ايران

www.peiknet.com

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک  

infos@peiknet.com

 
 
 

گفت‌‏وگوبا بهزاد نبوی:
حاكميت يكدست

در
ميدان ‌بی‌رقيب
آماده هر نوع معامله خارجی است

طرح جمكران از مصاديق تحجر است و تا وقتی آيت الله خمينی در حيات بود، جرات نداشتند آن را علم كنند. امروز بزرگترين خطر "استبداد" است، گرچه هنوز توان برقراری آن را ندارند.

 
 
 
 

 

بهزاد نبوی، نايب رئيس اول مجلس ششم و عضو رهبری سازمان مجاهدين انقلاب در مصاحبه با خبرگزاری ايلنا، نقطه نظراتی را پيرامون شرايط جديدی كه در كشور بوجود آمده، خطر تحجر، خطر استبداد و زمينه‌های عينی مذاكرات پشت پرده حاكميت كنونی و يكدست با امريكا و همچنين سرانجام انرژی هسته‌ای در ايران مطرح كرده است. رئوس اين نقطه نظرات را می‌خوانيد:

- خطر تحجر

كاربرد تحجر به عنوان ابزاری در خدمت اقتدارگرايی و برای اثبات "تضعيف ديانت" در دوره اصلاحات و ضرورت مقابله متدينين با اصلاحات، طراحی شده بود. اكنون كه قدرت به طور كامل در اختيار آنهاست و دين خدا تقويت شده(!) ديگر نيازی به وااسلامای متحجرين نخواهد بود و حتی شايد برای جلب نظر روشنفكران ژست‌‏های ترقی‌‏خواهانه نيز ضرورت يابد.

فضای داخلی و خارجی كشور در شرايط كنونی به‌‏گونه‌‏ای است كه امكان حاكميت خفقان و استبدادی كه پيش از انتخابات دوره نهم تصور می‌‏شد در كوتاه مدت وجود ندارد. وضعيت جهانی و داخلی فعلی شرايط را برای حاكميت يكه‌‏سالاری و ايجاد اختناق دشوار كرده است. به همين دليل پس از انتخابات اخير رياست جمهوری شرايط دچار تغيير جدی نسبت به دوره قبل نشده است، حتی مانور بازكردن فضا نيز ديده می‌‏شود كه نمونه آن بحث‌‏هايی نظير، دادن نشريه به احزاب سياسی است كه طرح آن از طرف اقتدارگرايان سابقه نداشته است. البته فعلاً معلوم نيست اين بحث‌‏ها چقدر در عمل اجرا شود، اما طرح شعار آن هم از جانب كسانی كه تاكنون نسبت به اين نوع موضع تند، مخالفت داشته‌‏اند، مهم است و آنچه كه از اين شرايط بر می‌‏آيد، اين است كه امكان ايجاد فضای استبدادی در كوتاه مدت وجود ندارد، نه به اين معنا كه عزم ايجاد چنين فضايی در صورت نياز، وجود نداشته باشد، بلكه امكان تحقق آن نيست.

 

- انرژی هسته‌‏ای و سياست خارجی؛

علی رغم شعارهای تندی كه در اعلام مواضع رسمی از سوی حاكمان جديد در خصوص مساله انرژی هسته‌‏ای داده می‌‏شود به نظر من بعيد است كه صرفا به اين شعارها اكتفا شود، بلكه عقل حكم می‌‏كند برای حفظ و تداوم حاكميت خودشان مذاكرات پشت پرده‌‏ای داشته باشند. البته من خبر از چنين مذاكراتی ندارم، اما به لحاظ تحليلی معتقدم كه چنين اقدامی محتمل است.

