سانسور اگر
مفید
بود و اگر کارساز،
توی این
بیست و هفت سال نسلی را پرورش میداد که همه اهل ذوب شدن بودند.
این که
نه تنها این طور نیست بلکه بر عکس هم شده خودش دلیل بزرگبیتاثیر
بودن سانسور است.
نه با
سانسور و نه با ممنوع کردن
چیزی عوض
نمی شود. همین چند روز پیش یک سایت وابسته به
مدافعان سانسور
گزارشی
منتشر کرده بود درباره مشروب خواری در روسیه
و
تیترش را هم گذاشته
بود:
مشروب خطرناکتر از بمب اتم.
ظریفی
اما پای همان گزارش رندانه نوشته بود؛
در کشور ما ایران نیز وضع به همین منوال است...
سانسور نمی
تواند صورت مساله را عوض کند،
هفت،
هشت سال
پیش
یک
آقایی که الان فلسفه میورزد و آن وقتها در بیت
یکی از مقامات عالی رتبه پستی داشت
و من چند
بار به مناسبت کار در طرح نو دیدمش،
از آمار
بسیار بالای بیبکارتی دختران
دانش آموز در مقطع راهنمایی حرف میزد که اتفاقا این آمار دست
خودشان بود نه دست ما که سیاه نمایی کنیم.
نمی
خواهم بکارت را ارزش بشمرم اما همان آمارها نشانه برقراری
ارتباط جنسی در سنین خیلی پایین بود.
خُب
اداره کتاب(ممیزی)
میگفت و میگوید که شراب را
(در داستانها و
قصهها)
به شربت تبدیل کنید و بوسید
را در جمله "پسر مادرش را بوسید" حذف کنید.
در سینما که به
مراتب وضع از این عجیب تر است.
در تلویزیون هم
که جای پسر
و دختر و برادر و دوست دختر و یا بالعکس را با هم تاخت میزنند.
در عوض
به سریالهایی که ساخت خودشان است وقتی نگاه میکنی نوعی
اروتیسم بیمارگونه را توام با تبلیغ چند همسری میبینی.
آن قدر
همه به هم چشم دارند توی این سریالها،
که آدم
نمی فهمد کی به کیه و به قول خودمان تاریکیه.
خانم نماینده
مجلسش (عشرت
شایق در نكوهش حضور بانوان در مسابقات فوتبال)
هم از رعشه
زنان در مسابقه و هنگام دیدن بازیکنان مرد
حرف میزند و
متلک توی مجلس.
حالا کدام شرم
آور تر است؛
نامههای
یک دختر نوجوان به دوست پسری که مرده در یک فیلم ایتالیایی که
اصلا ربطی به اروتیسم ندارد.
یا این
متلک گفتن و رعشه و صیغه و سیخ و کباب و رختخواب که در اتاق
پشتی و خانههای مجردی برای تقویت ایمان پهن است همیشه؟ |