نبوی : بحث نقش نفت در استقلال و دموکراسی از زمان ملی شدن
صنعت نفت به
بعد مطرح شد. در آن دوران بسیاری از تحلیلگران نفت را عامل
وابستگی دانسته و ملی
شدن آن را تلاش در جهت قطع وابستگی و بازگشت استقلال تلقی
کردند. وقتی نفت در سال
1329
ملی شد و دولت مرحوم مصدق روی کار آمد انگلستان مانع از صدور
نفت ایران شد و
کشور را محاصرهء اقتصادی کرد. در طول دو سال و چهار ماهی که
دکتر مصدق نخستوزیر
بود، تنها دو نفتکش ایتالیایی و ژاپنی هر کدام به ظرفیت 18
هزار تن در آبادان و
مناطق نفتی جنوب بارگیری کردند.ناوگان انگلیس در دریاهای آزاد
به عنوان این که این
نفت متعلق به شرکت بریتیش پترولیوم انگلیس است، بنابراین شما
(ایرانیان) حق برداشت
ندارید و ملی شدن نفت غیرقانونی است، کشتیها را توقیف کردند.
بر اثر این واقعه ما
طی دو سال و چهار ماه حکومت دکتر مصدق با مشکلات زیادی روبهرو
شدیم. آن روزها کل
درآمد ارزی کشور 200 میلیون دلار بود که از این مبلغ حدود 130
میلیون دلار از محل
فروش نفت بود و بقیه از محل صادرات غیرنفتی تامین میشد. وقتی
130 میلیون دلار حذف
شد درآمدهای ارزی کاهش یافت. در اثر فشاری که از این ناحیه به
دولت و کشور وارد
آمد، مرحوم مصدق با تلاش گستردهای که کرد توانست در آن دو سال
و چهارماه
نخستوزیری خود میزان صادرات غیرنفتی ما را از حدود 70 میلیون
دلار به بیش از 90
میلیون دلار برساند که این کار مهمی بود، آن موقع افزایش 20 تا
30 میلیون دلار
صادرات غیرنفتی کار سادهای نبود. از همان زمان بود که دکتر
مصدقتز «اقتصاد بدون
نفت» را مطرح کرد این تز به این معنا بود که نفت یک ثروت
خدادادی است و باید صرف
تامین یک ثروت و سرمایه دیگر بشود و صرف هزینههای جاری کشور
نشود. هرچند در آن
موقع هم اگر مصدق میتوانست به این درآمد دست یابد نمیتوانست
این تز را اجرا
کند.
- چرا؟
نبوی: ما قبل از مصدق 200 میلیون دلار درآمد ارزی داشتیم.
علیرغم تمام
تلاشهایی که آن مرحوم کرد این 200 میلیون دلار بعد از قطع
صدور نفت به 75 میلیون
دلار رسید. با تمام تلاشی که بعد از قطع صدور نفت انجام شد
میزان درآمد ارزی کشور
به 75 میلیون دلار رسید، مصدق اینرا به 95 میلیون دلار رساند.
یعنی از 50 درصد قبل
از ملی شدن کمتر. این تز در زمان خود مصدق هیچ وقت اجرا نشد.
به خاطر اینکه درآمد
نفتی به دست نیامد که صرف ساخت زیربناها شود. البته مصدق از
همان درآمدهای محدود
نیز کارهای عمرانی کوچکی کرد اما نتوانست به درآمد نفت دست
یابد و بعد از ملی شدن
نفت وضع کشور بحرانیتر و بدتر شد. البته در پیدایش زمینهء
کودتای 28 مرداد شاید این
عامل نیز مؤثر بود و مانند دوران خاتمی که دوبار با رای 20 و
22 میلیونی سرکار آمده
بود، دیدند، آنچه فکر کردند و آنچه باید دولت اصلاحات و
حرکتهای اصلاحی به آنها
عرضه کند نتوانسته و ناامید شدند در مرداد 32 هم مردم ناامید
شدند.
- در زمان خاتمی محدودیتهای زمان مصدق را نداشتیم.
نبوی: در دوره خاتمی مردم از نظر مسایل سیاسی ناامید شدند. در
زمان
مصدق به خاطر مسایل اقتصادی بود که مردم از مصدق و نهضت ملی
مایوس شدند. در زمان
مصدق بحث بردن درآمد نفت سر سفرههای مردم را
شاه
و دربار شعارش را میدادند. به
خاطر اینکه مصدق را در افکار عمومی تخریب کنند، شایع میکردند
نفت ملی شود روزی یک
پیت نفت
به هر خانواده میدهند،
یا میگفتند تا به حال نفت ما را انگلیسیها
میبردند حالا دیگر به دست خودتان میرسد و مسایلی نظیر این.