موضع‌‏گيری‌‏های تندی كه در مورد مسايلی نظير امضای پروتكل الحاقی و مذاكره و رابطه با آمريكا در سال‌‏های قبل اتخاذ می‌‏شد، عمدتاً برای جلوگيری از تحقق شعارهای تنش‌‏زدايی و عادی‌‏سازی روابط خارجی دولت اصلاحات بود و با توجه به سوابق حضرات به هيچ وجه جنبه ارزشی نداشت.

در شرايط كنونی كه جناح اقتدارگرا مجلس و دولت را در اختيار گرفته است، با توجه به آنچه كه گفته شد، دليلی وجود ندارد كه دست به تنش‌‏زدايی نزنند چرا كه عقل حكم می‌‏كند كه برای خودشان دردسر درست نكنند، به ويژه اين كه در شرايط كنونی با توجه به يكدستی حاكميت، كسی معارض چنين تنش‌‏زدايی‌‏هايی نيست، بر خلاف دولت اصلاحات كه نسبت به كوچكترين اقدامش حساسيت وجود داشت و جنجال به پا می‌‏شد.

كسانی كه امروز مسووليت‌‏هايی در عرصه سياست خارجی دارند، در زمان دولت خاتمی انتقادهای شديدی به روند مذاكرات هسته‌‏ای وارد می‌‏كردند، اما امروز به دنبال ادامه يافتن همان تفاهم‌‏ها و مذاكرات هستند و حتی به دنبال يافتن راهی برای مذاكره با آمريكا هستند و احتمالاًَ هم يافته يا خواهند يافت. تنها مساله‌‏ای كه ممكن است وجود داشته باشد، عدم تمايل و عدم همكاری طرف مقابل است و در اين صورت تيم ايران مجبور به دادن امتيازات بيشتر خواهد شد.

 

-         تغيير جايگاه ايران در عرصه بين المللي

 

زمانی كه آقای خاتمی در سال 2001 در اجلاس سازمان ملل در نيويورك شركت كرده و سال 2001 به پيشنهاد ايران و تصويب مجمع عمومی سازمان ملل، سال "گفت‌‏وگوی تمدن‌‏ها" نام گرفت، كلينتون؛ رئيس‌‏جمهوری وقت آمريكا بارها خواست ديداری با رئيس‌‏جمهوری ايران داشته باشد. در آن زمان امكان حل مشكلات بدون پيش شرط وجود داشت، ضمن اين كه البرايت؛ وزير امور خارجه وقت آمريكا در مصاحبه‌‏ای كه از صدا و سيما هم پخش شد، اعلام كرد كه آمريكا در كودتای 28 مرداد دخالت داشته و از اين بابت از ملت ايران پوزش خواست و جای تعجب است كه وقتی درمناظره‌‏ای تلويزيونی، نماينده يكی از كانديداهای انتخابات رياست‌‏جمهوری اخير به آن گفته البرايت استناد كرد؛ نماينده كانديدای رقيب چنين مصاحبه‌‏ای را انكار كرد.

طرح مسايل ايران و آمريكا در شرايطی كه سال 2001 به پيشنهاد ايران و تصويب مجمع عمومی سازمان ملل؛ سال "گفت‌‏‏وگوی تمدن‌‏ها" نام گرفته بود و خاتمی از موضع بالا در مجمع عمومی سازمان ملل شركت كرده بود، می‌‏توانست نتايج بسيار بهتری بدهد نسبت به امروز كه پرونده ايران در آستانه ارجاع به شورای امنيت است، آن موقع اجازه مذاكره با آمريكا كه به عادی‌‏سازی روابط منجر می‌‏شد، داده نشد و حتی افرادی از قوه قضاييه اعلام كردند كه هر كس صحبت از مذاكره با آمريكا كند، دستگير خواهد شد.

مذاكره و برقراری رابطه ايران در شرايط كنونی قطعاً از موضع ضعيف‌‏تری انجام خواهد شد، البته هنوز هم نقاط قوت خوبی داريم به شرط آنكه واقعاً عاقلانه عمل شود و به ويژه اين كه ديگر نيازی به شعار دادن برای جلوگيری از توفيق اصلاح‌‏طلبان نيست.

