از روزی كه در پی قرارداد رژی، اكثر مردم ايران حتا زنان
حرمسرای ناصرالدين شاه داوطلبانه قليانها را شكستند بيش از
صد و ده سال ميگذرد. در آن زمان ناصرالدينشاه به ميرزا
محمدحسن آشتيانی يكی از روحانيون تهران پيغام داد كه يا بايد
در محافل عمومی پيش روی همگان قليان بكشد و تحريم استعمال
قليان و دخانيات را بشكند يا از تهران تبعيد ميشود. از آن
زمان كه قوانين مدنی و قانون اساسی وجود نداشت و با دستور و
اوامر شخص سلطان، كشور اداره ميشد تاكنون كه درباره همه حقوق
فردی ما قانون و دستورالعمل صادر ميشود، و اوامر حكومتی در
قالب ضوابط قانونی اعمال ميشود، اتفاقات بسياری رخ داده است،
اتفاقاتی كه سبب شده زمانی شكستن قليانها داوطلبانه از سوی
مردم صورت گيرد، اما اكنون با «دستوری اخلاقي» از سوی مسئولان
حكومتی، واكنشی ديگرگونه در جامعه بهبار آورده و نقض «حقوق
فردي» مردم تلقی شود.
اكنون سالهاست شاهديم كه همطراز با گسترش سايه دولت، در
آييننامهها و ضوابط ارگانهای مختلف و در حوزهی قانونگذاری
و... حقوق طبيعيمان هرچه بيشتر به جرايم قضايی تبديل ميشود و
همانطور كه پيش ميرويم
«جرم»هايمان نيز گسترش مييابد. در چند ساله اخير نيز
با گسترش نظاميگری در منطقه، زندگی اجتماعی ما نيز در حال
تغيير شكل است و بهتدريج با اين
بهانه فضای اجتماعی نظامی در كشور حاكم شده و به تبع آن
«جرم»هايمان متنوعتر ميشود و «اشتباهات» جوانان كه در
حيطهی «تنبيهات» خانوادگی قرار ميگيرد به «جرم» كيفری و
اجتماعی مبدل ميشود، زيرا بديهی است كه «زندگی ارتشی، شوخی
بردار نيست». نمونه اخير آن ممنوعيت قليان كشيدن جوانان به
ويژه دختران است، با اين استدلال كه «چون خانوادهها
جوانانشان را برای كشيدن قليان تنبيه نميكنند» و طبق
«تحقيقات» آقايان «قليان كشيدن زمينهساز سيگار كشيدن است»
مسئولان انتظامی و حكومتی پا به ميدان گذاشته و وظيفه والدين
از جمله «تنبيه كردن بچهها» را برعهده گرفتهاند. بيشك اين
عملكرد، مسئله جديدی نيست و سالهاست بسياری از حقوق فردی ما ـ
از جمله حق انتخاب پوشش، حق مسافرت، حق استفاده از اينترنت،
حق... ـ به اين بلا گرفتار آمده است و بحثهای فراوان بر سر
فوايد «تكثر در حق انتخاب، انديشه، وجدان، حقوق و...» تنها به
تكثير و ازدياد پدرانمان منجر شده است و اگر پدری وظيفه تنبيه
فرزندان بهويژه دختران خود را بهخوبی انجام ندهد، پدران
متعدد حكومتی هستند كه اين وظيفه را به نحو احسنت برعهده
گيرند. رابطه بين مردم و حكومت بيش از پيش به رابطه پدر ـ
فرزندی (دولت – پدر) شباهت يافته تا آنجا كه حتا مسئله سيگار
و قليان كشيدن جوانان به حوزه مداخلات پدرانهی حكومت وارد شده
است، آن هم در جامعه و شهری كه سالهاست كوشش برای رفع آلودگی
هوای آن يا ترافيك سرسامآورش بدون هيچ راه حل اساسی از سوی
مسئولان، معطل مانده است و خطر زلزله و كشتار ناشی از آن، هيچ
گونه تحرك جدی و واقعی در بين آنان ايجاد نكرده و البته به
تازگی عنصر آلودگی تصويری در بزرگراههای تهران با حضور انواع
و اقسام سربازان مجهز، با لباسهای مختلف نظامی، به انبوه
مشكلات شهر افزوده است ـ هرچند چنين اقداماتی با نيت «خير» و
برای نجات جان مردم عنوان شده ، اما بهراستی چه كاری در جهان
سراغ داريد كه توسط دولتمردان با نيتی «ناخير» انجام گرفته
باشد ـ آن هم در جهانی كه خيرخواهی با زور اسلحه باب روز شده
است.
