شنبه همين هفته (28/8/84) به دعوت بچههاي
دانشجوي شهر خوانسار قرار بود بروم آنجا سخنراني كنم. شهر
كوچكي است در منطقهاي
فوق العاده سردسير و كوهستاني. تابستانهاي خوش آب و هوايي
دارد و ييلاقي است. در
عوض تا دلتان بخواد زمستانهايش سرد است. بروبچهها گفتند از
اول پاييز تا حالا سه بار برف آمده و شبها دماي هوا گاهي تا
ده درجه زير صفر ميرود. به همين جهت
توصيه كردند لباس گرم حسابي بردارم. قرار بود ماشين بفرستند
اصفهان، از آنجا
برويم خوانسار. يكي دو ساعت راه است. معمولا شنبهها در اصفهان
كلاس دارم. آن روز
قرار بود از دانشجوها امتحان بگيرم و بعد از امتحان راهي
خوانسار شويم. دقايقي از
امتحان نگذشته بود كه يكي از بچههاي خوانسار زنگ زد. گفت: "تا
ديروز هيچ مشكلي
نداشتيم و قرار بود طبق برنامه سخنراني شما برگزار شود. اما
امروز صبح به طور
غيرمنتظره يكي از بچههاي برگزار كننده را به اداره اطلاعات
خوانسار احضار كرده و
به او اخطار دادهاند كه اين برنامه حساس است و نبايد برگزار
شود". ظاهرا طبق روال
معمول به آن شخص گفته بودند: "ما دستور نمي دهيم اما توصيه
اكيد مي كنيم كه جلسه را
لغو كنيد". گويا هشدار داده بودند كه اگر جلسه برگزار شود،
گردانندگان جسله بعد از
گوشمالي مفصل، آن شب جايشان در بازداشتگاه است و فلاني( يعني
بنده) هم با خفت از
شهر بيرون خواهد شد.
من در آن موقعيت تصميم خاصي نمي توانستم بگيرم و قادر به
تشخيص دقيق موقعيت محل نبودم. در اثناي دو سه ساعتي كه داشتم
امتحان ميگرفتم
بچههاي خوانسار چندين تماس داشتند و ارزيابيهاي متفاوتي از
وضعيت آنجا را بيان
ميكردند. گهگاه گفته ميشد كه بعضي از مسئولان محلي (كه
مسئولين قبلي هستند چون
هنوز سونامي به آنها نرسيده است) نيز به دانشجويان توصيه
كردهاند كه بر برگزاري
جلسه اصرار نكنند.
در اين شك و ترديد بوديم كه دوستان خوانساري خبر دادند مسئله
به صورت ديگري منتفي شده است. از قرار، كساني با مسئول سالن
محل سخنراني تماس گرفته
اند و او را تحت فشار قرار دادهاند كه سالن را پس بگيرد.
اضافه كنم كه بچههاي
برگزار كننده چون نتوانسته بودند براي برگزاري سخنراني از هيأت
سه نفره دانشگاه
مجوز بگيرند، تلاش كرده بودند تا از سالن ديگري خارج از
دانشگاه استفاده كنند. به
اين ترتيب مسئله تمام شد و سخنراني انجام نشد.
اين ماجرا را به تفصيل شرح دادم
چون كم و بيش روالي است كه در جاهاي ديگر هم تكرار شده و به
احتمال قوي با از دست
رفتن اندك امكانات دولتي كه در اختيار اصلاح طلبان بود در ساير
جاها نيز تكرار
خواهد شد. فرمول كار اين است: نخست تا جايي كه امكان دارد
مسئولين مربوط را تحت
فشار ميگذارند تا مجوز ندهند. اگر به هر دليل مثلا به دليل
اصرار جوانهاي دانشجو
يا استقلال عمل بعضي از مسئولان مجوز صادر شد و قرار شد يك
سخنراني در محلي برگزار
شود، مشابه همين ماجراهايي كه ذكر كردم تكرار ميشود؛ يعني
حداكثر هشدار، تهديد،
ارعاب و امثال آن، اما بدون بر عهده گرفتن مسئوليت ممانعت از
برگزاري سخنراني. اگر
در اين مرحله موفق شوند بعد از گذشت دو روز همه چيز را انكار
ميكنند، چون هيچ
دستور كتبي در كار نيست و همه صحبتها شفاهي انجام شده است.
حداكثر لطفي كه ممكن
است بكنند اين است كه مثلا مي گويند: "ما گفتيم حساسيت هايي در
منطقه وجود دارد كه
ممكن است باعث دردسر شود، والا ما كي گفتيم سخنراني را به هم
بزنيد؟ خودتان چنين
تصميمي گرفتيد". و بالاخره اگر فشارها و تهديدها موثر واقع نشد
و برگزار كنندهها
بر انجام سخنراني اصرار ورزيدند، قدم بعدي آن است كه يك جوري
جلوي رسيدن سخنران را
به محل بگيرند و بعدا بگويند سخنران خودش نيامد. و اگر تمام
اين تمهيدات كارساز
واقع نشد كه ديگر خودتان مي دانيد چه اتفاقي ميافتد... .
