در سه ماه گذشته فشار زيادی بر انجمنهای اسلامی دانشجويان
وارد شده است. فشارهايی كه پيش بينی آنها كار سختی نبوده و
ادامه
و تشديد آن نيز دور از انتظار نيست. اما يك نكته وجود دارد و
آن پرسش از
ناتوانی انجمنها در واكنش به اين گونه اقدامات است. اگر همين
اتفاقات چهار
سال پيش رخ میداد شايد اجتماعات كم نظيری در دانشگاه شكل
میگرفت. ولی امروز بعد از هر رخدادی فقط يك مصاحبه يا بيانيه
در محكوميت اينگونه
اقدامات منتشر میشود و سپس همه فراموش میكنند كه اصولا
انجمنی وجود
داشته است. ساده ترين دليل اين است كه بگوئيم انجمنها پشتوانه
دانشجويی خود را از دست داده اند و به دليل عدم برقراری ارتباط
با بدنه دانشجويی دغدغههايشان دغدغه دانشجويان نيست. به همين
دليل در مواقعی كه با تهديد رو
برو میشوند دانشجويان به كمك آنها نمی آيند. يا میتوان به
محافظه كار شدن
كوشندگان دانشجويی و بالا رفتن هزينه فعاليتهای سياسی اشاره
كرد.
به نظرم مساله كمی پيچيده تر از اين قضايا است. در حال
حاضر انجمنها با بن بستی استراتژيك روبرو هستند. از تعريف
جايگاه خود در دانشگاه عاجزند و نمی توانند رابطه خود با قدرت
مستقر را
مشخص كنند. دفتر تحكيم در سه سال گذشته آرام آرام به سوی تحقير
و تقبيح
قدرت حركت كرده است و بيشتر به سوی نوعی فعاليت غير رسمی گام
برداشته
است. به گونهای كه در سه سال گذشته دفتر مشخصی نداشت و جلسات
آن خارج از
محيط دانشگاه برگزار میشد. اما انجمنها در كنار بحران دفتر
تحكيم به حيات
خود به صورت رسمی ادامه دادند. بعد از انتخابات رياست جمهوری
به بن بست
رسيده اند. يكی از دلايلی كه من معتقد بودم انجمنها نبايد
وارد بحث تحريم
انتخابات
گردند دقيقا همين وضعيت بود. به ياد دارم در آن دوران از
دوستانم میپرسيدم اگر احمدی نژاد رئيس جمهور شد شما چه
میكنيد؟ آيا از اين دولت
برای فعاليت خودتان تقاضای بودجه و دفتر میكنيد؟ اگر معتقد به
از ميان
رفتن مشروعيت نظام هستيد و با تحريم میخواهيد اندك باقی مانده
را نيز
بستانيد فردا نمی توانيد در چارچوب اين ساختار و قانون فعاليت
كنيد. دوستان!! با قاطعيت میگفتند فعاليت رسمی بر غير رسمی
هيچ مزيتی ندارد. حالا تمام آن پيش بينیها به وقوع پيوسته و
انجمنهای اسلامی در
برابر اين پرسش قرار گرفته اند كه در ارتباط با دولت جديد و به
طور كلی حكومت چه استراتژيی را بايد اتخاذ كنند؟ شعار دوری از
قدرت به قدری دستمالی وبیمحتوی گشته كه ديگر خريداری ندارد و
در بهترين حالت نحوه تبيين آن
ايدئولوژيك شدن رابطه با حكومت را باعث شده است به گونهای كه
كوشندگان
دانشجويی امروز نمی توانند با بخشهايی از قدرت مانند مجلس و
وزارت
علوم كه قبلا میتوانستند ارتباط داشته باشند ارتباط برقرار
كنند. در چنين
شرايطی انجمنها بودجه رسمی مصوب در رديف بودجه دانشگاه دارند
طبيعی است
كه نتوانند بين آن رسمی بودن و اين ژست اپوزيسيون رابطه برقرار
كنند. اين
بن بست و پارادكس كليد فهم وضعيت فعلی انجمنهای اسلامی است.
يا بايد در
راهی كه در پنج سال گذشته طی شده تجديد نظر صورت گيرد يا
كوشندگان
دانشجويی فعاليت غير رسمی را بر رسمی ترجيح دهند و برای تحقق
ايدههايشان
ار راههای ديگری در دانشگاه فعاليت كنند. اين حداقل انتظاری
است كه در
چارچوب پرنسيب سياسی از دانشجويان میتوان انتظار داشت. از
قديم گفته اند
شتر سواری دولا دولا نمی شود. اما گويا در حال حاضر برای
عدهای میشود. از
طرفی پايان مشروعيت ساختار ساسی را اعلام میكنند و از سوی
ديگر دست به
دامان همان ساختار برای مجوز برنامهها میشوند. تا وقتی اين
بن بست شكسته
نشود هر روز انجمنهای اسلامی با بحرانی جديد مواجه میشوند و
چون تكليف
خود را نمی دانند توانايی واكنش و بسيج دانشجويان را ندارند.
درب انجمن قفل میشود اما هيچ واكنشی مشاهده نمی شود.
انجمنهايی تعليق شده اند اما واكنش
مناسب كه باعث تجديد نظر شود صورت نگرفته است. آيا اين
نتيجهای جز بن بست
پيش گفته انجمنها است؟
شايد توجه به دلايل بيانيهای كه توسط جمعی از
دانشجويان دگر انديش دانشگاه
مشهد درباره عدم شركت در انتخابات انجمن اسلامی اين دانشگاه
صادر شد
بتواند برای آنان كه هنوز از پاكی و صداقت دانشجويی برخوردارند
درس آموز
باشد. انجمنهای اسلامی در حال حاظر بايد بمانند و به عنوان
تشكلی صرفا
دانشجويی نه چيزی فراتر از آن اقدامات حداقلی را در شرايط فعلی
سازماندهی كنند. آنان كه به شيوههای ديگر میانديشند برای
ايجاد حاشيه امنيت به دور
خود اخلاقا نمی توانند انجمنهای اسلامی را سپر بلا قرار دهند.
اين نهايت
دوری از آزادگی است. پس تا دير نشده اعضای انجمنهای اسلامی
بايد به جمع
بندیای شفاف و دقيق از گذشته برسند و با حفظ روحيه انتقادی و
دانشجويی بحرانی كه گريبانگير انجمنها شده است را مديريت
كنند. با رودربايستی و
تعارفات معمول فقط زمان از دست میرود و هر روز انجمنهای
بسياری دچار
بحران و نهايتا تعليق يا انفعال میگردند. |