مردمی که از
خاتمی
ناامید شدند به خاطر این نبود که نان و گوشت به
آنها نرسیده بود، به خاطر این بود که شعارهای اصلاحات مثل
حاکمیت قانون، آزادی و
مردمسالاری، تثبیت و نهادینه نشد.
- فعلا از این بحث میگذریم، خب در زمان مصدق به دلیل عدم
تامین
درآمد نفت تز اقتصاد منهای نفت اجرا نشد. در زمان شاه که درآمد
ارزی کشور بیشتر شد.
آن موقع چرا این تز زمینهء اجرا نیافت؟
نبوی: بعد از کودتای 28 مرداد، حاکمیت وابسته بود و قصد نداشت
این تز را
تحقق ببخشد، به همین دلیل نفت را به کنسرسیومی که اکثریت سهام
آن در اختیار
انگلیسیها بود سپرد و وابستگی بودجه جاری به نفت کماکان ادامه
پیدا کرد. البته
تا سال 1350 درآمد ایران از هر بشکه نفت کمتر از یک دلار بود،
از سال 1350 تقریبا
درآمد نفت سیر صعودی پیدا کرد. از یک دلار به سه دلار و بعد 12
دلار
و در دوران انقلاب به حدود 37 دلار رسید. حتی بعد از انقلاب تک
محموله تا 45
دلار به فروش میرسید. این افزایش قیمتها وابستگی ما را به
نفت بیشتر کرد. تا قبل
از این شرایط مثلا در دهه 50 درآمد ارزی ایران حدود دو میلیارد
دلار بود که از
این میزان حدود 700 میلیون دلار صادرات غیرنفتی بود.
بعد از دو سه سال افزایش درآمد نفت، موازنه کالای نفتی و
غیرنفتی
کاملا به هم خورد. به گونهای که درآمد ارزی ما به بالای 20
میلیارد دلار رسید و
صادرات غیرنفتی ما فقط 4000500 میلیون دلار بود. بعد که درآمد
نفتی ما بالا رفت
این
نسبت اساسا تغییر کرد. یعنی نسبت یکسوم صادرات غیرنفتی به نفت
به حدود یکچهلم
رسید و وابستگی کشور به نفت به مراتب تشدید شد و همین تشدید
وابستگی مبنای
تحلیلهای منفی در مورد نقش نفت شد. نتیجه این درآمد در تغذیه
رایگان، پولهای
فراوان خرج کردن، افزایش حقوقها و به امید روزی که هر ایرانی
یک پیکان داشته باشد
و... شد. شعار آوردن
درآمد نفت سر سفرههای مردم
را سال 54- 55 رژیم شاه اجرا کرد.
آنقدر در مدارس به بچهها شیر پاکتی داده میشد که با آنها
فوتبال بازی میکردند.
اینقدر حقوقها را بالا برده بودند که هر خانوادهای راحت
میتوانست دوتا اتومبیل
داشته باشد. همینطوری تحت عنوان مواد انقلاب سفید شاه و ملت
درآمد نفت را بذل و
بخشش میکردند. در کنار این موارد به شرکت آب انگلیس در جاهای
مختلف سهام
میخریدند، همین سیاستها سبب شد که بهطور کامل تز اقتصاد
بدون نفت فراموش
شود.
انقلاب که پیروز شد در اولین قدم خواسته یا نخواسته صادرات نفت
را
کاهش دادیم. البته به نظر من این اشتباه بود. ما فکر میکردیم
شش میلیون بشکه نفت صادر کردن بد است و با
این کار ذخایرمان از بین میرود و آیندگانمان بدون نفت
میمانند.
اشکال این بود که حبس ثروت یک کشور برای روز مبادا صحیح نیست.
ثروت را باید به سرمایه تولیدی و زیربنایی تبدیل میکرد،
بلکه اگر شش میلیون بشکه
میفروختیم و درآمد آن را صرف شیر پاکتی میکردیم اشکال داشت;
ولی صدور هر چه بیشتر
نفت برای سرمایهگذاری و ایجاد جهش اقتصادی بسیار خوب است.
