همسران ما در زندانند. موقع دستگیری آنها را مورد ضرب و شتم
زیاد قرار
دادند. همسر و دو دختر کوچک یعقوب سلیمی، از فعالین سندیکایمان
را کتک
زدند. میتوانید تصور کنید که احتمالا با همسران ما در زندان
چه کرده اند.
نه ملاقاتی داده اند و نه شرکت واحد حقوقی پرداخت کرده است که
بتوانیم
زندگی مان را اداره کنیم. فرزندان ما پدران خود را میخواهند.
انتظار داریم
تمام دنیا به حمایت از ما بلند شود و فشار آورد که همسران ما
فورا آزاد
شوند و کارشان را شروع کنند. فشار شما موثر است. بخاطر انسانیت،
بخاطرعدالت،
بخاطر مبارزه علیه آنچه ظلم و زورگوئی وبیانصافی خوانده
میشود
انتظار داریم تمام تلاشتان را همین امروز انجام دهید...
ای صبح
ای
بشارت فریاد
امشب خروس را
در آستان آمدنت
سربریده اند. (سایه)
صدای مردم
،صدای
جنبش
کارگری و دانشجویی ایران است. صدای کوچه و خیابان است که در
خواب سنگین
بهمنی فرو رفته... صدای فرزند خردسال آن سندیکالیست در بند است
که تنها به
جرم طلب کردن حقوق مسلم خود به سرنوشتی چنین گرفتار آمده است.
صدای ماست
که یکصد سال پیش از این انقلاب مشروطه را به سرانجام رساندیم و
ناکامی را
نیز. و بیست و هشت سال آزگار پیش از این خیابانها را آذین
بستیم برای
انقلابی که میخواست "رفتن شاه" را نوید دهد... ما که تا هنوز
داغدار
زیباترین فرزندانمانیم..بینام وبینشان.... ما که سالهایی
پیش از این
در اوج ناباوری به اصلاحات از درون "آری" گفتیم و به خودکامگی
در تمام
قاموس آن "نه" و در هجدهم تیرماه،دو سال پس از آن "نه"، باز هم
از آزادی
سخن گفتیم اما این بار در خیابان!... ما که مدتهاست اصلاحات
درون ساختاری
را به بایگانی توهمات بیست و هشت ساله خود سپردیم و باز هم ورد
زبانمان
آزادی است.. آزادی ، آزادی،آزادی... صدای ما اکثریت خاموش همه
این سالها
که فاجعه را تاب آوردیم و همچنان در اعماق خاکستر میتپیم...
فریادی
چون تیغه چاقو
در تاریکی
فریادی
جلاد همه هیاهو
خشمی در راستا
که بنشاند
تیر کلام را
در جایی که باید
خشمیبیآشتی
خشمی گرسنه
خشمیهار
که عابران سر به راه را
هراسندگانی سنگ به دست گرداند
چابک تر از گریه ای بر دیوار
هشیار تر از دزدی بر بام
و سهمگین تر از بهمنی بر کوه
بیدار
بیدار
بیدار
بیدارتر از عاشق شب زنده دار ....
سیاوش کسرایي
|