در هفته بسيج و در اوج كوبيدن بر طبل جنگ طلبی و حلقه بسيجی
بستن به دور تاسيسات اتمی نطنز، يك حلقه ديگری هم در تهران
بسته شد. حلقهای از بسيجیها و جانبازان و ايثارگران جنگ
فرسايشی با عراق در برابر و در اطراف بيناد شهيد در تهران.
سرنوشت آنها، آينه عبرتی بايد باشد برای نسل دومی كه میخواهند
با خرافات آماده مرگ اتمی كنند.
دولت احمدی نژاد، خود را دولت جانبازان و ايثاگران و چفيه
برسرها معرفی كرده است. آيا واقعا چنين است؟ و يا پشت اين
نامها و جانبازی ديگران پنهان شده اند و سرداران ميلياردر را
بر سر كار میآورند. با اين نامها و تبليغات پوچی كه در هفته
بسيج راه انداخته اند نقشه اضافه كردن چند صد هزار نفر ديگر به
اين صف و طويل تر كردن آن را دارند و اين بار نه از نوع
شيميائی، كه از نوع اتمی آن. انگشت شمار ايثارگران و جانبازان
خودی و نورچشمی چه كسانی هستند و انبوه قربانيان و لطمه ديدگان
از جنگ فرسايشی وبیخردانه با عراق چه كسانی:
يك جانباز شيميايی و اعصاب و روان به
خبرگزاری مهر گفته
است
:
اولين بار در سال 61
بر اثر موج انفجار و
اصابت تركش مجروح شدم .در عمليات مسلم بن عقيل از ناحيه فك و
كمر و پا و موج انفجار
مجروح شدم و بعد از آن نيز در منطقه شيخ صالح در سال 65 آلوده
به مواد شيميايی و
گاز خردل شدم. عوارض پوستی مواد شيميايی گاهی بر روی بدنم پيدا
میشود،
اما مسئله
شيميايی بر روی ريه اثر گذاشته است.
مشكل اصلی بيشتر جانبازان مسكن است.(
قابل توجه سردار محصولی كه برج ساز است و میخواست وزير نفت
شود!)
سالها در خانه پدر همسرم زندگی كردم تا اينكه سال 80 كه حالت
اشتغال شدم،
توانستم با يك ميليون تومان وامی كه بنياد داد زير زمينی را
اجاره كنم . چندين برج
اجاره خانه ام عقب افتاده است و با كسر قسطهای
وام شايد
50 هزار تومان
از حقوقم
برايم بماند.
حدود 4ميليون وام بلاعوض و 12 ميليون
تومان هم وام مسكن میدهند، اما آيا با اين مبلغ میتوانم خانه
بخرم؟! كجا به من
خانه میدهند؟ بنياد به من میگويد برو
واوان؛
رفتم آنجا را از نزديك ديدم متأسفانه
اصلا امنيت ندارد و خود جانبازانی كه آنجا ساكن هستند میگويند
مگر ديوانهای كه میخواهی اينجا بيايی. آنها هم مثل من جانباز
هستند ولی مشكلات روحی شان بيشتر شده،
ديگر اعصاب درست و حسابی ندارند. از آن طرف حتی اگر برای
اسكان در همانجا هم
اقدام كنيم میگويند بايد در پروژه ثبت نام بكنی و در نوبت
باشی. بعد هم كه اسمت در
بيايد نمی توانی آنجا بروی چون امنيت ندارد، اگر بخواهی اجاره
بدهی كسی اجاره نمی كند و اگر بخواهی بفروشی كسی نمی خرد.
در پروژههای ساختمانی
-
كه آن هم نامناسب
است-
همه جانبازان اعصاب و روان را يك جا جمع میكنند،
اين اشتباه است، چون مشكلات
و درگيریها بيشتر میشود و افسردگی آنها و خانوادههايشان روز
به روز بيشتر میشود.
والله ديگر در توانم نيست كاری انجام دهم. چندين بار سركار
رفتم اما با
كوچك ترين مسئله اعصابم به هم میريزد و همه چيز را به هم
میريزم. به خاطر مشكلات
اعصاب و روان و هم مسكن چندين بار زندگی ام با وجود دو فرزند
تا مرز طلاق رفت.
