شرايط سياسي كنوني ايران در حال تغيير و تحول است و قطعا
شيوههايي كه اصلاحطلبان ميتوانستند 8 سال پيش با آنها حركت
كنند، امروز كارآمد نيست.
اگر 8 سال پيش اصلاحطلبان درون حاكميت چارهاي نداشتند جز
اينكه حساب ديگري باز كنند و حتيالامكان از گفت و گو، تماس
يا اختلاط با اصلاحطلبان بيرون حاكميت پرهيز كنند، امروز ديگر
چنين تاكتيكي جواب نميدهد.
جنبش اصلاحطلبي ايران معتقد است كه در اهداف و آرمانهاي
كليدي و راهبردي انقلاب اسلامي سال 1357 انحرافات اساسي به
وجود آمده و جرياني كه نه به ركن جمهوريت اعتقادي دارد، نه به
حقوق و آزاديهاي اساسي مردم، قوت ميگيرد ، در حالي كه يكي از
سه آرمان اصلي و اساسي ملت ما در انقلاب عليه رژيم استبدادي
شاه، آزادي بوده است.
در برابر اين انحراف و انحرافات ديگري كه از نظر اقتصادي،
اجتماعي، سياسي و فرهنگي شاهد هستيم، دو نگرش وجود دارد. يك
نگرش، براندازي است كه بايد كل نظام را دگرگون كرد، اما نگاه
ديگر اين است كه اصلاحات در درون نظام صورت گيرد.
از نظر جنبش اصلاحطلبي، اصلاحات مورد نظر در مرحله اول اصلاح
در رفتار ساختارهاي حقيقي است و فضا براي آن كه اصلاحات در
رفتار حقيقي صورت گيرد هنوز وجود دارد. منظور از رفتار حقيقي
آن چيزي است كه زمامداران انجام ميدهند. اگر مسوولان كشور خود
را موظف بدانند در چارچوب همين قانون اساسي كنوني حركت كنند و
به همين قوانين احترام بگذارند، بخشي از اهداف جنبش اصلاحطلب
تامين خواهد شد.
آيا جنبش اصلاحطلبي ايران توانسته است از تمام پتانسيلها و
توانمنديهايش بهرهمند شود يا خير؟ بسياري به اين سوال جواب
منفي ميدهند. براي مثال وقتي رييسجمهوري با 22 ميليون راي
انتخاب ميشود، سوال اين است كه آيا توانسته از اهرم اين ميزان
آرا در جهت اصلاح بهرهمند شود يا خير؟
در 8 سال پيش يكي از نظريهپردازان جنبش اصلاحطلبي سياست
راهبردي اصلاحطلبان را «چانهزني در بالا و فشار از پايين»
عنوان كرد. اين امر در يك سياست خردگرايانه درست است، اما شاهد
بوديم كه اين جريان اصلاحطلبي چانهزني در بالا را داشت اما
هيچ اقدامي براي بسيج نيروهاي مردمي جهت اعمال فشار از پايين
انجام نداد. |