مذاكرات ايران در خصوص مسايل هسته‌‏ای هر چه زودتر انجام شود، بهتر است، چرا كه زمينه مذاكره در شرايط فعلی بهتر از زمانی است كه پرونده ايران به شورای امنيت ارجاع داده شده و احكامی نيز عليه ايران صادر شده باشد. در واقع هر قدر كه زمان می‌‏گذرد وضع نامطلوب‌‏تر می‌‏شود. اگر چه مسووليت ايجاد بن‌‏بست در عرصه سياست خارجی برعهده اصلاح‌‏طلبان نيست، اما از آنجا كه تداوم اين وضع به زيان كشور, انقلاب و نظام است به شدت ما را نگران می‌‏كند.
اگر چه ما معتقد هستيم كه استفاده صلح‌‏آميز از
انرژی هسته‌‏ای حق مسلم ملت ماست، اما اگر قرار باشد برخورداری از اين حق باعث تهديد منافع ملی و حقوق بزرگ‌‏تر ملت ايران شود، در اين شعار با ديگران همراهی نمی‌‏كنيم، به اين معنا كه اگر به دست آوردن اين حق بخواهد اقتصاد و امنيت كشور را دچار آسيب كند، از آن دفاع نمی‌‏كنيم.

- تحجر و اقتدارگرايي

در شرايط فعلی اين مساله مشكل اصلی در كشور ما نيست، بلكه تحجر خود ابزاری در خدمت اقتدارگرايی است. اقتدارگرايی، ايجاد حاكميت استبدادی و يكه‌‏سالاری خطر اصلی امروز است و معتقدم تحجر در حال حاضر در خدمت اين جريان قرار گرفته است.

بهره‌‏برداران اصلی جريان تحجر اتفاقاً كسانی هستند كه خود ميانه‌‏ای با متحجران نداشته و ندارند و هرگز جزو متحجران محسوب نمی‌‏شده‌‏اند، ولی مصالحشان ايجاب كرده كه در طول سال‌‏های اخير با متحجران ارتباط برقرار كرده‌‏اند. البته اين ارتباط به نظر من صرفاً برای مقابله با اصلاحات بوده است.

اصلاحات در بطن خود نوانديشی ديني, اسلام مترقی و پيشرو و بحث‌‏هايی نظير تساهل و تسامح دينی را دارد كه برخورد با آنها نيازمند ابزارهايی بوده كه يكی از آنها تحجر بوده‌‏است. در زمان امام خمينی (ره) هم مساله تحجر وجود داشت، البته هرگز مباحث امروزی جرأت طرح پيدا نمی‌‏كرد و امام به لحاظ تئوريك قوياً در مقابل آن می‌‏ايستاد، به عنوان مثال در دوره امام (ره) هرگز بحث مسجد جمكران به شكل كنونی، جرأت طرح پيدا نمی‌‏كرد، اما امروز بحث چاه جمكران و نامه انداختن در آن هم مطرح می‌‏شود كه از مصاديق سازمان يافته تحجر از سوی اقتدارگرايان است.

مداحی‌‏هايی كه امروز با مضامين خاص انجام می‌‏شود به شدت بر تفكرات متحجرانه دينی استوار است و عمدتاً برای مقابله با حركت اصلاحی مطرح شده است و با توجه به يكدست شدن حاكميت و از سوی ديگر ورشكسته شدن ديدگاه‌‏های متحجرانه در كشور، تصور نمی‌‏كنم كه در آينده جريان اقتدارگرا سراغ بحث تحجر برود و بحث‌‏های اين‌‏چنينی از اين پس بعيد است مطرح ‌‏شود.
 به عنوان مثال بحث رهبری و ولايت فقيه و اين كه نصب ولی از سوی خدا و كشف آن به عهده مردم است، از مباحثی است كه در دوره اصلاحات خيلی مطرح بود، اما آقايان حالا كه اتفاقا تمام تريبون‌‏ها را در اختيار دارند، ديگر مطرح نمی‌كنند، چون طرح آن را زيان‌‏بار از لحاظ افكار عمومی و غير لازم می‌‏دانند.

