اين مرد كيست؟ من نيز بنا به عادت سايت بازتاب، اين تيتر را
برای مقاله خود انتخاب كردم. كسانی كه رويدادهای ايران را
پيگيری میكنند شاهد پخش قسمتهايی از يك فيلم در مورد سخنان
اسفنديار رحيم مشايی، از ياران ديرين محمود احمدی نژاد بوده
اند. وی در اين فيلم ظاهرا حكم به پايان اسلامگرايی در جهان
داده است. سخنانی كه با واكنشهايی گسترده روبروی شده است.
سايت بازتاب او را از اعضای انجمن حجتيه، عامل سواستفادههای
مالی و ... معرفی میكند.
اما براستی اين مرد كيست؟
پاسخ ساده است. يكی از دستچين شدگان تشكيلاتی كه تصرف كامل
قدرت را در ايران هدف خود قرار داده است.
منظور از پايان اسلامگرايی چيست؟
آيا هدف نفی اسلام است؟
نه!
در واقع اينچنين بحثهای سادهای هميشه در بين طلبهها و
معتقدان مذهب تشيع جريان داشته است و مضمون آن امكان ظهور امام
غايب در شرايطی است كه شيعه در اقليت كامل است.
آيا اين حرفها درك شخصی ايشان است؟
خير!
درواقع مشابه اين سخنان و نظرات مدت نسبتا زيادی است كه در
جلسات خصوصی توجيهی و آموزشی گفته میشود. معلوم نيست چرا
بازتاب نظر احمد خاتمی امام جمعه جديد تهران را در اين مورد
نمیپرسد؟! اگر به او نيز دسترس ندارد ميتواند به حجج اسلام
محسن غفوريان و يا غروی شاگردان مصباح يزدی مراجعه كند. اينان
همه از فضلای حجتيهای حوزه علميه قم محسوب میشوند، كه دستشان
را با حمايت و يا غفلت علی خامنهای كاملا از زير عبا در آورده
اند.
نظراتی از اين قييل كه برای ظهور امام زمان ضرورتی به اكثريت
يافتن شيعه در جهان نيست خود درواقع پيش نياز بحث اصلی، يعنی
وجود ارتباطاتی بين برخی "بزرگان" با امام غايب است و در
همين چارچوب قابل درك و بررسی است. بسياری اين سخنان را از نوع
همانهايی میدانند كه قبلا از طرف هواداران "باب" و جنبش
"بابيه" بيان میگرديد. هرچند شباهت ميان اين نظرات غيرقابل
انكار است، اما نگاهی به رهبران فكری دو جريان از تفاوتهای
عميق حكايت دارد. در اين عرصه از جمله میتوان به شيخ احمد
احسايی و كاظم رشتی اشاره كرد.
شيخ احسايی از علمای تراز اول شعيه بود و هوادارانیبیشمار
داشت. او با تلفيق فلسفه يونانی و حكمت اسلامی توانست در عصر
خود پاسخی نسبتا كم نظير – در چارچوب ديدگاههای مذهبی - برای
توضيح مسايلی نظير معراج پيامبر بيان كند و كوشيد به مسايلی
نظير خرق و التيام آسمانها در صورت معراج پيامبر پاسخ دهد.
درك خاص او از معاد و نيز و آنچه عنصر "هور و قليايی» معرفی
میكند تلاشی برای توجيه اينگونه مسايل از طريقی ديگر بود كه
البته با واكنش شديد ديگر مراجع شيعه روبرو شد. در مورد شيخ
كاظم رشتی نوآوری و تبيين جديدی از مسايل دينی به چشم نمی خورد
و نقش او همان ادامه گفتههای شيخ احمد احسايی است و گاه سخنان
او مثل نقل و نبات در محافل و جمعهای خيابانی است كه بيشتر
شبيه گفتههای آيت الله مشكينی است. در هر دو حال هيچيك از اين
دو، يعنی نه احسايی و نه كاظم رشتی اشتهاری به فساد نداشته
اند.
اما از مدعيان نظری بابيه دوران اخير، حتی در زمينه علوم مذهبی
مطلب قابل توجهی ملاحظه نگرديده است. نه فقيهی و نه محدثی و نه
فيلسوفی. جمعی از روحانيان متوسط مشهور به فساد از مصباح يزدی
تا جنتی نظريه پرداز آن محسوب میشوند، با اين تفاوت بزرگ كه
در گروه اخير عنصر وقاحت و گستاخی بسيار برجسته است. هر چند در
هفتههای اخير ادعاهای مهدويت تا حدودی فروكش كرده و مجددا به
شعارهايی مثل عدالت و مبارزه با فساد اقتصادی روی آورده شده
است، اما هيچيك از عدالت جويان و مبارزين با فساد اقتصادی
خواهان روشن شدن دلايل ناپديدی صدها ميليارد تومان از شهرداری
تهران نگرديده است. خبرها محدود شده است به دستگيری زنی كه
مدعی داشتن دستخط از امام زمان بوده و يا روزنامه جمهوری
اسلامی از وجود 150 مدعی امامت در تهران سخن گفته است. ديگر نه
نقل خواب از بزرگی است و نه كودكی و نه نشانهای از ظهور. شايد
كه امام در ديدار با ابواب خود دستور تقيه داده اند! و اين
تفاوت سوم بين اين دو گروه رهبران است. اگر در رهبران مشهور
شيخيه در ايران بنامی همچون "ثقه الاسلام" روحانی ازاديخواهی
برخورد میكنيم كه در جريان انقلاب مشروطه در تبريز و بدست
روسها بدار كشيده شد در بين رهبران انجمن حجتيه و ميراث داران
فعلی آن حتی يك نام مشهور به نيكی يافت نمی شود. |