یادم نیست چند سال پیش بود؟ دو، سه، چهار یا حتا بیشر؟ یه قاضی
شهسواری زنش رو که اونم حقوق خونده بود و هر دو هم در رشته
خودشون کار میکردنو جلوی چشم دختر کوچولوشون با تبر کشت!!!
اونم سر یه دعوای ساده! البته اختلافشون اونقدری ریشه داشت که
مرد فرصت کنه تبر رو بذاره پشت صندوق ماشینش! واون قدر فرصت
داشت که پیاده بشه و تبر رو برداره و زن رو که بچه به بغل میخواست
فرار کنه از دستش از پشت....
این فاجعه اونقدر تکان دهنده بود که با هر بار شنیدنش تن آدم
یخ میکنه. حالا اگه اون دختر فک و فامیل باباتم باشه و بدونی
که بعد از گذشت این چند سال هنوزم برای مجازات اون مرد،
خونواده دختر به نتیجه نرسیدن و ضمنا مرد، هیچ گونه جنونی هم
براش ثابت نشده و الانم قیم قانونی اون دخترک بیچاره است بیشتر
کباب میشی.
پارسال عید برای بار اول دیدمشون. اومده بودن از بابام مشورت و
کمک بخوان. هرچی بیشتر میدویدن کمتر نتیجه میگرفتن!
حالا قصد بررسی رویه قضایی شونو ندارم. اما دایی دختر میگفت
بیشترین عامل دعوای این دوتا حسادت مرده بود به زرنگی و هوش
زنش در کار قضا!!! آخه اونا هم رشته بودن و همکار و زنه همیشه
جلوتر بود....
امشب که
پرستو
برام این نامه وحشتناکو ای میل کرد، دوباره یاد
اون ماجرا افتادم. انگار همه یه جورایی به هم مرتبطن. یه جورای
مشمئز کننده:
"عصر روز شنبه 22 بهمن 84، حوالی ساعت 6، خبر دلخراشی در محله
منظریه(از
محلههای تقریبا مرفه نشین شهر) به سرعت دهان به دهان منتقل
شد.
زندگی مشترک زن و مرد جوانی که تنها حدود 5 سال (با وجود
تنشها و مرافعههای بسیار) از آن میگذشت، پایان تلخی یافت.
وقتی همسایهها بر اثر سر و صدای زن که به کوچه فرار کرده بود
کنجکاو شدند، شاید هرگز فکر نمی کردند که چند دقیقه قبل فاجعه،
با همه تکان دهندگیش، آمده و برفضای آن خانه سایه افکنده! وقتی
دکتر جوان (35 ساله) با کارد آشپزخانه به همشرش ( که روان شناس
هم بود!) حمله برد، زن بیچاره تنها توانست با سرعت به کوچه بگریزد.
اما به یقین به ذهنش خطور هم نمی کرد که مرد، اوج عصبانیت و
عقدههای درونش را بر سر پسرک 4ساله شان تخلیه کند!
اما واقعیتها جدا از احتمالات و فکرها وجود دارند و این بار
واقعیت، سر بریده پسرک بود که پایان تراژدی را رقم میزد. اما
نه! شاید این هم پایان دردناک قصه نباشد. چه کسی تاب دیدن
دویدنهایبیپایان زن برای قصاص مردی را دارد که همه میگویند
"ولیّ دُم" است و... این قصه کی به پایان میرسد؟"
......
اصلا نمی خوام نتیجه بگیرم که همه مردا و... همه زنهاو.... نه
آدم مطلق گرایی نیستم ولی واقعا اگر حمایت قانون از مردان به
شکل کنونی نباشه، این همه اتفاق به این راحتی رخ میده؟ |