در واقع معضلات بسياری كه تهران را به شهری درحال اضمحلال بدل
ساخته، چطور ميتواند از چشم «خيرخواهاني» كه نگران «سيگاری
شدن» جوانان هستند، دور بماند؟
«خيرخواهي» واژه پرتناقضی است كه به عنوان انگيزه از سوی
بسياری از «پدران» خانوادگی يا حكومتی ـ يا بهتر بگوييم
قيمهای جامعه ـ برای نجات و رستگاری «ديگران» مورد استفاده
قرار ميگيرد. همين چند وقت پيش پدر خانوادهای كه قصد كشتن
خود و دو دخترش را داشت گفت: «بعد از مرگ من معلوم نبود چه
سرنوشتی انتظار دخترانم را ميكشد. اگر آنها يك روز زن
خيابانی ميشدند آن وقت من خودم را نميبخشم. ميخواستم آنها
را بكشم تا راحت شوند» (اطلس، يكشبه 24 خرداد 83، ش 30).
گويا پدران حكومتی نيز از «انگيزهاي» مشابه سخن ميرانند.
آنها نيز مرگ را برای «فرزند ـ شهروند» خود بهتر از «خلافكار»
شدن احتمالی آنها ميدانند و از اينروست كه همت آنان نه
يافتن راه چارهای برای زلزله قريبالوقوع در تهران بلكه برای
«نكشيدن قليان» توسط فرزندانشان، يا جلوگيری از توليد فلان
نوع لباس يا مانتو صرف ميشود. بهتازگی در جريان دستگيری
عدهای از جوانان در جشن تولدی در شهر مشهد، يكی از مسئولان
اجرايی امر به معروف گفته بود: «اين محل در پوشش جشن تولد
برگزار شده و در تحقيقات مشخص شد كه هدف اصلی، برگزاری پارتی و
رقص و پايكوبی بوده است» (گويا جديدا در
جشن تولدها بهجای شادی و پايكوبی،
عزاداری باب شده است!!) وی ادامه ميدهد: «متهم اصلی و
برگزاركننده اين مجلس فردی است كه به تازگی از خارج كشور
بازگشته و دارای تفكرات لائيك
ميباشد. اين فرد تلاش داشته تا تفكرات خود را با برگزاری
دورههای آموزش موسيقی و تحت عنوان استاد، در بين جوانان رواج
دهد.» (همانجا) بهراستی جوانان دستگيرشده در جشنهای خصوصی ـ
كه در عكس مانند مجرمان جنايتكار، با دست صورت خود را
پوشاندهاند ـ بايد به اين سعادت خود ببالند كه «پدران
حكومتي»شان حتا به نوع تفكر استاد موسيقی آنها حساسيت دارند
تا خدايی نكرده از طريق موسيقی به «تهاجم فرهنگي» دچار نشوند.
تنها نقطه ابهام عملكرد پدران حكومتی «مسئول و دقيق» ما اين
است كه چرا درباره زندگی و نحوه كار كودكان خيابانی، دختران
فراری و... حساسيت لازم را به خرج نميدهند، يعنی همان
بخشهايی از جامعه كه احتمالا از وجود «والدين بهراستی مسئول»
محروماند.
در هرحال از اين قضايا ميتوان چنين نتيجه گرفت كه: با توجه
به اينكه فضای نظاميگری در جامعه سبب گسترش روزافزون حاكميت
روابط پدر و فرزندی، بهجای رابطه بين شهروند و دولت شده است،
احتمالا ما شهروندان «نابالغ» نيز بايد تغيير روش بدهيم و برای
احقاق حقوق خود در مقابل پدران حكومتيمان دست از كلنجار رفتن
با «حقوق شهروندي» و «اعلاميه جهانی حقوق بشر» برداريم و به
جای آن از «كنوانسيون بينالمللی حقوق كودك» ـ كه به تصويب
دولت هم رسيده است ـ برای دفاع از حقوق خود استفاده كنيم. (نقل
از وقايع اتفاقيه) |