واقعا
درمانده شدهام . واقعا مانده ام چه كار كنم.
من با اين وضعيت جسمی و اعصاب و
با كيف كپسول اكسيژن كه هميشه بايد همراهم باشد چطور میتوانم
كار كنم؟!
بعد از سالها كميسيون پزشكی تشكيل شد و با 45
درصد جانبازی مرا
حالت اشتغال كردند. تا قبل از اين حدود بيست سال ديگران هزينه
زندگی ام را دادند.
به
هر حال با زجر اين دوران را گذراندم. حتی مدتی تحت پوشش كميته
امداد امام
خميني(ره)بودم . به بنياد مراجعه میكنم و میگويم كه زن و بچه
من جايی نرفته اند و
وضعيت خودم هم كه معلوم است، يك مشهدی يا جای تفريحی برای زن و
بچههای ما بگذاريد میگويند
به
زير 50درصد تعلق نمی گيرد! زن و بچههای ما چه گناهی كرده اند؟(
در همين شماره پيك نت گزارش شبكهای كه كميته امداد در
آذربايجان درست كرده را بخوانيد. پول كميته را برده اند
آذربايجان و هسته سياسی تحت نام امداد زده اند!)
هر چيزی كه از آنها تقاضا میكنيم -
آن هم به صورت قسطی -
میگويند
به 50 درصد به بالا تعلق میگيرد. میگويم يك ماشين به من
بدهيد ببينم میتوانم با آن كار كنم يا نه، اگر نتوانستم به
پسرم بدهم با آن كار كند، میگويند
50درصد
به بالا. حتی برای سرايداری يك آپارتمان رفتم اما نتوانستم
دوام
بياورم.
آن زمان كه به
جبهه رفتيم نه برای چيزی بود نه چيزی به ما دادند، نه چيزی میخواستيم،
هدف مان خدا
بود و حفظ ناموس و مملكت. وظيفه ما دفاع از وطن بود و به جنگ
رفتيم اما الان در
شرايطی هستيم كه میبينيم بين جانباز و يك فوتباليست و كشتی
گير فرق گذاشته اند،
الان میبينم من در شرايطی هستم كه احتياج به خانه و حتی به
اجاره خانه دارم ولی متأسفانه بعد از
20
سال كسی توجه نمی كند.
فعاليتهای فرهنگی
-تفريحی
بنياد هم برای خانوادههای جانبازان به اين صورت است كه مثلا
شما سال گذشته
فلان جا رفتی امسال نمی توانی بروی. يا چند سال پيش جانباز
برای اينكه بچههايش را
به پارك ارم برده امسال به اين فرد بليط تعلق نمی گيرد. دفتر
منطقه ما حدود
14هزار
نفر زير پوشش دارد حالا شما در نظر بگيريد هر جانباز هر چند
سال نوبتش میشود كه
مثلا تسهيلات تفريحی دريافت كند؟
بچههايم تنها از اين وضعيت بلاتكليفی و سختی زندگی گلايه
دارند و میگويند تا كی ما آواره اين خانه و آن خانه باشيم. من
اعصاب مدارا كردن با آنها را
ندارم.
آنها تقصير ندارند من مشكل دارم كه با آنها نمی سازم. حتی پزشكان
به من گفتند
برو شمال، هم برای اعصابت خوب است هم به خاطر وضعيت خوب آب و
هوا آنجا مشكل ريه ات
كمتر میشود. با پيگيری كه كردم بنياد به من گفت برو ساری.
برای خانه به آنجا
مراجعه كردم تا شايد يك جايی را به من بدهند تا از اين سرفهها خلاص
شوم،
اگر بچههايم خواستند بيايند،
بيايند وگرنه كه هيچ . به
بنياد ساری
مراجعه كردم و گفتم يك
جايی به من بدهيد. گفتند: "ما
اينجا جا نداريم بيخود شما را فرستادند"!
|