تحجر، ابزاری در دست اقتدارگرايان و به طور خاص در دوره پيروزی و حضور اصلاح‌‏طلبان در عرصه حاكميت بود، تا بتوانند در بعد داخلی هم اصلاح‌‏طلبان را با مشكل مواجه كنند و بگويند اسلام از دست رفت و بی‌‏دينی حاكم شد، بحث‌‏هايی نظير تحجر و حتی مفاسد اجتماعی كه در زمان دولت خاتمی به شدت مطرح بود و در ماه‌‏های اخير مطرح نمی‌‏شود، دليلش اين نيست كه جامعه يك شبه متحول شده است، بلكه ديگر "خرشان از پل گذشته است" به عبارت ديگر طرح اين مباحث برای شكست اصلاحات و به دست گرفتن قدرت به طور كامل بوده، كه حاصل شده است. احتمالاً از اين پس، شاهد مانورهای نوانديشانه هم ممكن است باشيم!

در واقع خطر تحجر اگر چه خطر مزمن است كه هميشه وجود دارد، اما در شرايط كنونی خطر جدی نيست و ديدگاه‌‏های هيچ يك از گردانندگان جريانات كنونی، ديدگاه‌‏های متحجرانه به معنای دگم آن نيست و بعيد است كه اين ابزار از اين پس ضرورت استفاده داشته باشد. خطر اصلی در حال حاضر خطر استبداد و اقتدارگرايی است و اگر چه شرايط برای حاكميت استبداد فعلاً چندان مساعد نيست، اما عزم، عشق و اشتياق به ايجاد اختناق و استبداد به شكل بالقوه و از نظر تئوريك، وجود دارد.


-تغيير يافتن ابزارهای اقتدار گرايي

ريختن اشك تمساح برای فقر، فساد، مشكلات معيشتی و فساد اجتماعی و همچنين حمايت از تحجر و تنش‌‏زايی در عرصه سياست خارجی، مخصوص زمان رياست‌‏جمهوری خاتمی بود و حالا كه قدرت به طور كامل در اختيار اقتدارگرايان است ديگر نيازی به اين بحث‌‏ها نيست و اگر بخواهند عاقلانه برخورد كنند، بايد همان شعارهايی را كه در زمان انتخابات رياست‌‏جمهوری سر دادند، نظير؛ " آوردن درآمد نفت بر سر سفره‌‏های مردم" را پيگيری كنند. البته چنين كاری به اعتقاد من خيانت است، چرا كه درآمد نفت نبايد به صورت مستقيم بر سر سفره‌‏های مردم بيايد، بلكه بايد هزينه سرمايه گذاری‌‏های توليدی و زيربنايی شود و محصول آن رفاه اقتصادی مردم باشد، اما شعار آنها زودتر نتيجه می‌‏دهد و احتمالاً مورد استقبال عامه مردم هم قرار خواهد گرفت.

اين جريان سعی می‌‏كند به طرح‌‏هايی نظير صندوق مهررضا بپردازد و مدل شهرداری تهران يعنی طرح‌‏های رفاهی زود بازده را به سطح كشور تعميم دهد.

آنچه كه مقابله با آن برای جريان اقتدارگرا مهم است، مساله دموكراسی و آزادی‌‏های سياسی است. اين جريان در مسايل اجتماعی، برخلاف تظاهرهای زمان خاتمی، چندان سخت‌‏گير نيست، در حالی كه در دوران خاتمی به مطبوعات به دليل ترويج فساد حمله می‌‏شد، ولی وقتی نوبت توقيف و تعطيل می‌‏رسيد، سراغ سياسی‌‏ترين نشريات نظير سلام، مشاركت و عصر ما می‌‏رفتند.

