حالا روزهای هيچ كس به شلوغی روزهای بازرسان گمنام وزارت ارشاد
نيست! آنها با كوهی از كتاب مواجهاند كه در انتظار خوانده شدن
به سر میبرند تا پس از يكماه انتظار برای اعلام وصول و مجوز
پخش سرانجام از محبس صحافیها به دنيای جذاب ويترين
كتابفروشیها راه پيدا كنند.
همه چيز با بركناری مديران قبلی آغاز شد كه در تغيير و تحول
دولت جديد پست خود را به ديگری واگذار كردند. از روزی كه حميد
زاده مديركل اداره كل كتاب و كتابخوانی شده نوذری رئيس هيات
مميزی مانده است و كتابهايی تلنبار شده كه بايد بررسی ــ
بخوانيد مميزی ــ شوند.
بر اساس قوانين وزارت ارشاد ناشران بعد از گرفتن مجوز برای چاپ
كتاب بايد از اين وزارتخانه اعلام وصول بگيرند تا بتوانند
محصول شان را در بازار پخش كنند. آنها تا قبل از گرفتن اعلام
وصول اجازه پخش كتاب را ندارند در غير اين صورت كتابها به
سرعت جمع شده و به خمير تبديل میشوند. حالا اين فرايند مدتی
است كه به تاخير افتاده تا بدين ترتيب هر روز بر حجم كاری
بررسان ارشاد اضافه شود.
در اين وضعيت اگرچه همه انگشت اتهام را به سمت وزير جديد ارشاد
نشانه رفتهاند اما اتفاقاتی كه رخ داده نشان میدهد اين مسائل
ريشه در جای ديگری دارند.
اين برای نخستين بار نيست كه در دوران مديريت محمدعلی شعاعی
بازار نشر دچار بحران میشود. اواخر سال گذشته نيز بحران كاغذ
و ناياب شدن آن ــ كه تا مرز تعطيلی ناخواسته چند روزنامه پيش
رفت ــ باعث شد تا خودبخود ناشران، كاغذی برای انتشار كتاب
پيدا نكنند و معاونت فرهنگی بدون هيچ انتقادی نسبت به چاپ يا
عدم صدور مجوز چاپ با خيال راحت به كارش ادامه دهد.
حالا هم بحران در قالب ديگری خود را به رخ بازار كتاب میكشد.
مديران رده ميانی از ترس ترك ميز دايره مميزی را تنگ تر
كردهاند و جالب اينجاست كه با برگزار كردن امور در سكوت كامل
حتی به ناشران
خبر هم نمیدهند
چه كتابی را میتوانند منتشر سازند و چه كتابی را نه.
در اين ميان كتابهای ادبی بيشتر از همه از اين آشفتگی ضربه
خوردهاند چرا كه علاوه بر كتابهای چاپ اول،
كتابهای
تجديد چاپی هم دوباره بايد بررسی شوند.
بازار شايعات داغ است و در اين ميانه ناشران عصبیتر از همه
ظاهر میشوند. به هر ناشری كه مراجعه میكنی با حسرت به ليست
كتابهای آماده انتشار خود نگاه میكند و نمیداند جواب
مولفان و مترجمان را چه بدهد.
از نويسندگان و مترجمان هم خبری درباره كتاب های تازه منتشر
شده يا در حال چاپ نمیتوان شنيد. شما دفتر تلفن را باز
میكنيد و گوشی را بر میداريد: «سلام خانم روانیپور!
میخواستم خبری از آثار تازه منتشر شده و كتاب های زير چاپتان
بگيرم» و بعد میبينيد كه از ته اين گفتگوی تلفنی هيچ خبری در
نمیآيد: «فعلا هيچ كتابی را روانه مرحله انتشار نكردهام.
وقتی كه میدانم مجوز نمیگيرند چرا خودم را سبك كنم؟»
ميترا الياتی هم جوابی جز اين ندارد: «هيچ كتابی را برای چاپ
به ناشر ندادم. منتظرم ببينم وضعيت ارشاد چطور میشود».
مهدی غبرايی كه ديگر حجت را با يك جمله بر همه تمام میكند:
«میدانم! میدانم! حتی اگر يك كلمه از كتاب موجها حذف شود،
میميرم!» او نمی داند كه در عالم خيال چطور بايد از پس نگاه
سنگين
"ويرجينيا
وولف"
برآيد.
به اين ترتيب نوبت به عباس پژمان هم میرسد كه سراغ كتاب تازه
منتشر شدهاش را از من میگيرد: « نمیدانم چرا كتاب پخش
نمیشود. به نظر شما اشكال از كجاست؟»
جواب پژمان را نه من میتوانم بدهم ، نه ناشر كتاب. جواب پژمان
در روزهای پرمشغله بررسان ارشاد و ناكارآمدی مديری نهفته است
كه در آشفته كردن بازار كتاب يد طولايی دارد. |