- نزديك به دو قرن از انعقاد دو قرارداد
ننگين "گلستان" و "تركمانچای» میگذرد. در اين مدت هيچ دولتی
در ايران (قاجار،
مشروطهخواهان، پهلوی و جمهوری اسلامی) خواهان پسگيری
سرزمينهای از دست رفته طبق
دو قرارداد مذكور از روسها (تزارها، كمونيستها و رژيم كنونی)
نشده است. علت روشن
است، طرح چنين تقاضايی به معنای آغاز جنگی بوده است كه نه تنها
گرجستان و قفقاز و
...
را به ايران برنمیگرداند، بلكه ممكن بوده است قسمت ديگری از
خاك ايران را از
آن جدا كند. تصميم عقلانی آن است كه هر ملت مطابق با شرايط
داخلی و واقعيات بينالمللی تصميم بگيرد و رفتار كند. عقلانيتی
كه شاه و درباره قاجار، پيش از جنگ دوم با روسيه
كه به تركمانچای ختم شد از آن بهره نبردند. آنان به ضعف مفرط
و عقب ماندگی آشكار
ايران از يك سو و قدرت نظامی برتر تزارها در ابتدای قرن نوزدهم
توجه نكردند و به
جای تلاش برای پيشرفت ايران همپا با تحولات منطقهای و جهانی،
به رمل و اسطرلاب چشم
دوختند و در دريای تملق و چاپلوسی اطرافيان مدهوش شدند و غيرت
ايمانی مردم را برای پيروزی بر خصم كافر و آزادسازی شهرهای
اسلام كافی دانستند.
2- اگر بعد از
قرارداد گلستان، شاه و دربار و تبليغات رسمی قاجار به جای
تحريك عواطف مردم برای آغاز دوباره جنگ، به نوسازی كشور، از
جمله ارتش و ايجاد صنايع نظامی میپرداختند،
كاری كه سه دهه بعد، اميركبير آغاز كرد و سپس با اقتدار كافی
از مرزهای خود حراست
میكردند، آيا تركمانچای به ايران تحميل میشد؟ آيا ايرانيان
نمیتوانستند با
نوسازی و بازسازی ميهن خويش، خسارات عهدنامه گلستان را نيز
جبران كنند؟ با كمال
تاسف بیتوجهی به واقعيات و روند تحولات، از جمله اوضاع ايران
و موقعيت روسيه چنان
ضربهای به كشور وارد كرد كه امضا و پذيرش "تركمانچای» كه مظهر
تحقير و ضعف ملی بود، ضروری محسوب شد و در زمان خود اعتراضی
برنينگيخت. زيرا انتخاب ديگر آن بود كه
جنگ ادامه يابد و بسياری از شهرهای ديگر ايران در آذربايجان،
از جمله تبريز، در دست
روسها باقی بماند.
3- چه كسانی در تحميل قرارداد تركمانچای به ايران مقصرند؟
آيا اعضای هيئتی كه به سرپرستی عباس ميرزا با روسها مذاكره و
نهايتاً قرارداد را
امضا كردند بايد محكوم شوند يا آن گروهی كه پيش از آن با
بیتدبيری و بیمسئوليتی بر طبل جنگ كوبيدند و علاوه بر خسارات
انسانی و اقتصادی، موجب شدند ارتش روس به
تبريز وارد شود و با اشغال "وليعهد نشين قاجار" ملت ايران را
تحقير كند؟ آيا
جنگطلبان اعم از درباريان، نظاميان و آن دسته از روحانيون كه
بیتوجه به شرايط ملی و بينالمللی فتوا و فرمان جهاد صادر
كردند و موجب شكست ننگين و خفتباری شدند،
مقصرند يا كسانی كه برای خروج روسها از تبريز و خاتمه جنگ آن
عهدنامه را امضا
كردند؟
4- تفاوت تركمانچای با قرارداد 1919، كاپيتولاسيون، تنباكو و
... اين است
كه قراردادهای اخيرالذكر به دليل دريافت رشوه يا به علت
سرسپردگی امضاكنندگان به
بيگانگان منعقد شدند، ولی در مورد قراردادهايی مانند
تركمانچای كشور در موقعيتی قرار نداشت كه جز انعقاد آن
موافقتنامهها انتخاب ديگری نمايد. در تركمانچای وضع
فرق میكرد. پيروزی نظامی در جنگ، روسيه را در جايگاه برتر
قرار داده بود و
میتوانست اراده خود را بر دولت و ملت ايران تحميل كند كه كرد.