- نظارت مجمع تشخيص مصلحت نظام

آنچه كه تحت عنوان سياست كلی مطرح می‌‏شود، مبنای قانونی ندارد. برداشت من اين است كه سياست‌‏های كلی چيزی بين قانون اساسی و برنامه‌‏های پنج ساله توسعه است كه تكليف آن را بايد قانون عادی مشخص كند. پيش از اين تمام برنامه‌‏هايی كه به تصويب مجلس رسيده و به دولت ابلاغ شده، مبتنی بر سياست‌‏های كلی بود كه توسط دولت پيش از تنظيم و تدوين برنامه، به تاييد رهبری می‌‏رسيد كه البته آن هم مكانيسم قانونی نداشت. سياست‌‏ها به صورت كوتاه و كلی به تاييد رهبری می‌‏رسيد و بعد براساس آن، برنامه را تدوين می‌‏كردند و به تصويب مجلس می‌‏رساندند.

از چند سال پيش بحث تدوين سياست كلی در مجمع تشخيص مصلحت به صورت مفصل مطرح شد. در مجلس ششم مسئله سياست‌‏های كلی و چگونگی نظارت بر آنها مطرح شده بود و شايع بود كه قرار است شورای نگهبان بر اجرای سياست‌‏های كلی نظارت كند. خيلی از دوستان نگران اين مسئله بودند كه شورای نگهبانی كه در مورد قانون اساسی به اين شكل عمل می‌‏كند، اگر نظارت بر سياست‌‏های كلی را كه به مراتب مفصل‌‏تر و پيچيده‌‏تر است به دست گيرد، به مراتب بدتر عمل خواهد كرد.
 طرح واگذاری نظارت بر سياست‌‏های كلی به مجمع تشخيص مصلحت نظام می‌‏تواند عللی نظير دلجويی از آقای‌هاشمی با توجه تخريب ايشان در انتخابات اخير هم داشته باشد. ضمن اين كه تركيب مجمع تشخيص مصلحت نظام تركيب مشخصی است و در اختيار يك فرد نيست. بر اين اساس، ظاهر اين تصميم، نوعی امتياز دادن به‌هاشمی است و باطن اين كار دادن اختيار به نهادی است انتصابی، كه اكثريت آن تحت كنترل اقتدارگرايان است. منافع جنبی اين كار نيز در شرايط كنونی می‌‏تواند اين باشد كه اگر مشكلی در اداره كشور پيش آمد، همه مسووليت‌‏ها به گردن اقتدارگرايان نيفتد و به بهانه همين نظارت، شريكی هم در ميان باشد.

نظارت مزبور علی‌‏القاعده بايد صرفاً در مورد برنامه‌‏های پنج ساله صورت گيرد و اين كار تاكنون به صورت غير رسمی توسط رهبری صورت گرفته و نظارت جديد شايد تنها بتواند برخی مواد برنامه توسعه مصوب را تغيير دهد و امور جاری ارتباط نخواهد داشت و در آن چارچوب، هر نهادی نظارت را انجام دهد، فرقی نمی‌‏كند. من در حالی اين مساله را مطرح می‌‏كنم كه مجلس در اختيار جناح اقتدارگراست، اما معتقدم كه اگر مجلس فعلی حتی با برداشت‌‏های شورای نگهبان كه اصل 110 را كف اختيارات رهبری می‌‏داند كليه بندهای آن اصل و از جمله سياست‌های كلی و امر نظارت را قانونمند كند، خدمت بزرگی كرده است و بالاخره معلوم خواهد شد اولاً طبق اصل مزبور آيا رهبری وظايفی هم دارد و يا همه اصل فقط اختيارات است و ثانياً آيا اين اختيارات حدود و ثغور دارد يا خير.