اين روزها هر كانال تلويزيون را كه بزنی، حرف از
بسيج
است.
5آذر
هم روز بسيج نام گذاری شده است.
اما تا چه حد بسيج موجود (مثل
بسياری ديگر از نهادهای انقلابي) با هدف اوليه خود سازگاری
دارند؟
شخصا در اين باره معتقدم كه
بسيج دو دوره عمده داشته؛ يكی دهه
60
كه نهادی داوطلبانه و مردمی برای جمع آوری نيروهای غيرحرفه ای
اما
ايثارگر برای حضور در جبهه ها بود و
ديگری، دوره پس از جنگ
تاكنون
كه هر چه گذشته، از قالب نهادی مردمی به تشكيلاتی حكومتی گرايش
پيدا كرده كه كار آن در بسياری موارد، نه ايثارگری كه فراهم
سازی بستر نفاق و
دورويی برای كسب امكانات مالی و نفوذ اجتماعی است.
بد
نديدم برای اطلاع بيشتر مخاطبان از تفاوتهای اين دو بسيج،
مطلبی از
«علی اصغر خداياری» از مردان جبهه و جنگ كه اكنون رياست منطقه
تهران جبهه
مشاركت را برعهده دارد
نقل كنم.
اين يادداشت، در شماره اخير خبرنامه
داخلی جبهه مشاركت درج شده است.
به ياد بسيجيان عصر بلا
علياصغر خداياري
يكی از مقامات اجرايی كشور در دوران دفاع مقدس نقل
ميكرد:«روزی به همراه برخی از سران قوا خدمت حضرت امام (ره)
بوديم. تلويزيون روشن بود و صحنههايی از حضور
بسيجيان در سنگرهای دفاع را نشان ميداد و امام محو تماشای
برنامه بودند. يكی از
سران قوا گفت: آقا اينها كه همه دست پروردههای خود شما هستند،
تلويزيون هم كه هر
روز اين صحنهها را نشان ميدهد، اگر اجازه ميفرماييد به جلسه
خودمان برسيم! امام
فرمودند شما ارزش اينها را درك نميكنيد، نميدانيد اين
رزمندگان گمنام چه منزلی دارند. ای كاش من به جای يكی از آنها
بودم.»
بسيج چگونه جايی بود و بسيجيان آن
زمان، اين منزلت را از كجا يافته بودند؟ چرا بسياری از
فرماندهان و رزمندگان مؤثر
دفاع مقدس تا آخر كار – شهادت يا پايان جنگ- حاضر نشدند كسوت
بسيجی را رها كنند و
به عضويت سازمانهای رسمی نظامی درآيند؟ چرا بسياری از بسيجيان
ايثارگر آن روزها،
اكنون به صورت كاملاً گمنام به كار و زندگی عادی خود
بازگشتهاند و حاضر به مشاركت
فعال در سازماندهيهای موجود نيستند؟ و چه بسا حتی اگر خودشان
هم بخواهند اجازه
فعاليت در سازمان جديد به آنها داده نميشود؟
آن روزی كه امام فرمود: «كشوری كه
بيست ميليون جوان دارد، بايد بيست ميليون تفنگچی داشته باشد»،
و با اين سن اولين
سنگ بنای بسيج را بنيان نهاد، چه ايدهای در ذهن داشت و چه
چشماندازی را برای آينده بسيج تصور ميكرد؟
نميدانم چرا از بسيج با عنوان «ارتش بيست ميليونی» و
نه «پليس بيست ميليونی»، «سپاه بيست ميليونی»، «نيروی بيست
ميليونی» يا ... نام
برد؟ برای اين سازمان جديد چه مأموريتی قائل بود كه از آن به
«ارتش» ياد
كرد؟
چرا مكرراً بر صفت «بيست ميليونی» اين ارتش تأكيد ميكرد و به
عمد در توصيف
اين نهاد به صفتهای عام و مبهم مثل «مردمی»، «اسلامی» يا حتی
«ملی» اكتفا
نكرد؟
آيا «بيست ميليون»، ظرفيت بالقوه سازمانی بود، كه او طرح آن را
در ذهن
داشت؟ چه سازمانی ميتوانست بيست ميليون جوان، در واقع تمام
جوانان آن روز ايران،
آن هم بيست ميليون جوان تفنگچی را در خود جای دهد؟ هدف آن
سازمان چه ميتوانست
باشد، مرزهای هويتی آن سازمان در كجا ميتوانست بسته شود؟ آيا
اساساً چنين سازمانی ميتوانست با ساختار تعريف شده به صورت
حرفهای و با مأموريت مستمر شكل
بگيرد؟
نميدانم كه او به توسعه سازمانی و تشكيلاتی بسيج و حرفهای
كردن اين
سازمان چقدر اعتقاد داشت؟ آيا تصور ميكرد كه روزی ممكن است
بسيج در قالب يك تشكل
سياسی در كنار و به موازات تشكلهای مدنی ديگر در همه محيطها
شكل بگيرد و با دراختيار گرفتن امكانات وسيع دولتی، در عرصه
سياست به نقش آفرينی بپردازد؟ و با خرج و
هزينه عمومی در قالب يكی حزب تمام عيار ابزار جريانات سياسی
برای كسب قدرت قرار
گيرد؟
نميدانم كه آيا در طرح ذهنی او جايی برای «هاديان سياسی» بسيج
وجود
داشت، و آيا اساساً تصور او از بسيج يك سازمان سياسی بود؟
نميدانم بسيج زمان او
چه خصوصيتی داشت كه افراد جذب شده به آن، افرادی بودند كه فارغ
از گرايشهای سياسی،
و حتی بعضاً عقيدتی، به صورت گمنام و بدون هيچ چشمداشتی همه
داشتههای خود را كه
جانشان بود، در روزگار سختی و بلا به عرصه آوردند و حاضر شدند
آن را بيتوقع در راه
استقلال ميهن و آزادی مردم تقديم خدای خويش كنند؟
روزهای
آغازين آذرماه خاطره
بسيجيان و امام بسيجيان را در ذهنها زنده
ميكند. اين روزها بهانهای
است تا اهداف
اوليه تشكيل بسيج را بازخوانی
كنيم و به خاطر داشته باشيم كه علل بقاء استمرار هرپديدهای
همان علل تأسيس و حدوث آن است و پديده بسيج نيز از اين قاعده
مستثنی
نيست.
اين روزها برای
بسيجيان عصر بلا روزهای
حسرت و احساس فراق نيز هست، دلم برای
برادرم
كه لباس بسيجياش كفن او شده و همه دوستان
همسنگرم كه پيكرشان را بر دوش حمل
كردهام، تنگ شده است! آيا كسی
از بسيجيان دوران عافيت ميتواند التيامی
بر اين زخم
كهنه باشد |