خيلی عجيب است كه اين روزها نه مردم كوچه و خيابان درباره
پرونده هستهای ايران حرفی میزنند و نه نخبگان دانشگاهی به
فكر خطری هستند كه در كمين كشور است. يك هفته بعد پرونده ايران
باز در آژانس انرژی هستهای مطرح میشود و اين بار بيش از تمام
دفعات گذشته احتمال ارجاع پرونده به شورای امنيت وجود دارد.
ارجاعی كه كشور را وارد مسيری میكند كه قطعا در روند و پايان
آن منفعتی برای مردم و نظام نخواهد بود.
خيلی عجيب است. كشور در لبه پرتگاه است، اما احزاب و نخبگان و
فعالان سياسی و اجتماعی و حتی اپوزيسيون نظام هم يا نامسئولانه
سكوت كردهاند، يا مانند بچههای لجوج به فكر دشوارتر شدن
وضعيت كشور در داخل و خارج و فشار آمدن بيشتر بر نظام سياسی
هستند و يا مانند بعضی مسئولان بیمسئوليت كشور با
كركریخوانیهای جنجالسازان و هياهودوستان همراهی میكنند و
نظام را به مواجههای تمام عيار با يك اجماع جهانی تشويق
میكنند.
ترديد نكنيم كه اين وسط، فقط نسل امروز و نسلهای آينده قربانی
میشوند. همين. هيچ اتفاق بدی برای آنهايی كه ربع قرن است كشور
را به همين شيوه اداره كردهاند، نمیافتد. همچنين برای
خارجنشينانی كه گويی مخالف بالذات هستند و كنار گود نشسته،
طرفين را به آغاز دعوا تشويق میكنند و برای پرتاب مشت اول
قيمت میگذارند. فقط من و نسل من هستيم كه قربانی میشويم، و
احتمالا نسلهای آينده هم.
تنها كسانی كه ديدهام حساسيت نشان دادهاند و متعهدانهتر
رفتار كردهاند، يكی
آقای باقي است
كه در جاهای مختلف در اين باره نوشته، يكی
دكتر شيرزاد كه
نظريه خود را كه معتقد است در انرژی هستهای اعتبار و اقتداری
برای ايران نيست تا جايی كه توانسته منتشر كرده، و يكی هم بعضی
يادداشتهای آقای بهنود در اين باره. تقريبا همين! بقيه يا
ننوشتهاند يا متعهدانه ننوشتهاند يا خيلی جدی نگرفتهاند.
ولی بايد جدی گرفت ... |