یعنی درآمد نفتی را در
بودجه24 میلیارد دلار دیدیم که البته مورد مخالفت بسیاری
صاحبان دیدگاه صیانت از
ذخایر نفتی قرار گرفت. ما معتقد بودیم این مبلغ باید صرف
سرمایهگذاری شود. ما
معتقد بودیم صیانت از نفت به این معنا نیست که بگذاریم نفت ته
چاه بماند، چون شاید
20
سال دیگر یک انرژی جدید کشف شود و اصلا نفت ارزش استفاده
نداشته باشد. دلیلی
ندارد نفت را ذخیره سازی کنیم. ما باید نفتمان را هرچه زودتر
تبدیل به زیرساختها و
زیربناهای کشور کنیم. به رغم اینکه کشور در شرایط جنگی بود.
دولت موسوی تا سال 64
خیلی خوب عمل کرد. ما بالاترین رقم تولید ناخالص داخلی را در
سال 63 داشتیم. حجم
سرمایهگذاری نسبت به تولید ناخالص داخلی بیشتر از قبل انقلاب
شده بود. از اواخر
سال 64 قیمت نفت حتی به پنج دلار برای هر بشکه سقوط کرد. فروش
نفت هم به دلیل جنگ
نفتکشها و بمباران پایانههای نفتی در خلیجفارس کاملا محدود
شد. یعنی هم مقدار
صادرات نفت کاهش یافت و هم قیمت نفت سقوط کرد. بهطوری که در
فاصله زمانی سال 65
تا 67 قیمت هر بشکه نفت 557 دلار بود. نتیجه این تحولات این شد
که در سال 65 درآمد
ارزی کشور از حدود شش- هفت میلیارد دلار تجاوز نکرد. که از
این مقدار سه میلیارد
دلار مستقیم هزینه جنگ میشد و سه میلیارد دلار صرف واردات
کالاهای اساسی میشد و
فقط یک میلیارد دلار برای سرمایهگذاری و صنعت و بخشهای دیگر
میماند. از طرف دیگر
وقتی سهممان در اوپک کم شده و کشورهای دیگر جای ما را
گرفتهاند و تاثیرگذاریمان
در اوپک کم میشود. امروز اگر دو میلیون بشکه را از بازار خارج
کنید اثر قابل توجهی
ندارد ولی اگر شش میلیون بشکه نفت بود تاثیرگذاریاش بر فعل و
انفعالات بازار نفت
بسیار زیاد بود.
در دوران بازسازی بعد از جنگ بخشی از درآمد نفت، صرف بازسازی
جنگ
شد، البته نه آنگونه که همه درآمد صرف آن شود. بالا نرفتن
درآمد، پایین بودن میزان
صادرات نفت (حدود دو میلیون بشکه) بازسازی بعد از جنگ، تعطیلی
واحدهای تولیدی در
اثر سالهای بحرانی 65 تا 67 که همه واحدها متوقف شده بود همه
دستبهدست هم دادند
که باز امکان اجرا شدن تز مورد بحثمان بهطور کامل انجام نشود.
در زمان آقای خاتمی اولین بار بود که بعد از ملی شدن صنعت نفت،
تز
اقتصاد بدون نفت به شکل ناقص با پیشبینی حساب ذخیره ارزی در
برنامه پنج ساله
سوم شکل گرفت. در واقع از سال 1329 تا سال 1379، 50 سال طول
کشید تا زمینههای
اجرایی تز اقتصاد نفت مهیا شود. با تاسیس حساب ذخیره ارزی
مازاد درآمد نفتی کشور
در آنجا ذخیره شد تا صرف سرمایهگذاری شود. متاسفانه در برخی
موارد این برداشتها صورت گرفت. در مجلس
ششم به این حساب هجمههایی شد و در آخرین سال دولت خاتمی مجلس
هفتم نیز خیلی از آن
برداشت کردند. متاسفانه در تبلیغات انتخاباتی دور نهم ریاست
جمهوری نیز اعلام شد که
دیگر سرمایهگذاری بس است. فراموش کردیم نسبت به مالزی، ترکیه،
کره و کشورهای
آمریکای جنوبی، تایوان، سنگاپور، هنگکنگ و چین در چه مرحلهای
هستیم و رهنمود داده
شد که سرمایهگذاری بس است و مردم باید درآمد نفت را سر
سفرههایشان احساس
کنند.
شعار آ وردن نفت به سر سفرههای مردم خوراک تبلیغات انتخاباتی
نامزدهای جناح راست در انتخابات شد غافل از آنکه همین شعار
ضربه بزرگی به اقتصاد
کشور وارد میکند. آوردن نفت سر سفرههای مردم یعنی هم خواندن
فاتحه حساب ذخیره
ارزی و هم
خواندن فاتحه
تز اقتصاد بدون نفت.