به علت همين تفاوت
امضاكنندگان عهدنامههايی مانند قرارداد 1919 ميلادی در ايران
بدنامند. اما عباس
ميرزا، كه در رأس مذاكرهكنندگان با روسها بود و در نهايت
عهدنامه تركمانچای را
امضا كرد، يكی از معدود رجال خوشنام قاجار به شمار میرود.
5-
پيش از آغاز جنگ
عباس ميرزا تلاش كرد با ديپلماسی و تداوم مذاكرات مانع بروز
فاجعه شود اما در تهران
گوش شنوايی نيافت. دربار را چاپلوسان و چپاولگران محاصره كرده
بودند و پيشوايان
بزرگ مذهبی، همچون آيت الله سيدمحمد طباطبايی اصفهانی (معروف
به سيد محمد مجاهد) و ملا احمد
نراقی نيز تحت تأثير جوی كه جنگطلبان بیمسئوليت ايجاد كرده
بودند و از جمله در
"مجمع
بزرگ ملی ايران" كه قبل از جنگ تشكيل شد، تجلی كرد، به جای
دعوت دربار به
تدبير و تأمل و حمايت از عباس ميرزا و قائم مقام
فراهاني(صدراعظم)، فتوا دادند "دولت ايران با دولت
روسيه ترك مصالحه و مدارا كند و لازم است و واجب شرعی كه عداوت
و منازعت آشكار
سازد". به عبارت روشن دولت ايران به روسها اعلان جنگ كند، آن
هم پس از آنكه
فرستاده ويژه آن كشور، بعد از مرگ الكساندر اول و به قدرت
رسيدن نيكلای اول به
تهران آمده بود تا شاه ايران را قانع كند هيئتی برای "تهنيت
جلوس امپراتور جديد" و
"تعزيت
امپراتور متوفی» به سن پترزبورگ اعزام كند و مذاكرات را از سر
گيرند. علما
در "مجمع بزرگ" خود، ضمن رد درخواست ملاقات نماينده اعزامی
دولت روسيه اعلان
كردند: "مهربانی با كفار بنابر نص كلام ايزد جبار حرام است".
6- تصميمگيری براساس احساسات و نه عقلانيت و همهجانبهنگری
موجب شد نه تنها ايران ولاياتی را كه
طبق پيماننامه گلستان در سال 1813 ميلادی (1192 ه. ش.) از دست
داده بود، از جمله
گرجستان
و
شيروان
و
باكو
و
قراباغ
و
گنجه
و ... را پس نگيرد، بلكه به موجب معاهده
"تركمانچای»
(1828 ميلادی ، 1207 ه.ش.) تسلط روسها بر
قفقاز
كامل شد و
ايروان
و
نخجوان
نيز به آنان واگذار گرديد. طبق قرارداد تركمانچای حقوق ايران
در
دريای خزر
سلب و حاكميت قضايی ايران نقض و كاپيتولاسيون روسها در ايران
اعمال شد.
7-
اين
روزها مكرراً درباره تحميل قراردادی همچون تركمانچای به ايران،
در جريان دانش
هستهای، هشدار داده میشود، بدون آنكه هشدار دهندگان تبيين
كنند چه بايد كرد تا
كشور در موقعيتی قرار نگيرد كه ايران بين
تحريمهای جهانی
يا
هجوم نظامی
و امضای چنين قراردادی حق انتخاب نداشته باشد. به نظر من،
افرادی كه بیتوجه به واقعيات ملی و بينالمللی، كشور را در
معرض تحريم بينالمللی يا جنگ قرار میدهند،
تحميلكنندگان واقعی تركمانچای ديگری به ايران خواهند بود.
فريادهای اين گروه به
منظور سرپوش گذاردن بر بیتدبيری و ترس از مواجهه با واقعيات
است و آدرس غلط دادن
درباره تحميلكنندگان واقعی قرارداد ننگين احتمالی به كشور.
البته مشكل مدعيان،
آگاهی ملت ايران است كه با توجه به تجربيات تاريخی، به اين
نتيجه رسيده است ابتدا
بايد كشور تقويت و موقعيت اقتصادی، علمی، فنی آن تثبيت شود، تا
دستيابی به همه حقوق
ميهن ميسر گردد. |