اين گذشت و رفت. اما
من سعي مي كنم خود را جاي جوانان دانشجويي بگذارم كه در
يخبندان خوانسار تلاش كردند
شبي گرم داشته باشند. به راستي اصحاب قدرت كه اكنون بادي به
دماغ انداختهاند كه
توانستهاند جلوي هر چه مورد پسندشان نيست را بگيرند، با خود
فكر كردهاند كه براي
اين جوانان چه راهي را باز گذاشتهاند. در حال حاضر درصد كمي
از دانشجويان در
دانشگاههاي پرتحرك شهرهاي بزرگ تحصيل ميكنند. شمار عمده
دانشجويان كشور در مراكز
كوچك آموزش عالي و در شهرهاي كوچك مشغول به تحصيل اند. فقط
وقتي حادثهاي مثل زلزله
بم رخ ميدهد و جمعي از آنها زير آوار تلف مي شوند يادمان مي
آيد كه آري مثل اينكه
در مجتمعهايي از شهرهاي كوچك و متوسط عدهاي دانشجو براي
خودشان حيات دارند.
به
يمن سياستهاي فرهنگي جمهوري اسلامي، كه اكنون با قرائتهاي
ويژه دولت احمدي نژاد
در هم آميخته، بحمدالله هزار و يك ممنوعيت براي جوانها گذاشته
ايم، به طوري كه چپ
بروند و راست بيايند با ديوار كارهاي ممنوع برخورد ميكنند.
هيچ نوع برنامه تفريحي
برايشان مجاز نيست. اگر بخواهند يك گردش ساده علمي يا گشتي
دانشجويي در طبيعت داشته
باشند معاونت دانشجويي پولي ندارد با آنها بدهد و مثنوي
ميخواند هفتاد من، از
نداشتن بودجه و امكانات كه "ما به زور براي شما غذا و خوابگاه
تهيه مي كنيم" و قس
عليهذا... البته اگر دانشجويان عضو بسيج بخواهند كوه بروند،
سفر بروند، براي رهنمود
گرفتن از مقامات جايي جمع شوند، در وسط كوير لوت از فناوري
هسته اي دفاع كنند، در
جايي تظاهرات كنند و ... همه نوع امكانات برايشان فراهم است.
اگر بعد از هزاران
بالا و پايين كردن و اخذ صنار كمك از معاونت دانشجويي و نهايتا
گذاشتن از پول
توجيبي و كمك هزينه ناقابل دانشجويي، بيچارهها دل به دريا
بزنند، اتوبوسي بگيرند
و گردشي بروند، آنگاه است كه از صد جا بايد براي نظارت بر
كارشان مجوز بگيرند كه
مبادا خطايي سر بزند و مثلا صداي خنده شيطنتآميز دانشجوي
مؤنثي دل برادران با
ايمان را به لرزه درآورد! اگر هم بروند و برگردند بابت هر
دقيقهاش اعلاميهها صادر
ميشود و خون داعيهداران ارزشها به جوش ميآيد. گويي برخي
مقامات سياسي و مذهبي
شهرهاي كوچك هم هيچ كاري ندارند جز اين كه سراپا آماده باش
باشند كه مبادا خطايي از
جوانان دانشجو سر بزند.
به راستي به خبرها دقت كنيد. چقدر شنيدهايد كه در
دانشگاهي برنامه سرگرم كنندهاي باشد؟ گروه تئاتري، پخش فيلمي،
برنامه موسيقي و
امثال آن؟ شايد گهگاه در دانشگاههاي بزرگ تهران و برخي شهرهاي
بزرگ اين قبيل
برنامهها و يا فعاليتهاي گروههاي فوق برنامه بتواند بخشي از
دانشجوها را به خود
مشغول كند، اما هيچ به دختر و پسر دانشجويي كه در بروجرد،
آباده، گلپايگان،
فيروزآباد ممسني، سبزوار، شيروان و صدها شهر ديگر ايران در يك
مجتمع آموزش عالي
كوچك كه ساختمان آن چندان با يك دبيرستان تفاوت ندارند، فكر
كردهايم. آنها يك صدم همان امكانات محدود دانشجويان شهرهاي
بزرگ را هم ندارند.
آنها مثل دوستان درسخوانتر يا خوششانستر يا پولدارتر خود
كه در دانشگاههاي
بزرگ درس ميخوانند، نميتوانند خارج از وقت تحصيل خود در اين
شركت و آن بنگاه كار
نيمه وقت كنند و يا به تماشاي مسابقه فوتبال بروند و يا حداقل
الكي اتوبوس سوار
شوند و در شهر گشتي بزنند.
