روزهای بود در همین چند سال پیش که اگر کسی را میبردند و میگرفتنند،"روزنامههایی"
بودند که معرکه میگرفتند و ویژه نامه منتشر میکردند و شاید
از برای همین بود که برای بازداشت گله ای سال ۷۹،ابتدا توقیف
فله ای کردند تا کسی یا چیزی نماند برای انعکاس "نابه سامانیهای
حقوق بشری" در ایران.
آن «روزهای طلایی»(به قولی) چند سالی است سپری شده و اینک همه
باور کرده ایم؛
بازگشت به روزهایی که مطبوعات و روزنامهها طلایه دار حقوق
شهروندان و پیشرو در عرصه ی سیاست بودند
محال است و باید با همین روزی نامههای امروزی بسازیم و بسوزیم.
کسی را اندیشه ی بازگشت به سالهای ۷۷ تا ۷۸ نیست.
اما گویی "خرابی" از حد گذشتست و برخلاف آن مثل قدیمی چیزی
"آباد" نشده است."سانسور نوشتار و گفتار" گمانم حد غایت را نیز
گذرانده و مطبوعات چنان به نفس تنگی گرفتار آمدند که شاید اگر
همین فردا "اکبر گنجی" در زندان بمیرد،
اوج حساسیت روزنامههای امروزی درج خبری چند خطی در انتهای
فلان صفحه ی میانی باشد که به میمنت،این چنین هم وظیفه به
انجام رسیده و هم دیده نمی شود و روزنامه از خطر جسته!!!
باری؛
هنگامی که با ماجرای گنجی،
همکار همین روزنامه نگاران در همین روزنامهها چونان رفتاری
میشود،
انتظار بس گزافی است که برای دیگرانی دیگر در همین روزنامهها
حمایتی کنند و تحلیلی و خبری.
"مهم ترین و جدی ترین اعتصاب صنفی کارگران در ایران در پس از
انقلاب" رخ میدهد اما روزنامهها میکوشند به جای پرداختن به
آن،
این "محمد باقر قالیباف"،شهردار تهران باشد که برجسته شود و
حضورش در اعتصاب و تحصن رانندگان شرکت واحد بدل به خبری مهم
گردد؛
حاشیه بر جای متن بنشیند و متن به حاشیه رود،
"منصور اسانلو"،دبیر سندیکای رانندگان شرکت واحد،
بیش از یک ماه در بازداشت به سر میبرد اما روزنامه ای نیست که
حتی خبری چند خطی را پیرامون بازداشت او منتشر سازد و در نهایت
هم،
همین برخورد با اتفاقات ناخوشایند و تاسف بار روز شنبه در
توقفگاههای اتوبوس رانی از سوی روزنامهها تکرار میشود.
به این قضایا هر جوره که نگاه کنید،
باز هم توجیهی برایش پیدا نخواهد شد؛
از "دید حرفه ای"،
معمولا اعتصاب کارگران از اخبار مهم هر کشوری محسوب میشود و
وقتی این جدی ترین و مهم ترین حرکت صنفی در ظرف بیست سال تاریخ
یک کشور باشد،
صد البته مهم تر از هر خبر دیگری،
از "دید اخلاقی" هم که از وظایف «رکن چهارم دموکراسی» در همه ی
جهان دفاع از حقوق شهروندی و انتقاد از برخوردهای تند با
مدافعان جامعه ی مدنی است و از "دید انصاف" که ... .
«شرایط سخت است،
روزنامه نگاران هم باید روزنامه نگاری کنند و البته زندگی،
همه از این همه توقیف و توقف و در به دری خسته شده ایم،
بیکاری بد دردی است،
بودن حتی یک روزنامه کوچک هم بهتر از نبودنش است » و ...،همه ی
اینها را من میدانم،
بعد از آن سالهای طلایی هم قرار بوده روزنامهها بمانند به «بهای
گزافی»،این را هم دیگر همه میدانند.
اما قرار بود بمانیم به بهای گزافی نه "به هر بهایی". |