سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به مناسبت
27
مین
سالگرد انقلاب بیانیهای صادر کرد.
دراین بیانیه آمده است:
...
ناکامی جنبش دوم خرداد از تحقق اهداف
مردمسالارانه، تقویت بیش از پیش روندهای
انحرافی ضد آزادی و ضد جمهوری و
قدرت و نفوذ بیسابقه اقتدارگرایان استبدادطلب، بر دامنه و
حجم نگرانیها
نسبت به آینده انقلاب و کشور افزوده است. اکنون اگر نسل
جوان ما با مشاهده
عقاید خرافی، تحریف شده و غلوآمیز دینی، تمسک به دافعهبرانگیزترین
و
عوامزدهترین
اشکال و شیوهها
در تبلیغ اندیشه دینی، با مشاهده مواضع
غیرعقلانی و اظهارات ماجراجویانه که بیاعتنا به منافع و
مصالح ملی، عالم
و آدم را به ستیز و خصومت میخواند،
با مشاهده موج جمهوریستیزی و
استبدادطلبی به نام دفاع از اسلام و انقلاب، با مشاهده روند
فزاینده سلب
آزادیها
و اعمال محرومیتهای سیاسی از توقیف مطبوعات گرفته تا
فیلترینگ
سایتهای خبری-
سیاسی، با مشاهده
این وضع
نسبت به اصالت و ماهیت آرمانهای
انقلاب تردید و تصور کند آرمان انقلاب و خواستهای
مبارزان چیزی از جنس
همین افکار و رویهها
بوده است.
نسل امروز
ما باید بداند که رژیم شاه برای این منفور نبود که اجازه ترویج
عقاید
خرافی و تفرقهافکن دینی را نمیداد
بلکه برعکس، او خود با ادعای
نظرکردگی حضرت عباس و امام زمان (ع)، ترویج خرافات را ضامن
بقای نظام
سلطنت میدانست.
مشکل رژیم شاه عدم اعتقاد به آیینها و مراسم دینی نبود
زیرا شکوه و عظمت آذینبندی
در اعیاد و مراسم و دستجات عزاداری در آن زمان
از امروز کمتر نبود. مشکل شاه حتی مخالفت با ظواهر مذهبی نبود.
تظاهرات و
راهپیماییهای
مردمی روزهای منتهی به انقلاب گواه صادقی بر این واقعیت است
که او منفور در نزد اکثریت قریب به اتفاق ایرانیان اعم از
ملتزم به شعائر
و غیرملتزم به ظواهر بود. آنچنانکه
اقداماتی نظیر بستن مشروبفروشیها
نیز گره از کار این نفرت عمومی که ریشه در حکومت مطلقه فردی او
داشت
نگشود. مشکل رژیم پهلوی آن بود که سالیان دراز خودکامگی و
حکومت مطلقه او
و سلب آزادیهای
سیاسی، برگزاری انتخابات نمایشی و فرمایشی و نادیده گرفتن
حق ملت در اداره امور، تهی کردن قانون اساسی مشروطه از محتوای
دموکراتیک،
عرصه سیاسی را گرفتار چنان تصلب ساختاری کرده بود که راهی جز
انقلاب
فراروی معترضان و منتقدان باقی نماند. مشکل رژیم شاه این بود
که کسی اجازه
انتقاد به او نداشت و هر انتقادی با سختترین واکنشها و هر
منتقدی با
حبسهای
طولانی و شدیدترین محرومیتهای
اجتماعی
-
سیاسی مواجه میشد.
مشکل
شاه این بود که هر منتقدی را برانداز میدانست
و در تبلیغات رسمی مرتبط به
بیگانگان معرفی میکرد.
او تفاوتی میان منتقد و مخالف قانونی با چریک مسلح
قائل نبود. مشکل نظام شاه این بود که احزاب منتقد و ملتزم به
قانون اساسی
تحمل نمیشدند
و در عوض موافقان و مجیزگویان خودی محسوب شده و مجاز به
فعالیت بودند و مقربان دربار از مصونیت برخوردار. مشکل شاه این
بود که
رقابت و فعالیت سیاسی را فقط مشروط به نتایجی کاملاً مورد
تأیید و در
چارچوب اراده ملوکانه برمیتابید.
عدم سعه صدر و نابردباری شاه در مقابل
عقاید مخالف، حتی به محدود کردن نظام حزبی به دو حزب ایران
نوین و مردم
متوقف نشد و نهایتاً نظام تکحزبی
رستاخیزی را مناسبترین
الگوی ارضا
کننده تمایلات استبدادی و مطلقه خود یافت و بالاخره صرفنظر
از وابستگی
ماهوی به قدرت استعماری، مشکل شاه این بود که روشهای
مستبدانه و جابرانه
فردی در اداره امور کشور ، او را چنان در جامعه بیپایگاه
کرده بود که حتی
اگر میخواست،
نمیتوانست
بدون اتکا به بیگانه، از بقای قدرت خود مطمئن
باشد و این وابستگی خود بر میزان نفرت عمومی از او میافزود.
هدف
انقلاب اسلامی برچیدن نظام وابسته و پایان دادن به مناسبات
شاهانه در
ایران بود. اکنون پس از یک ربع قرن میتوان با ملاکها
و نشانههایی
که
به برخی از آنها
اشاره شد به ارزیابی وضعیت امروز نشست و دریافت تا چه حد
با اهداف انقلاب فاصله داریم. به صراحت و امیدوارانه باید گفت
که وضعیت
امروز ما به هیچ وجه با دوران حاکمیت شاه که کمترین صدای
مخالفی تحمل
نمیشد،
قابل مقایسه نیست اما اگر نتیجه این ارزیابی چندان امیدبخش
نبود و
از روندی پرشتاب در فاصله گرفتن از آرمانها
و شعارهای اصیل انقلاب حکایت
داشت آن هنگام باید از
بازتولید استبداد و مناسبات شاهانه
با ظاهر اسلامی
سخت احساس خطر کرد. |