برخي از اين شهرهاي كوچك حتي سينما هم ندارد، حتي
سادهترين امكانات ورزشي هم ندارد و سرتاپاي شهر را ميشود در
يك ساعت پياده طي
كرد. دست از پا هم خطا كني همه شهر خبردار ميشوند. هيچ فكر
كردهايم يك جوان
دانشجو كه بعضا از شهر بزرگ هم آمده، در اين شهرها چه كاري
براي انجام دادن دارد؟
اكنون چند ماه است حتي مجوز يك كنسرت خشك و خالي و با رعايت
تمام ضوابط نظام حتي در
شهرهاي بزرگ هم داده نشده است، چه رسد به شهرهاي كوچك.
حال در اين شرايط ويژهاي
كه براي جوانها ساختهايم و در حالي كه تمام درها به رويشان
بسته است، برخي از
آنها كه اتفاقا احساس مسئوليت بيشتري هم دارند و دغدغههاي
عمومي جامعه را از زندگي
شخصيشان بيرون نكردهاند، با خود فكر ميكنند بسيار خوب
بگذار رو به سياست آوريم
تا دستكم بفهميم در دنيا و در كشورمان چه ميگذرد. آنها با
اين محاسبه كه گويا
انجمنهاي اسلامي تنها دريچههاي بازمانده براي فعاليت جوانان
دانشجوست وارد صحنه
ميشوند تا شايد انرژي جوانيشان را بر سر اين آخرين دريچه
بازمانده براي بروز نشاط
جواني تخليه كنند. اما گويي اين در باز است اما فقط براي يك
نوع فعاليت!
درست
است، از مقامات عالي رتبه نظام نقل كردهاند كه خدا لعنت كسي
را كه نميگذارد
دانشجوها سياسي باشند؛ اما گويا منظور آن است كه سياسي باشند
به نحوي كه بنشينند در
مورد آن كه چگونه ميتوان از قدرتمندان نظام حمايت كرد بحث
كنند. بلي آنها بايد
در عرصههاي سياسي وارد شوند اما فقط در جايي كه زبان مسئولان
نظام به جهت مصالح
سياسي براي دادن شعارهاي غليظ تر بسته است. آنها بايد خروش
برآورند، اما تنها در
مقابل سفارت انگليس! آنها بايد در هر مسئلهاي وارد شوند اما
اگر تنها از نوع
اعتراض به قتل ادواردو آنيلي باشد! آنها بايد مدعي عدالتجويي
باشند و خواهان
برابري اقتصادي شوند، اما فقط در بحث گرفتن دانشجوي پولي و در
اعتراض به
رانتخواريهاي ادعايي خاصي كه سمت و سويش مشخص شدهاند! آنها
مجازند و حتي تشويق
ميشوند كه در بحث فناوري هستهاي و چالش با دنياي خارج وارد
شوند و اظهارنظر كنند
اما تنها در صورتي كه اطلاعات كارشناسي مورد نياز را از منابع
مطمئن دريافت كرده
باشند! آري آنها مجاز به هر نوع اقدامي هستند اما به شرط آن كه
در راستاي حمايت از
مواضع رسمي حكومت باشد.
آنها حق دارند هر اتوبوسي را سوار شوند به شرط آن كه
اتوبوس بسيج باشد! آنها ميتوانند دستهايشان را به هم گره
بزنند اما در صورتي كه
منظور، تشكيل حلقه انساني در مقابل سايت نطنز باشد! آنها
ميتوانند به مسافرتهاي
دسته جمعي به هر شكل كه بخواهند و به هرجا كه بخواهند بروند
اما به شرط آنكه شكل و
جايش توسط نهادهاي رسمي تعيين شده باشد! آنها ميتوانند در هر
سخنراني شركت كنند اما
به شرط آنكه سخنرانياش مثل بعضيها مسئلهدار نباشد! آنها حق
دارند هر سخنراني را كه دوست دارند براي سخنراني به شهر كوچك
محل تحصيل خودشان دعوت
كنند، اما به شرط آن كه آن سخنران جزو ليست مورد تاييد هيئت سه
نفره، مسئول حراست،
امام جمعه شهر، بسيج منطقه، نماينده مجلس، اداره اطلاعات و
احتمالا در آينده نزديك
اداره ارشاد محل باشد.
سخنرانيها و برنامههاي خارج از چارچوب حكومت در شرايطي
با سياست حذف و سانسور مواجه ميشوند كه مسئولان عالي رتبه
نظام از اعتقاد عميق به
اصل آزادي بيان سخن مي گويند. از دو حال خارج نيست يا آن كه
بدنه نظام بويژه در
شهرهاي كوچك با سياست رأس نظام هماهنگ نيست و از كساني دستور
ميگيرد كه وقت
نميكنند خطابههاي رسمي مسئولان نظام را گوش دهند. و يا اين
كه منظور از آزادي
بيان آن نيست كه منتقدان و صاحبان نظرات غيررسمي را نيز در بر
بگيرد.
خدا كند
احتمال اول درست باشد. |