مصطفی تاج زاده در وبلاگ شخصی خود، وعده داده است موضوعاتي
كه در جلسات احزاب و مجامع اصلاح طلب مطرح می شود را
بنویسد. او در نخستین گزارش خود می نویسد:
در جلسات هفته پيش مسائل مربوط به انرژي هستهاي ايران،
سخنان آقاي كروبي، احضار سه روزنامهنگار به وزرات
اطلاعات، پرونده ترور رفيق حريري و گزارش مليس، اصرار آقاي
احمدي نژاد به انتصاب چهرههايي نظامي و امنيتي به
مسئوليتهاي اقتصادي - فرهنگي - سياسي و بينالمللي، سخنان
نسنجيده برخي مقامات كه هزينههاي سنگين آن را ملت ايران
بايد بپردازد، فعالتر شدن متحجران، خبرگان رهبري، سخنان
رئيس قوه قضائيه درباره مفاسد اقتصادي و ... مورد بحث واقع
شدند و درباره هر كدام به جمعبندي رسيديم و بعضا در
"مشاركت" و "عصرنو" (اولي بولتن داخلي مشاركت است و دومي
نشريه داخلي مجاهدين انقلاب) منتشر شدند.
از جمله مسائلي كه درباره آن اختلافنظر بود موضعگيري علني
درباره احضار سه روزنامهنگار به وزارت اطلاعات بود. يكي
از اين سه نفر را
حراست وزارت فرهنگ
و ارشاد اسلامي
احضار كرده بود اما فرد احضار شده در معاونت مطبوعاتي
وزارت ارشاد با كساني مواجه شد كه رسماً اعلام كردند عضو
وزارت اطلاعات
هستند. مخالفان موضعگيري علني تصور ميكردند اعلان موضع
فعالان سياسي در اين شرايط ممكن است به ضرر احضاركنندگان
تمام شود و آنان تحت فشار قرار گيرند. استدلال موافقان اين
بود كه سكوت، ترس يا بيتفاوتي اصلاحطلبان تعبير خواهد شد
و وزارت اطلاعات به سمت استقرار مناسباتي از آن نوع كه در
زمان فلاحيان حاكم بود، پيش خواهد رفت.
در هر حال اگر موضع نگرفتن به سود احضار شدگان باشد، در آن
صورت مصالح جنبش اصلاحات و پيامدهاي بعدي آن چه ميشود؟ از
سوي ديگر تبعات منفي سكوت در اين زمينه آيا به پيدايش
گروههاي خودسر در متن دستگاه اطلاعاتي منجر نخواهد شد؟
هزينه اين روند را چه اشخاصي پرداخت خواهند كرد؟
منافع مشخص مربوط به چند نفر در حال حاضر اولويت دارد يا
منافع افراد بيشتر احتمالي در آينده؟ اولي حقوقي عيني
انضمامي است و دومي احتمالي و انتزاعي اما با وسعت به
مراتب بيشتر، نظر شما چيست؟