زمان : شب
مكان : كانون گرم خانواده !
مامان: شنيدی كه ايران واردات كليه كالاهای انگليسی و كرهای و
تحريم كرده؟
پدرم از پشت روزنامه: نه تكذيب شد. اگر اين طور باشه كه فاتحه
بازار گوشی موبايل و لوازم خانگی و ماشين و اين همه پروژه بزرگ
صنعتی خوندست.
توی دلم ميگم گور پدر همه اين بازار بزرگ، شركت خودمان را بچسب
كه با تحريم كالای انگليسی فاتحه اش خوانده است.
مامان گفته پوست هويجها را بتراشم. حوصله ام سر رفته، ولش
كن،بیخيال، حالا به جای تراشيدن پوست میكنم. دنيا كه به آخر
نمی رسه.
كف دستم رنگ نارنجی گرفته، خدا كنه تا فردا رنگش بره. حوصله
ندارم هويج ريزارو پوست بكنم،
يواشكی ميريزمشون توی كيسه زباله و با يه روزنامه مچاله شده
استتارشون میكنم.
زمان: صبح بعد از ديشب
مكان : شركت
هنوز كاملا پشت ميزم جابجا نشده ام كه همكارم از بازرگانی يك
برگه فكس را ميگيرد جلوی بينی ام و میگويد گاومان زاييد!
نامه از گمرك است مبنی بر اينكه كالای شماره ال سی فلان طبق
بند فلان قانون فلان مجوز خروج ندارد.
بی خيال گمرك مینشينم و اسپايدر سوليتر بازی میكنم. فعلا
ايزی اش را فقط برنده شده ام.
زمان : ساعت 11 همان روز
مكان : همون جای قبلي
راديو روشن است و گوينده اخبار به نقل از يك
كسی
كه اسمش يادم نيست خبر تحريم واردات كالاهای انگليسی و كرهای
را تكذيب میكند.
زمان ساعت 2 بعد از ظهر
مكان : بازم همون جای قبلي
مديرمون خيلی خونسرد و ريلكس ميگه : اصلا ناراحت نباشين، من 30
ساله كه با همه اين تحريمها كار كردم و گرگ باران خورده شدم.
فوق فوق اش اگر قضيه تحريم جدی بشه يك مرخصی يك ماهه به همه
ميدهم بريد استراحت كنين و خوش بگذرانين و بعدش ميشينيم يك
فكری میكنيم.
بعد رنگ پريده همه رو كه ديد گفت : بابا نترسين يك ماه مرخصی
با حقوق ميدم! |