ـ پس شما با این تحلیل موافقید که دولت باید درآمد عمومی کشور
را از
محل مالیاتها و صادرات غیرنفتی محقق کند چون این مساله منجر
به این میشود که
حاکمیت همیشه وابسته به مردم بماند، به نظارت عمومی تن بدهد و
برای خرج کردن یک
ریال هم به مردم حساب پس بدهد، طبعا در چنین فضایی هست که
احزاب شکل میگیرند نقش
نظارتی خود را ایفا کنند. اما در فضایی غیر از این هر حزبی که
شکل میگیرد متهم به
استفاده از رانت نفتی میشود مثال عینی این مساله خود شما
هستید که مدتی رییس هیات
مدیرهء شرکت پتروپارس بودید و از سوی رسانههای جناح راست
همواره متهم میشدید.
پرسش این است دولتی اقتدارگرا که به نظارت عمومی چندان اعتقاد
ندارد، وقعی به آزادی
عمومی نمیدهد و یک درآمد نفتی هنگفت در اختیار دارد، چگونه
میتواند دموکراتیک
باشد. اساسا با وجود دولتهای نفتی تحقق یک حکومت مردمسالار
امکانپذیر هست؟
نبوی ـ شما خودتان جوهرپاشی میکنید. مثلا میگویید طرف مقابل
شما را به
استفاده از رانت نفت متهم میکند چون شما در هیات مدیره
پتروپارس بودید، این خودش
نوعی جوهرپاشی است. ماجرای پتروپارس را برای این درست کردند که
نمیخواستند کشور در
صنعت نفت و گاز به خودکفایی برسد. بزرگترین افتخار زندگی
اجرایی من ریاست هیات
مدیره پتروپارس است. من نرفتم آنجا دزدی کنم یا رانت نفت
بخورم. نرفتم از منافعی
استفاده کنم. رفتم که به کشور خدمت کنم. آن کاری که من در
پتروپارس کردم افتخار
دوران کار اجرایی من است. بعد از اینکه من از آنجا استعفا
دادم همان روزنامه ای
که تمام کاریکاتورهایش «پتروگیت» و امثالهم بود، وقتی فاز یک
پارسجنوبی افتتاح شد
که پیمانکارش شرکت پتروپارس بود به عنوان یک «افتخار ملی» از
آن نام برد.
در آن پروژه که از آن به عنوان لانه فساد یاد میشد، دنبال این
بودند که ما نتوانیم آن کار را به نتیجه برسانیم. البته مسایل
دیگری هم هست ...
انگار آنجا یک شرکت خصوصی بود که من هر چقدر پول میخواهم،
میتوانم بگیرم.
بنده رییس هیات مدیره آنجا بودم. یک کارمند دولت بودم و حقوق
کارمندی دولت هم میگرفتم. البته ما هیچکس را متهم نمیکنیم.
قوه قضاییه باید به
این کارها رسیدگی کند.
اما در پاسخ به پرسش اصلی اینکه میگویید وجود نفت مانع
دموکراسی
میشود همانطور که در مقدمه عرض شد از نظر تئوریک درست است،
بله! ممکن است دولتی
که متکی به یک ثروت ملی شد (نفت، گاز و معادن دیگر...) چون
ثروت و در نتیجه اقتدارش
را بیشتر میکند
زمینه استبداد
و دیکتاتوری بیشتری پیدا میکند. ولی الزاما هر
دولتی که متکی به یک ثروت ملی بود، استبدادی نیست و هر دولت
استبدادی نیز لازم نیست
متکی به یک ثروت ملی باشد. خیلی از حکومتها درآمد نفتی ندارند
یا نداشتهاند اما
استبدادی بودهاند. در ادوار گذشته بسیاری از دولتهای آمریکای
لاتین، استبدادی
بودند، کرهء جنوبی در یک دورهای رژیم استبدادی داشت در کره
شمالی به یک شکل دیگری
و به قول خودشان دیکتاتوری پرولتاریا حاکم است. چین کشوری است
که به لحاظ سیاسی،
آزادی و دموکراسی به آن مفهوم در آن وجود ندارد، بسیاری از
کشورها همینطورند که
درآمد نفتی ندارند ولی استبداد حاکم است. من از وضع اکوادور و
نیجریه اطلاعی ندارم،
میخواهم این را بگویم که نمیتوان نفت را عامل بدبختی و
بیچارگی ملتها دانست.
