی خواهد ساخت و قرار است در آن کسانی در نقش ملک الشعرای بهار، ايرج ميرزا، ميرزاده عشقی، عارف قزوينی و ابوالحسن صبا ظاهر شوند. بزرگانی در آسما شعر و موسيقی ايران که يا خود و يا برخی آثارشان در جمهوری اسلامی مورد غضب است، از جمله ايرج ميرزا بدليل افشاگری هايش پيرامون روحانيون مرتجع ايران و يا عارف قزوينی بدليل از تن بدر کردن جامه روحانيت و قرار گرفتن در برابر حيله و سالوس بخش وسيعی از آنها.

شهريار در کهولت کامل، جمهوری اسلامی را شاهد شد. دورانی که ديگر زمان ابتکار و خلاقيتش به پايان رسيده بود. کاری به کار جمهوراسلامی وسران آن نداشت تا چشم برجهان فروبست. می خواستند ملک الشعرای بيت رهبری اش کنند، اما گوشه گير تر و بی نياز تر از آن بود که وارد اين نوع عرصه ها شود. برخی روحانيون ايران که طبعی در شعر آزموده بودند، عزت و احترام شهريار را در جمهوری اسلامی نگهداشتند، همچنان که توصيه های انسانی اش را پذيرفتند. اين مناسباتی دو طرفه بود، چرا که شهريار هم به کار دولتمداری و حکومتی آنها کاری نداشت و حوصله ای هم ديگر برای اين نوع مداخله ها نداشت. شايد آخرين غزل انسانی اش، نامه ای بود که در انزوا و از سر درد و دلهره نسبت به سرانجام هنرستيزی در جمهوری اسلامی برای علی خامنه ای  که از جمله مريدان او بود نوشت. آن زمان رهبر کنونی جمهوری اسلامی رئيس جمهوربود. شهريار چيزی از او نخواست و توصيه ای هم نکرد، تنها به اسارت هوشنگ ابتهاج  " سايه" و مقام والای او در غزل و مثنوی معاصر اشاره کرد. سايه در سال 62  به اسارت درآمده بود و چشم بسته در زندان توحيد يا بند 3 هزار (کميته مشترک زمان شاه) نهمين ماه بازداشت را می گذراند و از اين سلول به آن سلول اسير دست امثال حسين شريعتمداری بود. شهريار نوشت: « ... ديشب ملائک را خواب ديدم که در عرش می گريستند.» بيش از اين نمی شد "سايه" را به جرم دوستی و احترامی که برای احسان طبری قائل بود و هفته ای يکبار او را به خانه خويش دعوت می کرد تا با هم ناهار خورده و درباره ادبيات ايران صحبت کنند در زندان نگهداشت. اين صد آن جرم سايه بود، که 90 مناسبت ديرين با سياوش کسرائی و عزت و احترامی که در ميان رهبران وقت حزب توده ايران داشت هم در دل آن صد بود.

 مجموعه‌ی تلويزيونی شهريار” را مي‌سازد.
همين مناسبات و بی اعتنائی شهريار به حاکميت جمهوری اسلامی، عملا زمينه ای را فراهم ساخته است تا سيمای جمهوری اسلامی با سريال "شهريار" نه تنها موافقت کند، بلکه بودجه کلانی هم برای آن در نظر بگيرد. شايد هم با اشاره "آقا"!

 مجموعه‌ تلويزيونی شهريار رامهدی سجاده‌چی” نوشته شده است و اين سريال درسيما فيلم” ساخته مي‌شود.

صحنه هائی از انقلاب مشروطه نيز قرار است در اين سريال بازسازی شود.شهريار زاده تبريز بود اما سال ها در روستاهای آذربايجان و دامنه‌ی كوه  “حيدربابا”  زندگی کرد و شعر زيبا و جاوان "افسانه های حيدربابا" حاصل همين دوران از زندگی شهريار است.او  در سال 1285 در تبريز بدنيا آمد و در  مهرماه سال 1367 در سن 84 سالگی  چشم بر جهان فروبست. اشعار زيبائی از او در برنامه گل های رنگارنگ ( در دوران هدايت و مديريت گل ها از سوی داوود پيرنيا) يا توسط "روشنک" دکلمه شد و يا توسط بزرگانی نظير غلامحسين بنان خوانده شد:

"آمدی، جانم به قربانت، ولی حالا چرا-

بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا؟

نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی؟

سنگ دل اين زودتر می خواستی حالا چرا؟

....

آسمان، چون جمع مشتاقان پريشان می کند

درشگفتم من، نمی پاشد ز هم دنيا چرا؟

شهريارا! بی حبيب خود نمی کردی سفر

راه مرگ است اين يکی، بی مونس و تنها چرا

  
 
                      بازگشت به صفحه اول
Internet
Explorer 5

 

ی