جميله كديور- ديروز بعدازظهر، بیخبر از همه جا بعد
از سه كلاس پياپی، خسته به انجمن رسيدم. همكارم پرسيد: "خبر را
شنيدی؟" گفتم:
"نه."
گفت: "هواپيمايی نظامی سقوط كرده و همهی سرنشينان آن كشته
شدهاند."
میگفت هواپيما در راه برگشت به تهران بوده
-
چند
دقيقه بعد دخترم (كه دانشجوی سال آخر شريف است) زنگ زد و گفت
من زندهام!، گفتم كجايی؟ گفت: خيابانهای اطراف را
بستهاند، نگران دير آمدنم نباش.
-
با
يكی از دانشجويانم كه رساله با من
میگذراند، قرار داشتم. زنگ زد و گفت: حوالی آزادیام، فكر
نمیكنم بتوانم خودم را
به موقع برسانم. میگفت اين طرفها بلبشويی است.
2
- حدود ساعت 6 از راديو شنيدم كه در هواپيما اصحاب خبر و رسانه
بودهاند. میگفت كه هواپيما نه در راه برگشت، كه در دقايق
ابتدايی پرواز به دليل
نقص فنی سقوط كرده.
خبر نقص فنی را ستاد ارتش تكذيب كرد. هرچند كه بقيهی مقامات
درگير در موضوع، به نقص فنی هواپيما اشاره داشتند. شنيدم كه
يكی از عكاسان چند
دقيقهای قبل از پرواز در تماس با همكارانش میگويد هواپيمای
ما نقص فنی دارد و
خلبان حاضر نيست سوار شود. گفته بود منتظر دستور مسئولان هستيم
تا خلبان شيفت بعد
بيايد و پرواز كنيم.
-3
گويی تقدير ملت ماست كه هميشه سوگوار باشيم. گاه سوگوار
حوادث طبيعی و غير قابل كنترل كه با برنامهريزی میشود ميزان
خسارت را به حداقل
رساند؛ و گاه سوگوار حوادث غيرطبيعی و قابل كنترل كه ناشی از
جهل و بیتدبيری و
بیفكری است؛ شايد به اين دليل كه قيمت همه چيز در كشور ما در
حال افزايش است، به
جز قيمت جان و آبروی انسانها.
4-
ديشب اخبار كانالهای مختلف تلويزيون را يكی پس از ديگری
پیگيری میكردم. گذشته از تاثر ناشی از درگذشت جمعی از
هموطنان، به
وضوح مشهود بود كه ما از بديهیترين نكات مواجهه با يك بحران
يا مديريت بحران
بیبهرهايم. مهمترين دليل و مدعا آنكه آقايان قاليباف و طلايی
ناگزير میشوند با
موتور سيكلت خود را به محل حادثه برسانند. ازبیآبی يا كم
آبی دستگاههای آتشنشانی و ساير مسائل سخنی نمیگويم.
5
- ديشب وقتی اين صحنهها را میديدم و
اخبار ناهمآهنگ و بعضا متناقض كانالهای تلويزيونی (كه نه در
مورد علت حادثه، نه در
مورد تعداد كشتهشدگان، نه در مورد مبدا و مقصد پرواز هيچ
همآهنگی نداشت) را دنبال
میكردم، ناخوداگاه ياد سخنان رئيس جمهور محترم افتادم. ايشان
در سخنانی چندی پيش
گفته بودند از نقاط مختلف دنيا با ايشان برای حل مشكلاتشان
تماس گرفته میشود.
و
ميان گريه، خنديدم ... |