با بقدرت رسیدن احمدی نژاد آن نیرویی که برای دولت خاتمی هر نه
روز یک بحران می آفرید از تاریکخانه خود بیرون خزید. بسیار
ساده انگارانه خواهد بود اگر فکر کنیم که این نیرو با در
اختیار گرفتن قوه مجریه به هدف نهایی خود رسیده است. نه خیر،
این نیرو برای تسخیر کل حاکمیت خیز برداشته و به بحران سازی
های خود، اینبار نه برای دولت اصلاحات که برای کل نظام ادامه
می دهد.
در برابر چشمان ناباور سران نظام که فکر می کردند این نیرو
تنها نقش پیاده نظام را برای کم کردن شر اصلاحات برایشان ایفا
خواهد کرد، این نیرو سعی دارد با استفاده از نیروی نظامی-
امنیتی خود با بحران سازی های داخلی (همانند سرکوب تظاهرات
مسالمت آمیز مردم اهواز در روز عید فطر) و با ریختن هیزم به
آتش بحران خارجی ای که گریبان حاکمیت را گرفته(سخنان حساب شده
احمدی نژاد علیه اسرائیل) حاکمیت را در برابر خود به کنش
وادارد تا کشور را بطور دربست در اختیارش قرار دهد.
تخریب رفسنجانی که به انرژی زیادی نیاز نداشت- چون وی در افکار
عمومی به اندازه کافی طرد بوده و هست- تنها برای غلبه بر وی در
انتخابات نبود. هدف خارج کردن بخش های حیاتی اقتصاد از زیر
سلطه وی و نیرو های تحت حمایتش بوده و هست. و این اخراج از
حاکمیت تنها شامل حال وی نخواهد شد، بلکه گریبان دیگرانی را
نیز خواهد گرفت. هاشمی بعنوان چهره ای کلیدی، تنها نقش اولین
خاکریز را برای این نیرو دارد.
فشار به قوه قضائیه برای مجازات دانه درشت ها در درجه اول
متوجه هاشمی و بعد واعظ طبسی و سایرین و در نهایت شخص خامنه ای
است. رهبری نظام هم به این واقعیت پی برده و تاکنون در
دیدارهایش بزبان اشاره خواسته تفهیم کند که در برابر این توطئه
ها مقاومت خواهد کرد. ایستادن هاشمی بر سر نماز عید فطر در یک
وجبی رهبر و جدا از صف اول نماز گزاران و یا قطع ارتباط قوه
قضائیه با مردم بخاطر اعتصاب سه هفته ای سخنگوی دو شغله آن
قوه - کریمی راد - که عضو کابینه احمدی نژاد نیز هست!- در
پی اختلاف با رئیس آن قوه، و یا کشمکش شدید بین نیروهای راست
بر سر پست وزارت نفت که گوشه هایی از آن در بحث های مجلس آشکار
می شوند و ... همه نشان از آگاهی روز افزون بخشی از حاکمیت از
نقشه های این نیروی پادگانی ونیز نشان از اراده این بخش برای
مقابله با آن دارد.
آنچه از ظواهر امر بر می آید اختلاف
در راس حاکمیت بر سر شیوه مقابله با این نیرو است. اینکه در
نهایت احمدی نژاد و تیمش چگونه از سر راه برداشته می شوند از
طریق ترور یا انفجار یا بوسیله رای عدم اعتماد مجلس مشخص نیست
اما آنچه مسلم است اینکه حاکمیت برای نجات از بحران های داخلی
و خارجی ای - که می تواند مجموعه نظام را ببرد- بدانها گرفتار
آمده چاره ای جز کنار زدن دولت احمدی نژاد ندارد.
- با وجود این دولت، سرمایه های فراری داده شده طی سه ماهه
گذشته که بالغ بر ششصد میلیارد دلار می شود به کشور باز
نخواهند گشت؛ بعبارت دیگر ادامه حیات این دولت یعنی ادامه
بحران خانمانسوز اقتصادی.
- احمدی نژاد در پی اظهارات شبهه برانگیز "ضد اسرائیلی" خود
اجماعی جهانی بر علیه ایران و به سود اسرائیل و لابی طرفدار
برخورد نظامی علیه ایران را مو جب شد. اکنون جهانیان وی را
"آدلف هیتلر" اسلامیست می دانند و غیر ممکن است که با وجود
احمدی نژاد در راس قوه مجریه بتوان کشور را از بحران خارجی ای
که گریبان کشور را گرفته نجات داد. این مهم بدون حضور وی نیز
بسیار دشوار خواهد بود.
- و بالاخره اینکه فضای داخلی با ادامه حیات این نیرو رو به
بسته شدن روزافزون است که این امر علاوه بر تبعات ناگوار داخلی
برای حکومت (همجون انفجار های کور و نا آرامی های قومی) تبعات
خارجی ای نیز در پی دارد. غرب هم اکنون نیز بحران هسته ای
ایران را با مسئله حمایت از تروریسم و وضعیت حقوق بشر گره زده
است.
نیرو هایی در راس حاکمیت ضمن پا فشاری بر برکناری احمدی نژاد
از قدرت از هم اکنون به چاره اندیشی برای دوران بعد از وی
مشغولند.
پیشنهاد سپردن سکان هیئت مذاکره کننده با آزانس اتمی و اروپا
به خاتمی و هاشمی و یا تشکیل منظم جلسات ماهیانه کابینه دوم
دولت خاتمی این حدس و گمانها را تقویت می بخشند که گویا برای
برگرداندن آرامش به جامعه وغلبه بر مشکلات خارجی خاتمی بطور
موقت و تا برگزاری انتخاباتی جدید بر راس قوه اجرائیه قرار
خواهد گرفت.
آیا زمامداران جمهوری اسلامی از قدرت وزمان کافی برای غلبه بر
این بحران ها برخوردارند؟ پاسخ این سوال را آینده ای نه چندان
دور خواهد داد. |