دولتها ممکن است سوءاستفاده کنند. حتی اگر دولت دموکراتیک هم
نفت
داشته باشد، باید حساب پس بدهد. فقط حساب مالیات را که
نباید پس بدهد. در اینباره
بحث دموکراسی و دیکتاتوری هم شاید مطرح نباشد. بحث بزرگ شدن
فعالیتهای اقتصادی
دولت مطرح است. چون فعالیتهای اقتصادی که بزرگ شوند عملا قدرت
دولت بالا میرود و
از این زاویه زمینهء استبداد فراهم میشود. به هر حال فرض کنیم
این نظریه کاملا
صحیح باشد. خب چه باید کرد؟ نفتمان را در دریا بریزیم یا در
چاهها را ببندیم که
دولتمان استبداد را حاکم نکند!
سرمایه ـ از زمان انقلاب مشروطه به بعد هر حرکت اجتماعی که میل
به دموکراسی
داشته، سرکوب شده و یکی از عللش هم نفت بوده است؟
نبوی ـ استدلال شما حداقل برای آن صحیح نیست. چهار، پنج سال پس
از عقد
قرارداد دارسی، انقلاب مشروطه به عنوان اولین انقلاب دموکراتیک
در منطقه به پیروزی
رسید. کودتای 1299 رضاشاه هم به اتکای درآمد نفت نبود، آن موقع
ما هنوز درآمد نفتی
نداشتیم، نفت نقشی در اقتصاد ما نداشت.
برای انگلیس منبع درآمد بود، نه برای ایران. استبداد رژیم
پهلوی
در ایران معلول وجود نفت نبود، معلول سلطه انگلیس بر ایران بود.
آن سلطه هم به
خاطر نفت نبود. انگلیس و روسیه در ایران حدود 100 سال قدرت
صاحب نفوذ بودند. انگلیس
در غیاب روسها که درگیر مسایل انقلاب اکتبر 1917 خودشان بودند
و نمیتوانستند به
مسایل ایران بپردازند، اما انگلیس اول با قرارداد 1919
وثوقالدوله آمد که به شکل
قانونی و قراردادی ایران را تحت سلطه خود درآورد. ولی
آزادیخواهان مخالفت کردند.
قیام میرزا کوچک خان، قیام خیابانی، قیام کلنل محمدتقی خان
پسیان و امثالهم و وجود
دموکراسی در داخل کشور سبب شد قرارداد 1919 به نتیجه نرسد. رفت
سراغ کودتای 1299 که
رضاخان و سیدضیاءالدین طباطبایی شدند عوامل کودتا. یکی شد
مسؤول نظامی کودتا، یکی
شد مسؤول سیاسی کودتا، ربطی هم به نفت نداشت. هنوز نفت قدرتی
به دولتها نداده بود
و صادراتش نسبت به تولید ملی کشور خیلی محدود بود. میخواهم
بگویم این تحلیل شما در همه جا مصداق ندارد. ما استبدادی
داشتیم پیش از اینکه کشورمان قدرت نفتی بزرگ شود. کشورهایی هم
هستند که نفت
نداشتهاند ولی استبداد دارند.
ـ پرسشم را مجددا تکرار میکنم. با جامعه ای متکی به درآمد
نفتی که
هیچ اعتقادی به آزادیهای سیاسی ندارد و همیشه رقبای بخش خصوصی
را از بازار بیرون
میکند و دنبال مالیات هم نیست، ما چگونه میتوانیم به یک دولت
دموکراتیک
برسیم؟
نبوی ـ نفت اصلا آن نقش تعیینکنندگی در سرنوشت دموکراسی ما را
ندارد و
اساسا تحلیلهای شما را قبول ندارم. شما میگویید شاه بعد از
سال 42 که دولت
بحرانیترین شرایط اقتصادی را داشت و یک دولت ورشکسته بود
استبداد خشنتری را حاکم
کرد. بر عکس وقتی درآمد نفتی در سال به بالاترین مقدار خود
رسید، در
کشور ما آزادی داده شد و سیاست حقوق بشر کارتر در ایران پیاده
شد و دولت ایران
مجبور شد آزادی بدهد. نه آن استبداد به خاطر نفت بود و نه این
آزادی به خاطر
بینفتی.اوج صدور نفت ما پنج شش میلیون بشکه در سال 56 بود.
درست همان موقع بیشترین
آزادیها در کشور ما بود. البته میتواند زمینهای باشد ولی
الزاما اینگونه نیست.
اکنون هم حاکمیت اقتدارگرایان در کشور به خاطر بالا رفتن درآمد
نفت نیست.
|